eitaa logo
پاتولوژی فرهنگی
4.5هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
256 فایل
ارسال نظرات:👇 @m_j_khajevand (نشر مطالب آزاد است. حتی بدون ذکر منبع) 🌿 صندوق برکت کانال: @cupathology_barekat 🔬 | Cultural and social pathologist پاتولوژی فرهنگی و اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
عدم واکنش به هر تشویق است. 🏴
نتیجه شکایت مدیرعامل مجتمع سیمرغ توسط دادسرا اعلام شد: 🔺قرار منع تعقیب صادر شد • شعبه با توجه به محتویات پرونده و دفاعیات و مستندات ارائه شده توسط محمدجواد خواجه‌وند و نظر به این که طبق اصول هشتم و بیست و چهارم و یکصد و هفتاد و پنجم قانون اساسی کشور جمهوری اسلامی ایران و ماده ۳ مطبوعات و ماده ۸ قانون حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر مصوب سال ۱۳۹۳ و مواد ۲۶ و ۲۸ منشور حقوق شهروندی هر شهروندی از حق آزادی بیان برخوردار است و از سوی دیگر تحقق بزه نشر اکاذیب نیز مستلزم اولا انتشار اکاذیب و ثانیا احراز سو نیت خاص مرتکب می‌باشد که در ما نحن فیه پرونده با توجه به مستندات ارائه شده توسط متهم اولا کذب بودن مطالب احراز نگشته و ثانیا قصد اضرار به غیر و تشویش اذهان عمومی نیز ملاحضه نگشته است و مضافا به این که متهم عامل مجرمانه‌ای را به شاکی انتساب نداده است . فلذا نظر به محتویات پرونده و فقدان ادله کافی برای احراز و انتصاب جرم و حاکمیت اصل کلی برائت مستندا به ماده ۲۶۵ قانون آیین دادرسی کیفری منصوب ۱۳۹۲ و اصلاحات بعدی قرار منع تعقیب متهم صادر و اعلام می‌گردد.با توجه به مستندات و تصاویر ارائه شده توسط متهم در خصوص وضعیت مجتمع سیمرغ و بی‌حجابی و ناهنجاری موجود در آن ، پرونده با تهیه بدل جهت رسیدگی به نظر دادستان محترم برسد . 🔬 پاتولوژی فرهنگی @CuPathology
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای اولین بار تو زندگیم قهوه تهیه کردم و خوردم که خوابم نبرد! مرا در بر بگیر ای مهربان، هرچند میدانم ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را در مسیر خانه‌ی پدری ... 7:20 AM
💬 🔺از ایران به دهاتِ قطب! گفتگو محمدجوادخواجه‌وند با سرکار خانم مهناز زمانی، ساکن در استکهلم سوئد ⏰ انتشار: ۲۳ دی ماه ۱۴۰۲ در کانال پاتولوژی فرهنگی 🔬 پاتولوژی فرهنگی @CuPathology
. . • یکی از دغدغه‌های من گفتگو با ایرانیان ساکن در کشورهای مختلف است . آن‌ها که به هر دلیلی مهاجرت کرده و در جغرافیای دیگر سکونت پیدا کرده‌اند. • از چالش‌های مهاجرت و شنیدن تجربیات زیست در جغرافیایی غیر از ایران تا روایت نقاط ضعف و قوت آن کشورها و ... • در طول دو ماه گذشته تلاش کردم با دو بانوی ایرانی مقیم در کشور آلمان و امارات گفتگو داشته باشم ؛ در ابتدا می‌پذیرفتند اما بعد از چند روز و کمی تامل از انجام آن انصراف می‌دادند. • علتش هم این است که به گفته که خودشان ادعای «آزادی بیان» در این کشورها یک شوخی است و ممکن است به دلایلی مانند نگرانی از عدم تمدید اقامت و مسائل مختلف مشکلاتی برایشان ایجاد بشود و بنابراین از انجام گفتگو اجتناب می‌کردند. [ گرچه جنس گفتگوهای ما دورن‌مایه سیاسی ندارد ] • من همچنان در تلاش هستم که این امکان را فراهم کنم که بشود کمی جهانِ خارج از ایران را واقعی‌تر ببینم و انعکاس آن را به سایرین برسانم . • برای دومین نوبت از خانم زمانی دعوت کردم که گفتگوی تازه‌ای داشته باشیم و ایشان لطف کردند و پذیرفتند . • بنا بود امروز این گفتگو انجام بشود که از طرف من لغو شد و به جمعه‌ی آینده منتقل شد . سوالات متفاوتی برای این گفتگو آماده کرده‌ام . 🌹
| که در راه تو هنوز درِ شهادت باز است ... | چقدر زیبا 💔
Arman Garshasbi - Be To Sogand (128).mp3
3.77M
🎼 به تو سوگند آرمان گرشاسبی
31.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آواره‌ی جاده‌های بی‌انتها ..
