🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#به_بلندای_آن_ردا
✨قسمت سی و هفت
غادیه به تلخ خندی:
_انتخاب پر مکری بود عبدالله! ابوالحسنی که پنجاه سال بیش عمر داشت، شد ولیعهد خلیفه ای که سی سال بیش نداشت.
_عمر دست خداست و...
_... اگر بندگان خدا، نگیرندش!
بر می خیزم و تا تنها پنجره اتاق می روم، خیره آفتابی، که جز سرخی تیره ای از آن بر آسمان نمانده... پر حسرت... که چون پدر نمی توانم رجز بخوانم برای خورشید؛ که هر کجا غروب کنی مملکت من است و سرزمین حکومتم... تنها روشنی خانه ام هم به خاموشی:
_باز هم که منزل اول و همان تهمت! چرا باید هم از دشمنانم ملامت بشنوم و هم از تویی که برابر جانم می خواهمت؟ دیدی که به همین انتخاب، مقابل بغدادی ایستادم که خبر حضور ابوالحسن از دروازه نگذشته، با ابراهیم بن شکله، مطرب قصر امین بیعت کردند و نه انگار که مأمونی هست...
کنار غادیه بر تخت می نشینم:
_من اگر آن زمان جز این می خواستم، آن نامه برای عباسیان بغداد نشین نمی نوشتم و همه عمرشان را به لجن تحقیر، نمی آلودم و همه ظلم هاشان به رخ نمی کشیدم...
غادیه عصبی:
_بس است عبدالله... ما اکنون به راه بغدادیم...
چشمانش به اشک می نشیند و می درخشد در نور کم جان تنها فانوس اتاق:
_اینجا سناباد است و نه مرو، اکنون هم سالی بیش، از آن ضیافت و از آن نامه گذشته... حالا که فضل مقتول و ابوالحسن هم، دیگر این مویه ها قیمتی ندارد... اگر آن نامه و آن همه دشنام و عتابت را ارزشی بود که ما اکنون مرو به قصد بغداد ترک نکرده بودیم... و اگر بنی عباس هم آن همه تحقیر به خویش می گرفتند که اکنون برای ورودمان بی فضل و ابوالحسن، لحظه شماری نمی کردند و بغداد فانوس نمی بستند و...
سرفه، کلام غادیه نیمه می کند و رنگش به کبودی می رود و مضطرب، آب می نوشانمش و... آرام می شود و بی رمق و من بی رمق تر، از این همه سوال هایی که اکنون برایش پاسخ ندارم.
غادیه می نالد به سختی:
_لااقل به دخترت رحم می کردی عبدالله! تو که انجام ماجرا چنین می خواستی، چرا او را به میدان مبارزه فرستادی؟ چرا فردای ضیافت، ابوالحسن را مجبور به ازدواج با ام حبیب کردی که حالا داغ شوهر دیده و فریب خورده مکر تو و...
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط:
تمام نور معنوی و فیوضاتی که انسان از عبادات و زیارات کسب می کند
با نیشی که بوسیله زبان به دیگران می زند ، نابود میشود.
#ترکگناه
#محاسبهکنیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣الرئــــ(ایها)ــــوف❣
🎥 لحظاتی ناب از تعویض سنگ قبر مطهر حضرت امام رضا(ع) با حضور رهبر انقلاب
من...
بارها رسیدهام آخر خط!
کم آوردهام و...
نه راهِ پَس داشتهام؛ نه پیش!
زمین و زمان را بههم دوختهام...
تا شاید فرجی شود!
گویی کسی صدایم را نمیشنود...
دستم را نمیخواهد بگیرد...
و همه...
به من پُشت کردهاند!
درست همان لحظه...
یک بلیط...
به مقصدِ حرمِ تو بوده که...
دلم را گرم کرده!
[اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا غَوثَ اَللَهفان]
سلام بر -تو- امامی که...
پناهگاه و...
فریادرسِ درماندگان و بیچارگانی!
سلام بر -تو- امامی که...
کسی...
ناامید...
از زیارتش...
از حرمش...
از شهرش...
دستخالی بر نمیگردد.
سلام بر -تو- امامی که...
حاجت را نگفته...
جوابش را میدهی!
🏴 ۲۳ ذیالقعده روز زیارتی مخصوص و به روایتی شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
چگونگی تذکر به نوجوان.mp3
7.11M
⁉️سوال کاربر:
👱🏻♂️ چگونگی تذکر به نوجوان
🗣⛔️ در یکی از پست هاتون نوشتین که نوجوان رو نصیحت و... نکنید! میشه راهنمایی بفرمایید که چطور خطاهاش و نهایتا کار درست رو به نوجوان گوشزد کنیم؟
🎙پاسخ استاد مصطفوی را بشنوید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
⭕️حیف کشور اروپایی نیست..
