#لطیفه
یک کلاغ و یک خرس سوار هواپیما بودند.
کلاغه سفارش چایی میده. چایی رو که میارن یه کمی شو میخوره و باقیشو می پاشه به لباس مهماندار!
مهماندار میگه چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست!
چند دقیقه میگذره باز کلاغه سفارش نوشیدنی میده، باز یه کمی شو میخوره باقیشو میپاشه به لباس مهموندار!
مهموندار باز میگه : چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی!
بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره...
خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه...
مهماندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن، قهوه رو که میارن یه کمیشو میخوره و باقیشو میپاشه به لباس مهماندار!
مهماندار میگه چرا این کارو کردی؟
خرسه میگه دلم خواست، پررو بازیه دیگه پررو بازی!
اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که بندازنش بیرون!
خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه.
کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس گنده، تو که بال نداری مگه مجبوری پررو بازی دربیاری!!!
قبل از تقلید از دیگران اول خودتونو کامل ارزیابی کنید!
@Asemanihaa💟
#لطیفه
چهار هندو در مسجد به نماز می ایستند. وقتی صدای موذن برمی آید، یکی از آنها با آن که خود در نماز است، می گوید: ای موذن بانگ کردی، وقت نماز هست؟
هندوی دیگر در همان حال به وی می گوید: سخن گفتی و نمازت باطل است!
سومی به دومی می گوید: به او طعنه نزن که نماز تو هم باطل است!
سپس هندوی چهارم بلند می گوید: خدا را شکر که من مثل شما سه تن سخن نگفتم!
بدین گونه بالاخره نماز هر چهار تن تباه می شود!!!
دراین حکایت هر کدام از این چهار هندو نمادی هستند از انسانهایی که به عیب خود کور می باشند و به عیب دیگران بینا و آگاه...
چار هندو در یکی مسجد شدند
بهر طاعت راکع و ساجد شدند
📚مثنوی معنوی
@Asemanihaa💟