💥 بهبود #درک_مطلب دانش آموزان
🍀اگر دانش آموزان شما در درک مطلب مشکل دارند، تمرینات زیر مفید خواهد بود👇
✔️ تهیه کتاب #داستان های متناسب با سن دانش آموز تا دانش آموز بخواند و #خلاصه را برای ما یا دوستان بیان کند.
✔️مرور #مفاهیم اساسی مانند هفته و تعداد روزهای آن،ماهها،سال و ساعت و زمان ها و مکان ها و. ..
✔️بیان #شباهت ها و #تفاوتهای بین دو وسیله یا دو حیوان یا دو غذا و....
✔️ساختن کتابچه #تصویری و چسباندن تصاویر مرتبط با هم که داستان خاصی را بسازند
✔️بیان #رویدادهای روز گذشته که از تلویزیون و رادیو و روزنامه ها و.... شنیده یا دیده اند.
✔️تکمیل جملات #ناتمام و داستان سازی با کلمات و ...
✔️ گروهبندی کلاس و #مطالعه قسمتی از درس توسط هر #گروه و توضیح دادن هر گروه یا سرگروهها برای سایر گروهها
✔️ #خلاصه نویسی و #چکیده نویسی از درس بعنوان تکلیف شب
✔️نوشتن چند کلمه #هم_خانواده برای کلمات درس
هدایت شده از آینده سازان فردا
29.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان خرگوش 🐰 و جوجه تیغی 🦔
https://eitaa.com/joinchat/1413414951C3233558924
در ادامه ی پست قبلی....
اینم یه آموزش تکمیلی 💐
#داستان
زود باشید ، آب بردارید!
مهری خانم همین که از راه رسید به لیلا گفت: لیلا جان زود برو به همسایه طبقه بالا بگو که آب بردارند. شاه لوله آب کوچه ترکیده است. چند دقیقه دیگر میخواهند آب را قطع کنند. لیلا گفت پس اجازه بده یه سطل آب برای خودمان پر کنم بعد میروم و به آنها میگویم.
مادرش گفت: نه عزیزم همین الان برو. ما همیشه اول باید به فکر همسایه باشیم و بعد از آن نوبت خودمان است. لیلا از پلهها که بالا می رفت، دختر همسایه ،راحله را دید که تند تند پایین می آمد. لیلا گفت کجا با این عجله ؟راحله گفت: مادرم از توی کوچه زنگ زد و گفت میخواهند آب را قطع کنند فوراً به همسایههای طبقه پایینی بگو آب بردارند و بعد برای خودمان چند ظرف آب بردار.
👩🏻🏫خانم فاطمه شهابی
سلام سلام
من اومدم با داستان قشنگ «خواب من و بابا بزرگ »😊😊
#داستان
🌻🌺🌻🌺
شب که میشه ، بابا بزرگ برام قصه میگه تا بخوابم.اما من خوابم نمی بره.
بابا بزرگ برام لالایی می خونه، موهامو ناز می کنم.اون وقت یواش یواش خوابم می بره.توی خواب هم صدای بابابزرگ رو می شنوم.
اما بعضی شبا هرکاری می کنم خوابم نمی بره.
بابابزرگ اونقدر لالایی می خونه، تا خودش خوابش می بره😊😊😊
من با دستام بابابزرگ رو ناز می کنم. صورتشو می بوسم و کنارش می خوابم.
اون وقت ما دوتایی خواب می بینیم.صدای همدیگه رو هم تو خواب می شنویم.😴😴😴
👩🏻🏫 خانم فاطمه شهابی
#داستان
یکی بود ، یکی نبود.....
نرگس، یک دختر کوچولوی مهربان و کنجکاو بود که همیشه از مادرش سوالهای زیادی میپرسید. یک روز که نرگس در باغچه خانهشان بازی میکرد، چشمش به گلهای زیبای رز و نرگس افتاد. مادرش هم همان نزدیکی مشغول آب دادن به گلها بود. نرگس جلو رفت و با تعجب پرسید: “مامان، چرا بعضی گلها مثل رز، کلی برگ و خار دارند که از آنها محافظت میکنند، ولی بعضی گلها اینطور نیستند؟”
مادر لبخند زد و گفت: “عزیزم، گلهایی مثل رز و نرگس خیلی خاص هستند و به خاطر زیبایی و عطرشان، نیاز به محافظت بیشتری دارند. خارها و برگهایشان به آنها کمک میکنند تا از آسیبها و آفتها دور بمانند.” نرگس سرش را تکان داد و گفت: “پس این خارها مثل یک لباس محافظ هستند، درسته؟”
مادر با مهربانی پاسخ داد: “دقیقاً، دخترم. حالا بگذار چیزی را به تو بگویم. ما انسانها هم مثل این گلها هستیم. وقتی لباسهای مناسبی میپوشیم و حجاب داریم، در واقع از خودمان محافظت میکنیم. حجاب فقط یک لباس نیست، بلکه به ما کمک میکند که با ارزشتر باشیم و به دیگران احترام بگذاریم.”
نرگس با تعجب پرسید: “حجاب یعنی همیشه چادر سر کنیم؟
👩🏻🏫 خانم فاطمه شهابی
ادامه دارد...👇😊
#داستان
نرگس با تعجب پرسید: “حجاب یعنی همیشه چادر سر کنیم؟” مادر خندید و گفت: “نه، عزیزم. حجاب یعنی اینکه لباسهایی بپوشیم که بدنمان را بهخوبی بپوشاند و زیبا و مرتب باشد. حجاب یعنی اینکه خودمان را از نگاههای ناپسند محافظت کنیم و کاری کنیم که دیگران به ما به خاطر رفتار خوبمان احترام بگذارند، نه فقط به خاطر ظاهرمان.”
نرگس که حالا بیشتر فهمیده بود، گفت: “یعنی من هم اگر لباسهایی بپوشم که مناسب باشند و رفتار خوبی داشته باشم، حجاب دارم؟” مادر سرش را تکان داد و گفت: “آفرین دختر گلم! تو دقیقاً فهمیدی. حجاب فقط ظاهر نیست؛ رفتار و حرفهای ما هم باید با ادب و احترام باشد.”
از آن روز، نرگس هر وقت لباس میپوشید یا با دیگران صحبت میکرد، به یاد گلهای باغچه میافتاد و سعی میکرد مثل آنها باارزش و زیبا باشد، اما همیشه با یک لباس محافظ که خودش را از هر آسیبی دور نگه دارد.
حجاب یعنی من با ارزشم...
هم چون مروارید در صدف...
👩🏻🏫خانم فاطمه شهابی