🔻دو فروند هواپیما حاوی کمکهای بشر دوستانه ایران به #افغانستان رسید.
‼️و چیزی که عجیب هست با وجود فوت بیش از ۱۵۰۰ افغان در زلزله اخیر تقریبا هیچ پست و استوری از بعضی سلبریتیها، اصلاحات و مدعیان انسانیت نمیبینیم!!
#افغانستان_تسلیت
هدایت شده از کانال ܢܚ݅ܫܝ ܫܠࡐܨ
💗✨جمعه تون شاد و زیبا
🌷✨دلتون از غصه ها دور
🌸✨ان شاءالله امروزتان
💗✨شیرین تراز عسل
🌷✨زیباتر از گلها
🌸✨با طراوت تراز باران
💗✨خوش عطر تراز نسیم
🌷✨و متبرک به الطاف بیشمار
🌸✨خدا باشد
💗✨آدینه تون زیبا در کنار عزیزانتون
✍ دحوالارض؛ روز کِش آمدن دلهاست؛
باید برای سلطنت آخرین باقیماندهی الله در این دل، جا باشد.
💫 "یا دَاحِيَ الْمَدْحُوَّات"
اى گستراننده هر گسترده
قسم به آیهی "وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَٰلِكَ دَحَاهَا "
و به اولین نقطهی پیدایش خشکی از دل آبها،
قلبهایمان را به #عشق پادشاهی وسعت بده،
که آنچه در دولت کریمهاش بکار میآید فقط قلب وسیع است و دیگر هیچ!
▫️ویژهی #دحوالأرض (۲۵ ذیقعده)
⭕️عیــــدلله الاکبـــــر
🔻حضرت امام صادق(علیه السلام):
🔸و یوم غدیر بین الفطر والاضحی و یوم الجمعة کالقمر بین الکواکب
🔹روز غدیر خم در میان روزهای عید فطر و قربان و جمعه همانند ماه در میان ستارگان است.
📚اقبال سید بن طاووس: 466
#عید_غدیر
تـــــا غدیـــــــــر
🌹ـــــــــــــــــــــــــ
خطر ابتلا به فقر محیطی در کودکان را جدی تلقی کنید...
فقر محیطی به بیان ساده، زمانی است که کودک از محیط پیرامون خود تجربه های حسی-حرکتی و اطلاعات شناختی متناسب با سنش را کسب نمی کند.
والدینی که با کودکشان به طور مداوم صحبت نمی کنند.
والدینی که با کودکشان بازی نمی کنند.
والدینی که برای کودکشان شعر و کتاب نمی خوانند.
والدینی که کودکشان را به طبیعت و گردش نمی برند.
والدینی که اطلاعات شناختی لازم را به کودکشان نمی دهند.
ناخواسته و ندانسته کودک را دچار فقر محیطی می کنند که در نتیجه آن
قدرت درک و شناخت و فراگیری کودک، رفته رفته کاهش می یابد و در صورت تداوم ، مشکلات بسیاری را علی الخصوص در تحصیل و ارتباطات اجتماعی برای او به دنبال خواهد داشت.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
معنی ﺍﯾﻦ جمله ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ که
ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻮﺍﻇﺒﺖ ﮐﻦ
معنی اش ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ که ﻫﯿﭽﮑﺲ
به ﺍﻧﺪﺍﺯﻩء ﺧﻮﺩﺕ
نمی تونه بهت ﺻﺪمه ﺑـﺰنـه
ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ که
ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﻋﺎﻣﻞ ﺑﯿﻤﺎﺭی ها
سختیﻫﺎ، ﻣـﺸﮑﻼﺕ
ﻭ ﻧﺎﮐﺎمی ﻫﺎی ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ
ﺧﻮﺩ ﺁنہا ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ
ﺳﺎلها ﺯﻧﺪگی
ﺯﻣﺎنی کہ ﺑﺮمی گرﺩﯾﺪ
ﻭ بہ ﻣﻨﻈﺮﻩء ﮔﺬشتہء ﺧﻮﺩ
ﻧﮕﺎﻩ می کنید
ﺗﺼﻮﯾﺮی ﺯﯾﺒـﺎ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺍتی
ﭘُﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﺳﻨﺪی ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ
ﺍینها ﺭﺍ به ﻫﻢ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﯿﺪ
ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﺤﻘﯿﻖ
ﻫﻮﺱ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﻘﻞ
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺒﺮ
ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮشی
ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ بی ﺗﻮقعی
ﺧﺪﻣﺖ به ﺧﻠﻖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻤﻨﺎمی
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ #ﺧـﺪﺍ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻥ
ﻣـﻮﺍﻇﺐ ﺧـﻮﺩتـون باشید
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_سی_وهشتم واای که چه فکرها راجع به خانم مائده نکردم! خدا منو ببخ
اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_سی_ونهم
سرش رو انداخت پایین و ادامه داد:
همسرم می گفت: چه بسا تاکید بیش از حد مستحبات و بی توجهی به واجبات که انسان را مریض می کنه و منجرب میشه از مسیر اصلی منحرف بشه! و بعد هم به مرض بی بصیرتی دچار شه! بدترین حالتش هم مثل همین داعشی هاست!
