eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
792 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
با فرزندان خود وقت صرف کنید. 🔖 کمی دست از کار بکشید و فرصتی را صرف فرزندان خود کنید؛ فرزندان شما این از خودگذشتگی شما را می بینند و آن را هرگز فراموش نمی کنند؛ هر چه بیشتر به فرزندان خود برسید، از ناحیه آنها رضایت خاطر بیشتری پیدا می کنید؛ تنها خرج آنها را به دوش کشیدن کافی نیست. والدین باید با فرزند خود و به خاطر او، وقتی را به اتفاق بگذارنند؛ به اتفاق بازی کنند؛ برایش کتاب بخوانند؛ در انجام تکالیف مدرسه به او کمک کنند؛ از او درباره دوستانش بپرسند؛ زیاد حرف نزنند و گوش شنوا باشند تا دریچه های دل فرزند به روی شما گشوده شود. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
برای مستقل شدن کودک اجازه دهید خودش انتخاب کنند. این انتخاب کردن ها تمرینات ارزشمندی است که کودک برای تصمیم گیری انجام می دهد و باعث می شود فرزند شما در آینده در مورد انتخاب شغل، شیوه زندگی و ازدواج بدون تردید و با قاطعیت بهتری تصمیم بگیرید. پدر: ببین چه جور برات بهتره. تکالیفت رو قبل از شام انجام بدی یا بعد از شام؟ مادر: پسرم کدوم شلوارتو میخوای بپوشی سرمه یا خاکستری رو؟ 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت‌چهل‌هشتم ✨﷽✨ خیلی بی تاب بود. ناراحتی در چهره اش موج می زد. پرسیدم: چیزی
✨﷽✨ قبل از اذان صبح برگشــت. پیکر شــهید هم روی دوشش بود. خستگی در .چهره اش موج می زد صبح، برگه مرخصی را گرفت. بعد با پیکر شــهید حرکت کردیم. ابراهیم .خسته بود و خوشحال می گفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم. فقط همین شــهید جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف کرد و توانستیم او .را بیاوریم خبر خیلی سریع رسیده بود تهران. همه منتظر پیکر شهید بودند. روز بعد، از .میدان خراسان تشییع با شکوهی برگزار شد می خواستیم چند روزی تهران بمانیم، اما خبر رسید عملیات دیگری در راه .است .قرار شد فردا شب از مسجد حرکت کنیم ٭٭٭ .با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مســجد ایســتادیم. بعد از اتمام نماز بود .مشغول صحبت و خنده بودیم پیرمردی جلو آمد. او را می شناختم. پدر شهید بود. همان که ابراهیم، پسرش .را از بالای ارتفاعات آورده بود. سلام کردیم و جواب داد همه ســاکت بودند. برای جمع جوان ما غریبه می نمود. انگار می خواســت !چیزی بگوید، اما لحظاتی بعد ســکوتش را شکســت و گفت: آقا ابراهیــم ممنونم. زحمت !کشیدی، اما پسرم !!پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است لبخند از چهره همیشــه خندان ابراهیم رفت. چشــمانش گرد شــده بود از !!تعجب، آخر چرا بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشــمانش خیس از اشک شد. صدایش :هم لرزان و خسته دیشــب پســرم را در خواب دیدم. به من گفت: در مدتی کــه ما گمنام و بی نشــان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هرشب مادر سادات حضرت زهرا !به ما سر می زد. اما حالا، دیگر چنین خبری نیست »!پسرم گفت: »شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند .پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را گرفته بود به ابراهیم نگاه کردم. دانه های درشــت اشــک از گوشــه چشمانش غلط می خورد و پایین می آمد. می توانســتم فکرش را بخوانم. گمشــده اش را پیدا »!