پاتولوژی فرهنگی
یالطیف
• شش ماه پیش بود که واحد کاری من در سازمان برای مدت محدودی جابه جا شد . به واحدی آمدم که در همسایگی همکاران واحد بازرسی بود .
• امروز یک سالگی حضور من در این کار است و هنوز نتوانسته [ و نمیخواهم ] خود را در قامت یک کارمند با قوانین اداری ببینم . از روز اول تصمیمم این بود که خودم باشم و آنچه هستم را نمایش بدهم . [ چیزی که از قضا در محیط کار اداری هم کمرنگ است و هم هزینه ایجاد میکند . ]
• هنگامی که به واحد جدید آمدم در روزهای نخست همکاران آن واحد به من بابت صدای موسیقی و خندههای بلند تذکر میدادند . حالتم اینگونه است . با موسیقی زندگی میکنم و لبخند و گاهی اوقات آن خندههای بلند از روی لبم نمیافتد . حرفی هم اگر داشته باشم صادقانه و بیپرده بیان میکنم . از این جهات آدم اهل سیاستی نبوده و نیستم .
• خب واحد بازرسی به دلیل مراجعات فراوان و دلایل دیگر قواعد خود را داشت . حضور من [ با آن روحیات ] در آنجا چندان برایشان خوشایند نبود و گاهی تذکر میدادند.
• جلوتر آمدیم ، به مرور با من آشنا شدند . روزهای خوب و ماندگاری را در کنار یکدیگر تجربه کردیم و دیگر عضوی از خانوادهشان شده بودم . صبحانه برایم میآوردند ، تولدشان را جشن میگرفتم ، گاهی غافلگیرشان میکردم ، پای درد و دلهایشان مینشستم ، گاهی به پایشان اشک میریختم و ...
• فضا از آن خشکی و رخوت خارج شده بود . دیگر اگر یک روز نمیآمدم سراغم را میگرفتند و دلتنگم میشدند . شش ماههی شیرینی بود . یک هفته اخیر که بابت پیگیری شکایت و کارهای دادگاه از شهر خارج شده بودم مقرر شده بود بعد از بازگشت دوباره به واحد قبلیام بازگردم .
امروز ، روز پایانی من در آنجا بود . قبل از حضور در محل کار به گلفروشی مراجعه کردم و برای هر چهار نفر یک شاخه گل تهیه کردم . گرچه پول زیادی هم در دست و بالمان نیست اما انجام بعضی کارها را از نان شب هم واجبتر میدانم . گلها را تهیه کردم و به اداره آمدم . وارد واحد آنجا شدم و به ترتیب به اتاق همکاران وارد شدم و به جبرانهی محبتهایشان به هرکدام یک شاخه گل را هدیه دادم .
• میگفتند مدتی که نبودید هر روز درب اتاقتان را تماشا میکردیم و از نبودنتان ناراحت و گرفته بودیم . نه خبری از صدای موسیقیهای گاه و بیگاهتان بود ، نه آن خندههای از ته دل ، نه شوخیها و لحظات خوشی که تجربه کردیم . گفتند قدر انسانها هنگامی که نیستند شناخته میشود . هنگامی که نبودید فهمیدیم که چه ایامی را تجربه کردهایم .
• دقایقی کنارشان نشستم . حرفهایشان را شنیدم . در خودم اشک ریختم و در پایان گفتم :
« جز خوبی ، چیزی باقی نمیماند . »
محمدجواد خواجهوند
#خاطره_نگاری
44.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوالحکیم
🔞 فرشتگان قاتل!!
فراموش نکنید که بهترین موجودات «شر» هستند که میتوانند خودشان را جای «خیر» جا بزنند!
👤ارائهای از محمدجواد خواجهوند
تولید شده در کانال
🔬 پاتولوژی فرهنگی
@CuPathology
⛔️ مشاهده برای کودکان و نوجوانان مناسب نیست.
#پرستو | #تله_جنسی | #سکس_دیپلماسی
#فرشتگان_قاتل
پاتولوژی فرهنگی
هوالحکیم 🔞 فرشتگان قاتل!! فراموش نکنید که بهترین موجودات «شر» هستند که میتوانند خودشان را جای «خی
🌹پیامهای شما🌹
بازخورد کلیپ «فرشتگان قاتل» (۱)
پاتولوژی فرهنگی
هوالحکیم 🔞 فرشتگان قاتل!! فراموش نکنید که بهترین موجودات «شر» هستند که میتوانند خودشان را جای «خی
🌹پیامهای شما🌹
بازخورد کلیپ «فرشتگان قاتل» (۲)
پاتولوژی فرهنگی
هوالحکیم 🔞 فرشتگان قاتل!! فراموش نکنید که بهترین موجودات «شر» هستند که میتوانند خودشان را جای «خی
🌹پیامهای شما🌹
بازخورد کلیپ «فرشتگان قاتل» (۳)
پاتولوژی فرهنگی
هوالحکیم 🔞 فرشتگان قاتل!! فراموش نکنید که بهترین موجودات «شر» هستند که میتوانند خودشان را جای «خی
🌹پیامهای شما🌹
بازخورد کلیپ «فرشتگان قاتل» (۴)
پاتولوژی فرهنگی
هوالحکیم 🔞 فرشتگان قاتل!! فراموش نکنید که بهترین موجودات «شر» هستند که میتوانند خودشان را جای «خی
🌹پیامهای شما🌹
بازخورد کلیپ «فرشتگان قاتل» (۵)
پاتولوژی فرهنگی
هوالحکیم 🔞 فرشتگان قاتل!! فراموش نکنید که بهترین موجودات «شر» هستند که میتوانند خودشان را جای «خی
🌹پیامهای شما🌹
بازخورد کلیپ «فرشتگان قاتل» (۷)