بعدها فهمیدم حتی بعضی کارهای ساده که گاهی فکر میکردم هیچ ارزشی نداره و من فقط وقتم را هدر میدم از ثواب این دعا و نافله ها نه تنها کمتر نیست که بیشتر هم هست درست مثل روایتی که
پیامبر اکرم (ص) فرمودهاند:
اگر یک لیوان آب به دست همسرت بدی ثوابش از یک سال عبادت و روزه داری و شب زنده داری و نافله و... بیشتره، به همین سادگی !
وقتی این روایت ها را می خوندم برای دو سالی که بعد از ازدواج زجر بی خودی تحمل میکردم و لحظاتی که از دست دادم خیلی ناراحت می شدم... ولی باز هم جای شکر داشت خدا دوباره بهم فرصت داد...
دلم می خواست حرفهای خانم مائده تموم نشه...
ولی حیف نگاهش به قاب عکس گره خورد اشک امانش نداد برای ادامه ی صحبت کردن...
بعد از اتمام مصاحبه دوباره از خانم مائده حلالیت طلبیدم و با توجه به اطلاعاتی که بدست آورده بودم هم از جهاد نکاح هم از جهاد با نکاح !
اجازه گرفتم با همین تیتر گزارش را بنویسم.
از خونه ی خانم مائده اومدم بیرون در را که بستم، روز اولی که وارد این خونه شدم برام تداعی شد...
چقدر دلهره و چقدر استرس کشیدیم!
چه فکرها که نکردیم!
حالا که تموم شده بود، چقدر همه چیز واضح بود!
داشتم فکر می کردم چقدر خانم مائده شبیه اسطوره هاش بود!
باید زودتر می رسیدم خونه تاقبل از اینکه مامان جواب نه، من را به حسام بگه!
باید حسام را می دیدم ...
کلی سوال توی ذهنم بود...
رسیدم خونه مامان داشت با تلفن صحبت میکرد با چشم و ابرو گفتم کیه؟ با اشاره لبهاش گفت: فاطمه خانمه
آب دهنم رو قورت دادم...
نمی تونستم مستقیم بگم روی برگه نوشتم مامان بگو دخترم گفته باید دوباره با هم صحبت کنیم تا بیشتر با هم آشنا بشیم...
مامانم وقتی نوشته روی کاغذ راخوند با نگاهش خیره شد به چشمهام! برای اینکه از سنگینی نگاهش فرار کنم وسط پیشونیش را بوسیدم فوری رفتم توی اتاقم ...
با هماهنگی مامانم با فاطمه خانم
دوباره حسام جلوم نشسته بود آرام و با همان جذابیت!
چادرم را کمی شل تر گرفته بودم، روسری یاسیم دیده می شد ولی او همچنان خیره به گلهای قالی...
نفسم دوباره بالا نمی اومد ولی این بار نه از ترس که ازشوق! قلبم پر ازشعف بود...
حس عجیبی تمام وجودم را فرا گرفته بود...
گفت: من در خدمتم
با استرس و خجالت گفتم: اگر اجازه بدید من چند تا سوال راجع به همسر خانم مائده بپرسم بعد بریم سراغ روحیات و تفکرات خودمون...
با حجب و حیای خاصی سرش را آورد بالا لبخندی روی لبش نشست و گفت: بله حتما بفرمایید...
گفتم: شما گفتید خانم مائده را از مجاهدتهاشون می شناسید؟
چه جور مجاهدتی ؟چکار می کردن؟
گفت: وقتی ما سوریه بودیم ایشون به خاطر کار همسرشون همونجا زندگی می کردن و خیلی از دوستان دیگه هم همینطور بودن.
من تا قبل از شهادت همسرشون اصلا ایشون را ندیده بودنم فقط تعریفشون رو شنیده بودم از فعالیت هاشون با اینکه دو تا بچه داشتن برای بچه های سوری کلاس قرآن می ذاشتن کمکشون میکردن حالا شده خیاطی، آشپزی، سرگرمی بچه ها خلاصه اینکه قدرت تبلیغ دینی با رفتارشون بالا بود
مثل روحیات همسرشون...
یادمه یک بار با حاج حسین (همسر مائده خانم) و بعضی از دوستان دور هم نشسته بودیم و حرفِ زن گرفتن و ازدواج شد یکی از بچه ها گفت:
آدم ازدواج کنه دست و پاش بسته میشه! اسیر میشه! تازه از کجا اصلا خانم خوب گیر بیاریم توی این دوره زمونه؟
که یکدفعه حاجی گارد گرفت گفت: اخوی این چه حرفیه! ازدواج سنت پیغمبر،دین آدم را کامل میکنه! خانم خوب همراه آدمه! برای اینکه به کمال برسه ! اصلا یکی از نعمتهایی که خدا توی این دنیا برای آرامش قرار داده زنه!