کرده بود. »گمنامی ٭٭٭ :بعد از این ماجرا نگاه ابراهیم به جنگ و شــهدا بسیار تغییر کرد. می گفت دیگر شــک ندارم، شــهدای جنگ ما چیزی از اصحاب رسول خدا و .امیرالمؤمنین کم ندارند .مقام آن ها پیش خدا خیلی بالاست بارها شنیدم که می گفت: اگر کسی آرزو داشته که همراه امام حسین .درکربلا باشد، وقت امتحان فرا رسیده ابراهیم مطمئن بود که دفاع مقدس محلی برای رسیدن به مقصود و سعادت .و کمال انسانی است برای همین هر جا می رفت از شهدا می گفت. از رزمنده ها و بچه های جنگ تعریــف می کرد. اخلاق و رفتارش هــم روز به روز تغییر می کرد و معنوی تر .می شد در همان مقر اندرزگو معمولاً دو ســه ساعت اول شب را می خوابید و بعد !بیرون می رفت :موقع اذان برمی گشت و برای نماز صبح بچه ها را صدا می زد. با خودم گفتم ابراهیم مدتی است که شب ها اینجا نمی ماند!؟ یک شــب به دنبال ابراهیم رفتم. دیدم برای خواب به آشــپزخانه مقر سپاه .رفت فردا از پیرمردی که داخل آشپزخانه کار می کرد پُرس وجوکردم. فهمیدم .که بچه های آشپزخانه همگی اهل نمازشب هستند ابراهیم برای همین به آنجا می رفت، اما اگر داخل مقر نماز شــب می خواند .همه می فهمند این اواخر حرکات و رفتار ابراهیم من را یاد حدیث امام علی به نوف :بکالی می انداخت که فرمودند ».شیعه من کسانی هستند که عابدان در شب و شیران در روز باشند« ادامه دارد.... 
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت‌چهل‌نهم ✨﷽✨ قبل از اذان صبح برگشــت. پیکر شــهید هم روی دوشش بود. خستگی در
✨﷽✨ .رفته بودم دیدن دوستم. او در عملیاتی در منطقه غرب مجروح شد پای او شــدیداً آســیب دیده بود. به محض اینکه مرا دید خوشــحال شد و !خیلی از من تشکر کرد. اما علت تشکر کردن او را نمی فهمیدم دوســتم گفت: ســید جون، خیلــی زحمت کشــیدی، اگه تــو مرا عقب نمی آوردی حتماً اسیر می شدم! گفتم: معلوم هست چی می گی!؟ من زودتر از :بقیه با خودرو مهمات آمدم عقب و به مرخصی رفتم. دوستم با تعجب گفت !نه بابا، خودت بودی، کمکم کردی و زخم پای مرا هم بستی .اما من هر چه می گفتم: این کار را نکرده ام بی فایده بود مدتی گذشت. دوباره به حرف های دوستم فکر کردم. یکدفعه چیزی به ذهنم .رسید. رفتم سراغ ابراهیم! او هم در این عملیات حضور داشت و به مرخصی آمد با ابراهیم به خانه دوستم رفتیم. به او گفتم: کسی را که باید از او تشکر کنی، آقا ابراهیم است نه من! چون من اصلاً آدمی نبودم که بتوانم کسی را هشت کیلومترآن !هم در کوه با خودم عقب بیاورم. برای همین فهمیدم باید کار چه کسی باشد یک آدم کم حرف، که هم هیکل من باشــد و قدرت بدنی بالائی داشــته !باشد. من را هم بشناسد. فهمیدم کار خودش است امــا ابراهیم چیزی نمی گفــت. گفتم: آقا ابرام به جَــدم اگه حرف نزنی از .دستت ناراحت می شم. اما ابراهیم از کار من خیلی عصبانی شده بود گفت: سید چی بگم؟! بعد مکثی کرد و با آرامش ادامه داد: من دست خالی می آمدم عقب. ایشان در گوشه ای افتاده بود. پشت سر من هم کسی نبود. من تقریباً آخرین نفر بودم. درآن تاریکی خونریزی پایش را با بند پوتین بستم و حرکت کردیم. در راه به من می گفت سید، من هم فهمیدم که باید از رفقای .شما باشد. برای همین چیزی نگفتم. تا رسیدیم به بچه های امدادگر !بعد از آن ابراهیم از دست من خیلی عصبانی شد. چند روزی با من حرف نمی زد .علتش را می دانستم. او همیشه می گفت کاری که برای خداست، گفتن ندارد ٭٭٭ به همراه گروه شناسائی وارد مواضع دشمن شدیم. مشغول شناسائی بودیم .