یالطیف • یکی از ویژگی‌های بسیار متفاوت شهید سلیمانی که [ از نگاه من ] او را نسبت به تمام انسان‌های موثری که در جهان اسلام شناخته‌ام متفاوت می‌کند ؛ سیمای ملکوتی او بود . چهره‌ای که همواره آثار شکستگی و انکسار در پرده‌های ناپیدای آن خودنمایی می‌نمود . • شکستگی و انکساری که برون‌داد سینه‌ی سوخته‌اش بود و چه گنجی در این دنیای بی‌ارزش ، گرانبهاتر از شکسته دلی؟! • فرمود: در کوی ما شکسته‌دلی می‌خرند و بس ... [ خدا خریدار دل‌های شکسته است ] • الهی اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی‌خوانی، ما را بسوز آنچنان که هیچ‌کس را آنگونه نسوخته باشی. | محمد جواد خواجه‌وند |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• من به این شیوه موافق مانور «بنیاد حاج قاسم» روی این بیانات ایشان نیستم . • این حرف‌ها تقطیع شده و کامل نیست و اگر کامل به مخاطب عرضه نشود ؛ خروجی‌اش می‌شود بازتولید جامعه‌ی مذهبی صورتی! • ادامه‌ی بیانات شهید سلیمانی که در این کلیپ حذف شده در کلیپ «رنگ بده؛ نه اینکه رنگ بگیری» در کانال پاتولوژی فرهنگی ارائه شده. • برخورد سلیقه‌ای، گزینشی و جزیره‌ای با دیدگاه بزرگان صحیح نیست . اینجا: https://eitaa.com/cupathology/5717
🌹پیام‌های شما🌹 بازخورد کلیپ «قهرمان‌های من کو؟!» (۱۳)
• اگر امید رنگی داشت، آبی میشد؛ همچون دریا. همچون آسمان ... بی‌کران • اگر امید نامی داشت، محبت میشد؛ همچون خوب، همچون زیبا ... پایان ناپذیر • اگر امید سخنی داشت، عشق میشد؛ همچون سوختن همچون خاموش شدن بی‌هیچ دودی
یالطیف • شش ماه پیش بود که واحد کاری من در سازمان برای مدت محدودی جابه جا شد . به واحدی آمدم که در همسایگی همکاران واحد بازرسی بود . • امروز یک سالگی حضور من در این کار است و هنوز نتوانسته [ و نمیخواهم ] خود را در قامت یک کارمند با قوانین اداری ببینم . از روز اول تصمیمم این بود که خودم باشم و آنچه هستم را نمایش بدهم . [ چیزی که از قضا در محیط کار اداری هم کمرنگ است و هم هزینه ایجاد می‌کند . ] • هنگامی که به واحد جدید آمدم در روزهای نخست همکاران آن واحد به من بابت صدای موسیقی و خنده‌های بلند تذکر می‌دادند . حالتم اینگونه است . با موسیقی زندگی می‌کنم و لبخند و گاهی اوقات آن خنده‌های بلند از روی لبم نمی‌افتد . حرفی هم اگر داشته باشم صادقانه و بی‌پرده بیان می‌کنم . از این جهات آدم اهل سیاستی نبوده و نیستم . • خب واحد بازرسی به دلیل مراجعات فراوان و دلایل دیگر قواعد خود را داشت . حضور من [ با آن روحیات ] در آنجا چندان برایشان خوشایند نبود و گاهی تذکر می‌دادند. • جلوتر آمدیم ، به مرور با من آشنا شدند . روزهای خوب و ماندگاری را در کنار یکدیگر تجربه کردیم و دیگر عضوی از خانواده‌شان شده بودم . صبحانه برایم می‌آوردند ، تولدشان را جشن می‌گرفتم ، گاهی غافلگیرشان می‌کردم ، پای درد و دل‌هایشان می‌نشستم ، گاهی به پایشان اشک می‌ریختم و ... • فضا از آن خشکی و رخوت خارج شده بود . دیگر اگر یک روز نمی‌آمدم سراغم را می‌گرفتند و دلتنگم می‌شدند . شش ماهه‌ی شیرینی بود . یک هفته اخیر که بابت پیگیری شکایت و کارهای دادگاه از شهر خارج شده بودم مقرر شده بود بعد از بازگشت دوباره به واحد قبلی‌ام بازگردم . امروز ، روز پایانی من در آنجا بود . قبل از حضور در محل کار به گلفروشی مراجعه کردم و برای هر چهار نفر یک شاخه گل تهیه کردم . گرچه پول زیادی هم در دست و بالمان نیست اما انجام بعضی کارها را از نان شب هم واجب‌تر می‌دانم . گل‌ها را تهیه کردم و به اداره آمدم . وارد واحد آنجا شدم و به ترتیب به اتاق همکاران وارد شدم و به جبرانه‌ی محبت‌هایشان به هرکدام یک شاخه گل را هدیه دادم . • می‌گفتند مدتی که نبودید هر روز درب اتاق‌تان را تماشا می‌کردیم و از نبودن‌تان ناراحت و گرفته بودیم . نه خبری از صدای موسیقی‌های گاه و بیگاه‌تان بود ، نه آن خنده‌های از ته دل ، نه شوخی‌ها و لحظات خوشی که تجربه کردیم . گفتند قدر انسان‌ها هنگامی که نیستند شناخته می‌شود . هنگامی که نبودید فهمیدیم که چه ایامی را تجربه کرده‌ایم . • دقایقی کنارشان نشستم . حرف‌هایشان را شنیدم . در خودم اشک ریختم و در پایان گفتم : « جز خوبی ، چیزی باقی نمی‌ماند . » محمدجواد خواجه‌وند
| اُمید تنها چیزیه که از ترس قوی‌تره |