خیلی حرفه بچه ها! تازه اگر همسر خوبی هم نصیب آدم نشه با صبر و تحملی که می کنه حکم و اجر شهید را داره یعنی در هر صورت باختی در کار نیست! حواسمون باشه به مسائل درست نگاه کنیم !
بنده خدا به شوخی گفت:حاجی حتما خانمتون آشپزی و همسر داریش خوبه!
حاج حسین خیلی جدی گفت: مهمتر از آشپزی و همسر داری نوع تفکر و نگاهش به آشپزی و همسر داری برای من قابل ستایشِ!
اصلا هیچ فرصتی را برای بدست آوردن رضایت خدا از دست نمیده یه قاشق جابه جا می کنه، یه ادویه تو غذا میریزه، ظرف می شوره، پوشک بچه عوض میکنه و همسرداریش و کمک به بچه های سوری ، همه و همه به قول خودش در راستای رسیدن به هدفشه ...
#سیده_زهرا_بهادر
•═•••🌸••◈🌷◈••🌸•••═•
❣️﷽❣️
🎖#فضیلت_شب_و_روز_دحوالارض
و اعمال آن( امشب و فردا)
5️⃣2️⃣شب بيست وپنجم:
شب_دحو الارض است، يعنى پهن شدن زمين از زير كعبه به روى آب، و از شبهاى بسيار شريف است كه رحمت خدا در آن نازل میشود، و قيام به عبادت د رآن اجر بسيار دارد، و از حسن بن على وشّاء روايت شده كه گفته: من كودك بودم كه با پدرم در شب بيست وپنجم ماه ذو القعده، در خدمت حضرت رضا عليه السّلام شام خورديم، حضرت فرمود امشب حضرت ابراهيم و حضرت عيسى عليهما السلام متولّد شده اند، و زمين از زير كعبه پهن شده، پس هركه روزش را روزه بدارد، چنان است كه شصت ماه روزه داشته باشد، و در روايت ديگر است كه فرمود: در اين روز حضرت قائم (عج) قيام خواهد كرد.
⬅️ روز بيست وپنجم:
روز_دحو_الارض است، يكى از آن چهار روزى است، كه در تمام سال به فضيلت روزه ممتاز است، و در روايتى آمده: كه روزه اين روز همانند روزه هفتاد سال است و در روايت ديگر آمده كه كفاره هفتاد سال است، و هركه اين روز را روزه بدارد، و شب را به عبادت به سر آورد، براى او عبادت صد سال نوشته شود و براى روزه دار اين روز، كه هرچه در ميان زمين و آسمان است استغفار كند، و اين روزى است كه رحمت خدا در آن منتشر شده، و براى عبادت و اجتماع به ذكر خدا در اين روز اجر بسيارى است، و بارى اين روز جز روزه و عبادت و ذكر خدا و غسل دو عمل ديگر وارد است:
اوّل: نمازى كه در كتاب هاى علماى شيعه از اهل قلم روايت شده و آن دو ركعت است در وقت چاشت [بالا آمدن آفتاب تا پيش از گذشتن از وقت ظهر] در هر ركعت پس از سوره «حمد» پنج مرتبه سوره «و الشّمس» خوانده شود، و پس از سلام بگويد،
لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ
هيچ جنبش و نيرويى نيست مگر به خداى برتر بزرگ
آنگاه دعا كند و بخواند:
يَا مُقِيلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِي عَثْرَتِي يَا مُجِيبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِي يَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِي وَ ارْحَمْنِي وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَيِّئَاتِي وَ مَا عِنْدِي يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ .
اى ناديده گير لغزش ها لغزشم را ناديده گير، اى اجابت كننده دعاها، دعايم را اجابت كن، اى شنواى صداها، صدايم را بشنو، و به من رحم كن، و از بدي هايم و آنچه نزد من است درگذر، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى.
◀️ ميرداماد (ره) در رساله اربعه ايّام خود، در بيان اعمال روز دحو الارض فرموده است: زيارت امام رضا عليه السّلام در اين روز افضل اعمال مستحبّ، و مؤكّدترين آداب مى باشد، و همچنين زيارت آن حضرت در روز اول ماه رجب الفرد در نهايت تأكيد بوده، و نسبت به آن ترغيب بسيار شده است.
✅ برای روز دحوالارض دعایی هم در مفاتیح الجنان ذکر شده است.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین 🌹
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#به_بلندای_آن_ردا
✨قسمت سی و هشت
غادیه باز به سرفه می افتد و کلام پاره پاره:
_چه خبری از خانه ابوالحسن برایت آورد که برابری کند حال اکنونش را؟ چه توطئه شومی در آن خانه نطفه می بست که ام حبیب پیش ترش گفت و تو ریشه خیانت جوانه نکرده، سوزاندی؟
چشم هایش را می بندد:
_سیاه بخت ام حبیب، که پدرش تو...
