eitaa logo
•|طَلبه‌شَـهیـد‌عَـلے‌خَـلـیلے‌‌|•
64 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
245 ویدیو
32 فایل
🔴تعریف غیرت رویادمون نره🔴 باغیرت یعنی #طلبه_شهیدعلی_خلیلی که برای دفاع از ناموس شاهرگ میده حتی اگه ناموس بقیه باشه
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃به خاطر حفظ حریم ناموس شیعه، جان وجوانی اش را داد...😭 🥀@dadashAlikhalili🥀
🌹 یه چیزه جالب،یه روز داشتیم با هم حرف میزدیم اوایل آشناییمون بود،تازه از خدمت اومده بودم،ایشون میدونست،ولی نمیدونست چند وقته ازم پرسید کربلا رفتی؟ من یه نیش خند زدم گفتم کربلا برا ماها نیست،برا از ما بهترونه،ما اینقدر گناه کردیم که آقا ماها رو نمیخره،یدفعه بعد اینکه حرفم تموم شد،با خنده بهم گفت،محسن جون کربلا طلبیدنی نیست،کربلا رفتن زوریه... با این حرف من هم پارسال رفتم وهم امسال که هیچ جوره نمی شد برم به نقل از شاگرد شهید علی خلیلی 🥀@dadashAlikhalili🥀
🌹شهید علی خلیلی؛ متولد۱۳۷۱ ؛ مهرشهادت۱۳۶۸؛ قطعه۲۴! اینها یعنی چه؟!🌹 مَرد دستش را در کشوی میز بُرد و مُهری بیرون آورد و با اطمینان و بی معطلی روی شناسنامه زد.💔 چشم های همه گرد شدبود ۱۳۶۸!سه سال پیش از تولد علی سه بار به دنبال جای خالی،😞 دستگاه بود و بی خبری از همه جا و هر بار قطعه ۲۴را نشان داد💔😭 و مزارش هم کنار شهدان آن سال ها،۵۷، ۵۸😭 چه خبر بود؟ شاید به قول مادر اینها یعنی شهادت علی پیش از آمدنش امضاء شده بود😔💔
🌼به نقل از مادر شهید پدر و مادر شهید:(ده پانزده روز بعد شهادت علی مادر شهیدی به منزل ما آمدند، گفتند: خواب پسرم را دیدم.😍 تا به خوابم اومد گفت باید برم😞. گفتم:کجا؟ گفت :یه شهید داره برامون میاد. سرمون خیلی شلوغه😁. گفتم کیه؟ گفت :علی خلیلی.😍😍 ایشان اصلا علی را نمی شناختند و فرزندشان هم در زمان جنگ تحمیلی شهید شده بود😔💔 وقتی تصاویر مربوط به شهادت علی را در تلویزیون دیده بودند با کلی زحمت منزل ما را پیدا کردند 🥀@dadashAlikhalili🥀
{ما می رفتیم خونه ی علی رو حیه می گرفتیم و بر می گشتیم ؛ با اینکه حالش بد بود اینقدر با نمک صحبت می کرد و تکه می انداخت و... مثلا با حشره ها هم شو خی میکرد😃🤣 میزدشون کنار و می گفت : برو عقب😅 به جای اینکه یه تلی اقای داغون ببینیم که افتاده و بچه ها هم بعد دیدنش داغون بشن بیان بیرون😣 وقتی علی اقا رو میدیدن یک ربع بیست دقیقه بعد با خنده میومدن بیرون😉 واقعا پیش علی اقا رفتن انرژی داشت}😄 🥀@dadashAlikhalili🥀