که ناگهان متوجه حضور یک گله گوسفند شدیم چوپان گله جلو آمد و سلام کرد. بعد پرسید: شما سربازهای خمینی هستید!؟ .ابراهیم جلو آمد و گفت: ما بنده های خدا هستیم .بعد پرسید: پیرمرد توی این دشت و کوه چه می کنی؟! گفت: زندگی می کنم !دوباره پرسید: پیرمرد مشکلی نداری؟ .پیرمرد لبخندی زد و گفت: اگر مشکل نداشتم از اینجا می رفتم؟ ابراهیم به سراغ وسایل تدارکات رفت. یک جعبه خرما و تعدادی نان و کمی هم .از آذوقه گروه را به پیرمرد داد و گفت: این ها هدیه امام خمینی)ره(برای شماست .پیرمرد خیلی خوشحال شد. دعا کرد و بعد هم از آنجا دور شدیم بعضــی از بچه ها به ابراهیم اعتراض کردند؛ ما یک هفته باید در این منطقه !باشیم. تو بیشتر آذوقه ما را به این پیرمرد دادی ابراهیم گفت: اولاً معلوم نیست کار ما چند روز طول بکشد. در ثانیاً مطمئن باشــید این پیرمرد دیگر با ما دشــمنی نمی کند. شما شــک نکنید، کار برای ،رضای خدا همیشــه جواب می دهد. درآن شناسائی با وجود کم شدن آذوقه .کار ما خیلی سریع انجام شد. حتی آذوقه اضافه هم آوردیم ادامه دارد.....
💠حجاب یعنی همین... 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
اگه میخوای ی شادابی داشته باشی و برگ ریزی نداشته باشه سه نکته زیررورعایت کن👇 1⃣حتما نور میخواد یعنی تو خونه پشت پنجره بزاریدش (موقع آفتاب تند پرده رو بکشید جلوش) 💥 2⃣به هیچ عنوان آب به برگاش نریزه, و غبارپاشیش نکنید چون ریزش برگ میاره براش🚿❌ 3⃣نکته مهم, آبیاریش خاکش خشک شد, دوروز بعد آبش, بدید شفلرا تنش آبی رو دوست داره 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
دو ساعت توی برف، پشت درِخانه برف شدیدی باریده بود .ساعت دو نیمه شب وارد تهران شدیم. فردا رفتم به علی اصغر سر بزنم . وقتی وارد خانه شدم مادر اصغر جلو آمد. بی مقدمه گفت : آقا سید شما یه چیزی بگو !؟😳 بعد ادامه داد : دیشب دو ساعت با پشت در خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو کنه .☺️ صبح که پدرش می خواسته بره مسجد اصغر رو دیده! از علی اصغر این کارها بعید نبود . عجیبی به می گذاشت. 😊 📙برگرفته از کتاب مهر مادر اثر گروه شهید هادی. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🔸لطفا من را دوست داشته باشید! ▫️گوشی‌های موبایل به بچه‌ها توجه می‌کنند. برای بچه‌ها وقت می‌گذارند. با هشدارهایشان بچه‌ها را دائم صدا می‌کنند. همیشه در دسترس هستند. با بچه‌ها بزرگ می‌شوند و به آن‌ها محبت می‌کنند. با شادی بچه‌ها شاد می‌شوند و با غم آن‌ها ناراحت. ▫️اگر کسی در شادی شما شادی کند و در غم شما ناراحتی، شما دوستش ندارید؟ اگر کسی برای شما دائما وقت بگذارد و تلاش کند شما را سرگرم کند و بخنداند به مرور زمان به او علاقه‌مند نمی‌شوید؟ ▫️فرزند شما آدم است. دِل دارد. نیاز به محبت دارد. نیاز دارد کسی برای او وقت بگذارد و سرگرمش کند. نیاز دارد کسی به او توجه کند. 🚨فرزندتان نیاز دارد دوستش داشته باشید. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
⬅️ از شنبه هرشب ساعت ۲۱:١٥ از شبكه دو سريال 🍀بچه زرنگ🍀 رو نشون ميده در مورد ٨ تا شهيد مدافع حرم هست كه مشهدي بودن ⬅️ خيلي جالبه ٤تا از شهدا برادراشون نقشش را بازي كردن واينكه تو خونه واقعي خود شهدا فيلم رو بازي كردن حتي يكي از شهدا مادر واقعي خودش نقششو بازي كرده 💠 حتما ببینید 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