به غلط می اندیشد غادیه و می گویم اش:
_به غلط می اندیشی غادیه! اول که او را همسر بسیار بعد از این و تو را غصه او نباشد که حاکم زادگان را همیشه فرصت عیش مهیاست...
غادیه روی بر می گرداند و اما من چشم به تیرگی آسمان:
_افزون که مرا بسیار چشم و گوش در آن خانه! چه نیاز به خبرآوری ام حبیب؟ ازدواج ابوالحسن با دخترم، خندق فاصله همیشه میان ما و خاندان رسول را که هیچ اش برابر نبود، برای همیشه از میان برداشت... ام حبیب عده که بگذراند، در خانه یکی از امرای مرو؛ اما در تاریخ می ماند که جدال نفس گیر و همیشگی علویان و اهل بیت با بنی عباس، چنان هم نبوده و میان خویش به صمیمیت روزگار می گذراندند و... آخر این که اطرافیان بیش مصرّ بوده اند به این خصم و در حقیقت، صلح و آشتی و...
_چه بیچاره آن که امروزش را به آتش بکشد با هیزم حرف های فردا!
می گوید و ساکت می شود و تلخ هم و نمی داند که حاکمان، بیش از امروز، برای تاریخ زندگی می کنند؛ نه غادیه، که هیچ کس نمی فهمد اندیشه مدام قضاوت های فردا را بیم چگونه خواندن مان و روایت کردن مان...
غادیه به سختی و زیر لب:
_بیچاره تر آن که دیروزش هم، افزون امروزش در آتش...
باز سرفه و کلام پاره پاره غادیه:
_چه می گویی که از هارون کِشته ای نماند مگر به آبیاری من، جوانه...
_... بیت الحکمه خاکستر شد به صف آرایی یهود و نصارا و زرتشت...
✨﷽✨
🌼اثر فکر گناه بر عاقبت انسان
✍ يكى از پولداران خوشگذران روزى جلوی درب خانهاش نشسته بود. زنی زیبا به حمام معروف یعنی حمام مَنجاب مىرفت، ولی راه حمام را گم كرده و خسته شده بود، چشمش به آن مرد افتاد، نزد او آمد و از او پرسيد: حمام منجاب كجاست ؟ آن مرد به خانه خود اشاره كرد و گفت: حمام منجاب همين جاست. آن زن به گمان اينكه حمام همانجاست، به آن خانه وارد شد، آن مرد سریع درب خانه را بست و به سراغ او آمد و تقاضاى گناه كرد. زن دريافت كه گرفتار مرد هوسباز شده است، چارهاى جز حيله نديد و گفت: من هم به پیشنهاد تو اشتياق دارم، ولى چون كثيف هستم و گرسنه، مقدارى عطر و غذا تهيه كن تا با هم بخوريم بعد در خدمتتان باشم. مرد قبول كرد و به خارج خانه رفت و عطر و غذا تهيه كرد و برگشت، اما زن را در خانه نديد، بسيار ناراحت شد و آرزوى گناه با آن زن در دلش ماند و همواره اين جمله را مىخواند:
چه شد آن زنى كه خسته شده بود، و مى پرسيد راه حمام منجاب كجاست؟ مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه در بستر مرگ افتاد، آشنايان به بالين او آمدند و او را به كلمه (لا اله الا الله محمّد رسول الله) تلقين میكردند اما او به جاى اين ذكر، همان جمله مذكور در حسرت آن زن را مىخواند، و با اين حال از دنيا رفت. مانوس شدن با خیالات و اوهام، در تصمیمگیری و اراده انسان نقش بزرگی دارد.
📚كتاب عالم برزخ ص ۴۱
⭕️یاد ولی الله اعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🔻حضرت #امام_خامنه_ای:
🔹ياد ولیّ الله اعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در دلهای خودتان داشته باشید.
🔹دعای «اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ»را با همهی دل و با نياز كامل بخوانيد.۶۰/۳/۲۹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
30.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✂️༻ جمعه و خیاطی༺✂️
آموزش خیاطی آسون
👌یه آموزش کاربردی خدمت شما بانوان
یه چادر نماز آستین دار کاملا پوشیده✅
برای دختراتونم میتونید بدوزید
#آموزش_خیاطی | #خیاطی #چادر #چادر_نماز #آموزش_چادر #خیاطی_بدون_الگو
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
#چی_شد_چادری_شدم
سلام من با توجه به سوالتون که پرسیدید: چی شد چادری شدید؟؟!
محرم داشت از راه میرسید که من میگفتم روم نیست بدون چادر وارد حسینیه بشم.