« یه شب در مسیر کربلا توی موکبی بودیم، بچه ها سردشون بود بلند شدم پتو از موکب دیگ بگیرم بیارم که دیدم علی یه گوشه نشسته داره گریه میکنه😭😭 رفتم گفتم: چی شده؟یه کمی شوخی و خنده کردم، دیدم نه سر حال نیست نیست بعد به حضرت زهرا{س} قسمم داد، گفت : یه چیزی بهت میگم به کسی نگو. گفت: امام حسین {ع} رو تو خواب دیدم ، گفتم چرا منو پیش خودت نمی آری. گفت :مادرت تو رو دست ما امانت سپرده😭💔 بعد با هم یه کم گریه کردیم علی بارش را بسته بود و جسمش برای پریدن سبک سبک شده بود اما مادر😭💔 از ترس از دست دادن علی انگار مادر سراغ خوب کسی رفته بود از همان دو سال پیش، از همان شبی که غرق به خون روی تخت بیمارستان افتاده بود و همه فکر می کردند رفتنی است،😔💔 و حالا علی باید دست به دامن مادر می شد😔💔 🥀@dadashAlikhalili🥀
زمزمه ی عاشورایش به سختی شنیده می شد: اللهم اجعلنی عندک و جیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الاخره.... خیلی چله می گرفت ،این اخری هم برای این بود که حالش خوب شود و بتواند در مراسم عزاداری خانم فاطمه زهرا(س) خدمت کند😭 ارادتش به بی بی مثال زدنی بود😭😍 بین همه دوستانش معروف بود😍 تا اسم خانم می اومد صدای گریه و ناله علی بلند می شد😭😭 🥀@dadashAlikhalili🥀
໑💛 • . وَ شَھادَٺ بـٰاࢪانـٖےست ڪہ بَر هَر ڪسـٖے نمےباࢪَد . .!🍃 ¦↫✨ ¦↫
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🎥 # نخبه ایرانی 🌼 دیدار نخبگان و استعدادهای برتر تحصیلی با رهبر معظم انقلاب ¦↫ 🥀@dadashAlikhalili🥀
•بسم الله الرحمن الرحیم• 📚| 🌸| –آقای خلیلی کجاست!؟ بچه‌ها!! علی رو ندیدین!؟ –نه آقا! اجازه! همین جا بودن، الان میرم دنبالش.🚶🏻‍♂ علی خلیلی بعد از سه شبانه روز🌅 کار از فرط خستگی، مثل کودکی در پشت یکی از دیگ ها آرام به خواب رفته بود.😴 بی ریای بی ریا بود. یکی نبود بگوید: پسر جون این همه کار!؟؟🌟 پاچه‌هایش را بالا زده بود و یک راست می رفت سراغ دستشویی‌ها.🚶🏻‍♂بقیه را هم توی رودربایستی گذاشت.😓 بالاخره همه را بسیج کرد و آن روز شدند یک اکیپ نیروی کمکی برای خادم مسجد.😎✌️🏼 آخر کار هم قول گرفت بین خودشان بماند.🤫 علی عادت داشت کارهای خوبش پنهان بماند. طرف حساب او خدا بود.😇 «رفته بودیم اردوی مشهد.🎒 من فقط تونسته بودم هزینه اردو را فراهم کنم.💶 یه روز بچه ها برای خرید سوغاتی به بازار رفتن.💳 علی آقا اومد پیش من و گفت: تو نمیری بازار!؟؟🤔 گفتم: راستش من فقط تونستم هزینه اردو را فراهم کنم😞 و پولی برای خرید سوغاتی ندارم.😥 گفت: باشه و رفت. یکی دو ساعت بعد اومد🚶🏻‍♂ و گفت: من می‌خوام برم بازار خرید، بیا باهم بریم.☺️😌 رفتیم بازار علی‌آقا کلی سوغاتی خرید برگشتیم حسینیه.🕌 -
✨ سلام بر شهـیدِ راهِ حـق.. علی آقا خیلی التماس دعا داریم برادر،، دعامون کن عاقبت بخیر بشیم😔🥀... ❤️
✨ درخلوت خودم بودم که صدا زدی مرا... نه اینکه من خود آمده باشم... تو مرا خواندی... و راهم دادی به دنیای زیبایت...🦋 تو هادی دل هایی....✨ ❤️