برای داشتن احساس عالی 1_به داشته هایتان توجه کنید هر چند کم مثلا همان پول کمی که دارید یا خانه کوچکی که دارید. 2_بابت داشته هایتان شکر گزار باشید نگویید این آن قدر کم است که جای شکر ندارد. 3_به کمبودهایتان توجه نکنید به بیماری که دارید به همسر بد اخلاقتان. اگر توجه کنید باز هم مقدار بیشتری از آن دریافت میکنید. 4_ویژگیهای خوبتان راببینید مثلا مهربانید باهوشید.وهر چیز دیگری که به شما احساس خوب میدهد. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️کار ساز ترین توسل ..... 👌اونایی که حاجت سنگین دارن گوش بدن... 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
Part09_مسئله حجاب.mp3
9.97M
🧕حجاب از دیدگاه شهید مطهری 9 🎤 حدود نگاه مرد به زن 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
دلسوزی_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها_نسبت_به_امیرالمؤمنین_سلام_الله.mp3
413.5K
🎙حجت الاسلام کاشانی ▪️دلسوزی حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به امیرالمؤمنین سلام الله علیه؛ تا آخرین لحظه 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حجت الاسلام کاشانی ▪️دلسوزی حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به امیرالمؤمنین سلام الله علیه؛ تا آخرین لحظه 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
41.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✂️༻‌ خیاطی༺✂️ باعرض پوزش؛ظاهرا فیلم دوم آموزش پیراهن پاییزه دخترانه آسترکشی شده، که ارسال شده بود صدا نداشت فیلم رو بصورت کامل خدمتتون ارسال میکنم❤️ 💸این اموزش برای درامدزایی هم عالیه👌 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
دشمن ابله مــــا کشت سلیمـــــــانی را به خیالی که مگر عشق زمین گیر شود تازه سردار شهیدش که خطرناکترست چون اگـــر خـرد شود آیـنه تکثیر شود ✍
قطعاً یکی از مهم‌ترین دلایل عاقبت بخیری سردار سلیمانی، "احترام" به والدینشان بود. ارزشی که متاسفانه برای بعضی از جوان‌ها کمرنگ شده!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در لباس خیرخواهی می‌کنند تبلیغ تا... جای فرزند ، سگ به خانه آوریم با آب و تاب زن شود مامان سگ ، شوهر شود بابای او... اینچنین باید شود ایمان انسان ها خراب سگ نجس باشد عزیزان مثل کافر مثل خوک مثل خون‌ مانند مدفوع یا که مانند شراب خانه ای که سگ نگه دارد ندارد برکتی... سگ برای باغ خوب است گر ببندی با طناب بچه اما برکت و نور است در هر زندگی خانه ء بی بچه باشد مثل یک کوه عذاب هر که آرد بچه تا دین را کند یاری عزیز... حق دهد پاداش او را در کجا ، یوم الحساب بچه آرید ای عزیزان نه به سگ گویید تا... دشمن ایران و شیعه زین خبر گردد کباب "عاصی" 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃 👈 توضیح کلیپ؛ ♨️سگ فرزندی | اصرار شبکه‌های ماهواره‌ای معاند برای داشتن سگ بجای فرزند 📍دستگاه پروپاگاندایی دشمن در یک جنگ شناختی آشکار، علاوه‌بر نهی مخاطبان ایرانی از فرزندآوری، ترغیب به هم‌زیستی خانگی با سگ‌ها را پُررنگ‌تر از قبل پوشش می‌دهند؛ 📍چون با مکانیزم بدنبال تغییر نگرش و باورها از طریق تغییر رفتارها و هستند؛ لذا ترویج سگ‌بازی، شتابدهنده‌ی بهتری است برای استحاله فرهنگی و تسخیر قوای شناختی! 🐶🐶🐶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 ظهور وقتی است که امام زمان فریاد بزنه خدایا اینا دیگه طاقت ندارند 🔻 ظهور بسیار نزدیک است 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