خیلی بیتاب بودم و نگران میگفتم باید چادر بپوشم. هم رنگش که مشکی هست خوبه، هم منو از دید نامحرم میپوشونه و بعد انگار اربابم اون بیتابیهامو دید.
یک روز مونده بود تا شروعش، بابا گفت "میخوام برم شهر." منم گفتم "بابا میخوام باهات بیام."
اونم قبول کرد رفتیم تو پاساژ قیمتش کردیم. وقتی داشتم میخریدمش، فقط ذوق میکردم؛ انگار داشتن دنیا رو بهم میدادن و همچنین بابام نگام میکرد و لبخند میزد.دیگه نمیدونم تو دلش چی بود، فقط میدونم از ته قلبش خوشحال شده بود...
ولی مهمتر از همه این بود که من همه جا نمی پوشیدمش! متاسفانه فقط جاهای مهم.. با یه ذره از موهام هم بیرون بوده.
تا اینکه من یه روز مشتاق شدم رفیق شهید گیر بیارم و بشه راهنمای راهم و منو همیشه کمکم کنه.
تا چند روز چند شهیدی رو انتخاب کردم ولی کتابشون دستم نرسید که بخونمشون. منم میگفتم نمیشه چیزی از برادر شهیدم ندونم...
شهید محسن حججی رو خیلی بهش علاقه داشتم و دارم و اون بوده که منو عشق به شهادت رو در درونم زنده کرده و یه دنیا مدیونشم...
اما کتابش دستم نمیرسید...
یه روز یکی از ادمینهای گروههای مذهبی خودم، کتاب شهید ابراهیم هادی رو ارسال کردن. منم گفتم خب چه چیزی بهتر از این؟ بذار بخونمش و ببینم این ابراهیم کیه که همه بهش ارادت دارن؟!
وقتی خوندمش صفحات اول تاثیر نداشت تااااا رسیدم به آخریا
دیگه شهید ابراهیم منو از اون رو به این رو کرد و متحول خودش کردم
دیگه از اون روز به عشق شهید حججی و ابراهیم برای همیشه حجاب کامل رو با عشق کامل و صحیح دارم و همیشه هم به خودم میبالم که خدا منو اینقدر دوست داشت و شهیداشو بهم هدیه داده تا هدایتم کنن
دیگه چادر شده تاج بندگی من
🍃 ۱۸ساله از خوزستان 🍃
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_سی_ونهم سرش رو انداخت پایین و ادامه داد: همسرم می گفت: چه بسا تا
اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_چهلم
ایشون خیلی صبر میکنن بخاطر سختی های که من براش بوجود آوردم مثلا همین تحمل غربت ، تنهایی و بار مسئولیت بچه ها که به دوششه و من واقعا مدیونشم...
بعد حاجی یه نگاهی به جمعمون کرد و ادامه داد: نمیگم تو زندگی بالا و پایین نیست هست! به قول خانمم اون یه کمشم نمک زندگیه ...
یکی دیگه از برادرا برگشت به حاجی گفت:با این حساب ما از کجا همچین فرشته ایی روی زمین پیدا کنیم؟؟؟
حاج حسین لبخندی زد و گفت: همه از اولش آدم هستن بعد با کارها و رفتارشون تصمیم میگیرن فرشته بشن یا نه!
یادت باشه اخوی جان دنبال ایده آل نباشی! به قول حضرت آقا توی مسیر که ایده آل میشه! رشد تومسیراتفاق میفته!
با این جمله ی حاج حسین یاد ملاک های خودم افتادم برای ازدواج که چقدر سخت گیری می کردم دنبال یک انسان کامل بودم اما غافل از اینکه ،رشد توی مسیر اتفاق می افته!
حسام دستهاش را بهم گره زد و ادامه داد حاجی نگاهش رو متمرکز به همون شخص کرد و گفت: من و خانمم هم از این قضیه مستثنی نبودیم با همراهی و همفکری و همدلی که میشه کمک حال هم شد تا به هدف برسیم...
هر جمله ایی که حسام در مورد خانم مائده می گفت: بیشتر به حالش غبطه می خوردم به یاد جمله ایی که همسرش در کتاب براش نوشته بود افتادم...
داشتم فکر میکردم چه نقطه ی اشتراک زیبایی ...
خانمی که تمام مجاهدتش رو نتیجه همراهی وهمفکری وصبر همسرش میدونه و همسری که تمام جهادش را مدیون همراهی و تحمل سختی ها خانمش بیان میکنه!
توی همین افکار غوطه ور بودم که حرف آقا حسام رشته ی افکارم را پاره کرد تپش قلب گرفتم...
با چشمهاش خیره شد به چشمهام...
ونگاهمون بهم گره خورد ولی من چون دیگه از انتخابم مطمئن بودم جهت نگاهم را عوض نکردم... او هم...
آرام گفت:شما حاضرید همراه و همفکر و همدل من باشید توی این مسیر ...
صورتم سرخ شد و قلبم از جا کنده!
از شدت خجالت سرم را انداختم پایین...
ولبخندی که روی لبهای آقا حسام نشست...
بعد از رفتن حسام و صحبت با مامان و بابام رفتم داخل اتاق خودم...
خواب به چشمهام نمی اومد فکر حسام فکر خانوم مائده وفکر زنهای داعشی مجالی به پلکهام نمی داد روی هم بیان! شروع کردم گزارش مصاحبه را تایپ کردن.
دلم می خواست نگاهم رنگ تفکر بگیره و کوچکترین رفتارم رنگ عبادت...
درست مثل خانم مائده...
همراه با نوشتن گزارش گاهی اشک می ریختم... گاهی به فکر فرو می رفتم...
گاهی تحسین می کردم...
تا بالاخره متن مصاحبه آماده شد تا فردا تحویل آقای جلالی بدم
صبح اول وقت سر کار بودم فرزانه هم زود اومده بوداول پرسیدم چی شد خواستگاری؟ چشمکی زد و گفت رفت مرحله ی بعد تا خدا چی بخواد...
خیلی خوشحال شدم و گفتم: پس دوتایی باید بریم پیش خانوم مائده از تجربیاتش استفاده کنیم! با تعجب شونه هاشو رو بالا انداخت و گفت خانوم مائده!!!
وقتی ماجرا را براش تعریف کردم حسابی مثل خودم شوکه شد بعد چند لحظه گفت عه! عه! پس یعنی اون آقایونی هم اومده بود پیش جلالی از بچه های اطلاعات سپاه بودن ...
عجب پروژه ایی بود....
رسول را بگو! میگم چنین رفتاری از بچه های داعشی بعید بود...
وای چقدر زشت وقتی گاز فلفل و چاقو را بهم داد، هر چی با خودش فکر کرده باشه حق داره!
نمی دونم چرا کتابخونه ی خونشون را دیدیم نفهمیدیم!! اصلا یه پیشنهاد بدم؟
یه نگاهی بهش کردم با چشمهایی به حالت التماس گفتم: جان من فرزانه پیشنهاد!
زد به شونم گفت: این خوبه می دونم استقبال می کنی، بیا عصر یه دسته گل یه جعبه شیرینی بگیریم بریم خونه ی خانم مائده...
خوشم اومد با سر حرفش را تایید کردم
و مشغول ریزه کاری های مصاحبه شدم
قبل از اینکه گزارش کار را تحویل جلالی بدم، چیزهایی که در طول این مصاحبه یاد گرفتم را روی برگه ایی جدا برای خودم نوشتم که تجربه ایی برای مسیر جدیدم باشه تا بدونم و یادم باشه که:
مجاهد مجاهد است...
چه در خانه باشد، چه در میدان جنگ!
چه زن باشد، چه مرد!
به قول حاج قاسم: اگر تکلیف را درست بفهمی...
به گفته ی شهید یوسف الهی می رسی که:
اجر جهاد شهادت است...
پایان
والعاقبه للمتقین
#سیده_زهرا_بهادر
🌙امشب شب #دحوالارض است🌟
ثواب هفتاد سال عبادت را از دست ندهیم❗️
🗓 روز بیست و پنجم ذیالقعده
روز دحوالارض نام گرفته است
که «دَحو» به معنای گسترش است
و بعضی نیز آن را به معنای تکان دادن
چیزی از محل اصلیاش تفسیر کردهاند
↫◄ منظور از دحوالارض گسترده شدن
زمین است که در آغاز تمام سطح زمین را
آبهای حاصل از بارانهای سیلابی نخستین
فرا گرفته بود این آبها به تدریج در گودالهای
زمین جای گرفتند و خشکیها از زیر آب
سر برآوردند و روز به روز گستردهتر شدند
↫◄ در شب این روز نیز بر اساس روایتی
از امام رضا علیهالسلام حضرت ابراهیم
و حضرت عیسی علیهالسلام به دنیا آمدهاند
↫◄ همچنین این روز به عنوان روز قیام
امام زمان مهدی موعود عج معرفی شده است❊↴❊↴❊↴❊↴❊↴❊↴❊
💢↶ اعمـال روز دحـوالارض ↯
1️⃣ روزه
روز دحوالارض از چهار روزی است که
در تمام سال به فضیلت روزه گرفتن
ممتاز است و در روایتی آمده است
که روزهاش مثل روزه هفتاد سال است
و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است
و هر که این روز را روزه بدارد
و شبش را به عبادت به سر آورد
از برای او عبادت صد سال نوشته شود
و هر چه در میان آسمان و زمین وجود دارد
برای کسی که در این روز روزهدار باشد
استغفار میکنند
و این روزی است که رحمت خدا
در آن منتشر گردیده
2️⃣ نمــاز
نماز این روز دو رکعت است
در وقت چاشت "اول بالا آمدن آفتاب"
◽️در هر رکعت بعد از سوره حمد
پنج مرتبه سوره شمس بخواند
◽️ و بعد از سلام نماز بخواند:
《لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ》
↫◄ پس دعا کند و بخواند:
【یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی
یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی
یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی
وَارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی
وَ مَا عِنْدِی یَا ذَالْجَلالِ وَالْإِکْرَامِ】
3️⃣ دعــا
کفعمی در کتاب مصباح فرموده که
خواندن این دعا مستحب است:
【اَللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ کَاشِفَ کُلِّ کُرْبَةٍ أَسْأَلُکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ أَیَّامِکَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِینَ وَدِیعَةً وَ إِلَیْکَ ذَرِیعَةً وَ بِرَحْمَتِکَ الْوَسِیعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ الْقَرِیبِ یَوْمَ التَّلاقِ فَاتِقِ کُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَی کُلِّ حَقٍّ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلاةِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ وَ أَعْطِنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِکَ الْمَخْزُونِ غَیْرَ مَقْطُوعٍ وَ لا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ أَکْرَمَ مَرْجُوٍّ یَا کَفِیُّ یَا وَفِیُّ یَا مَنْ لُطْفُهُ خَفِیٌّ الْطُفْ لِی بِلُطْفِکَ وَ أَسْعِدْنِی بِعَفْوِکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ لا تُنْسِنِی کَرِیمَ ذِکْرِکَ بِوُلاةِ أَمْرِکَ وَ حَفَظَةِ سِرِّکَ وَاحْفَظْنِی مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَی یَوْمِ الْحَشْرِ وَالنَّشْرِ ....】
✍ جهت خواندن بقیه دعا
به مفاتیح الجنان مراجعه شود
4️⃣ ذکـر خـداونـد
معنای ذکر فقط گفتن الفاظ و اوراد
و نامهای خداوند نیست
بهترین نوع ذکر خدا به یاد خدا بودن
و او را بر اعمال و گفتار و کردار خویش
ناظر دانستن است
5️⃣ شـب زنـدهداری
احیا و شب زندهداری که
برابر با عبادت صد سال است
6️⃣ غســل
انجام غسل مستحبی به نیت روز دحوالارض
7️⃣ زیـارت امـام رضـا علیـهالسلام
زیارت حضرت رضا علیهالسلام که
میرداماد ره در رساله اربعه ایام خود
در بیان اعمال روز دحوالارض آن را
از افضل اعمال مستحبه دانسته است
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#به_بلندای_آن_ردا
✨قسمت سی و هشت
غادیه باز به سرفه می افتد و کلام پاره پاره:
_چه خبری از خانه ابوالحسن برایت آورد که برابری کند حال اکنونش را؟ چه توطئه شومی در آن خانه نطفه می بست که ام حبیب پیش ترش گفت و تو ریشه خیانت جوانه نکرده، سوزاندی؟
چشم هایش را می بندد:
_سیاه بخت ام حبیب، که پدرش تو...
به غلط می اندیشد غادیه و می گویم اش:
_به غلط می اندیشی غادیه! اول که او را همسر بسیار بعد از این و تو را غصه او نباشد که حاکم زادگان را همیشه فرصت عیش مهیاست...
غادیه روی بر می گرداند و اما من چشم به تیرگی آسمان:
_افزون که مرا بسیار چشم و گوش در آن خانه! چه نیاز به خبرآوری ام حبیب؟ ازدواج ابوالحسن با دخترم، خندق فاصله همیشه میان ما و خاندان رسول را که هیچ اش برابر نبود، برای همیشه از میان برداشت... ام حبیب عده که بگذراند، در خانه یکی از امرای مرو؛ اما در تاریخ می ماند که جدال نفس گیر و همیشگی علویان و اهل بیت با بنی عباس، چنان هم نبوده و میان خویش به صمیمیت روزگار می گذراندند و... آخر این که اطرافیان بیش مصرّ بوده اند به این خصم و در حقیقت، صلح و آشتی و...
_چه بیچاره آن که امروزش را به آتش بکشد با هیزم حرف های فردا!
می گوید و ساکت می شود و تلخ هم و نمی داند که حاکمان، بیش از امروز، برای تاریخ زندگی می کنند؛ نه غادیه، که هیچ کس نمی فهمد اندیشه مدام قضاوت های فردا را بیم چگونه خواندن مان و روایت کردن مان...
غادیه به سختی و زیر لب:
_بیچاره تر آن که دیروزش هم، افزون امروزش در آتش...
باز سرفه و کلام پاره پاره غادیه:
_چه می گویی که از هارون کِشته ای نماند مگر به آبیاری من، جوانه...
_... بیت الحکمه خاکستر شد به صف آرایی یهود و نصارا و زرتشت...