☸️ الگوگیری فرزندان
👨🏻🏫حدود شش سالگی پسران از پدران تقلید میکنند و دختران از مادران و این تقلید در آنان ناآگاهانه است. آموزش خودمهارگری نیز از این قاعده تربیتی مستثنا نیست و والدین و مربیان میتوانند از روش الگودهی استفاده نموده و با این روش خودمهارگری را در کودکان خود نهادینه کنند.
📎 #خود_مهارگری
📎 #الگوگیری
☸️مراحل خودمهارگری
👨🏻🏫هنگامی که پیامهای بدنی، به شما هشدار میدهند؛ داشتن برنامه، به شما کمک میکند تا خونسردی خود را حفظ کنید و کنترل خود را مجدداً به دست آورید. داشتن برنامهریزی از قبل، باعث رهایی از افتادن در دام احساساتی نظیر ناکامی و درماندگی میشود.
📌با مهارت تَجسم خَلّاق سعی کنیم یک سِیری برای مقابله و کنترل خشم تصور کنیم و درحالی که خود را در آن موقعیت میبینید آن برنامه و سِیر را تمرین کنید. در این صورت میتوان در موقعیت واقعی هم، با برنامه و تمرین، بهتر سِیر خودمهارگری را اجرا کنیم.
📎 #خود_مهارگری
📎 #برنامه_ریزی
☸️تغذیه مادر بعد از تولد
👨🏻🏫از جمله توصیههایی که بلافاصله بعد از تولد فرزند سفارش شده خوردن هفت عدد خرما توسط مادر است. در این زمینه پیامبر(ص) میفرمایند: لِيَكُن أوَّلُ ما تَأكُلُ النُّفَسَاءُ الرُّطَبَ ؛ فَإنَّ اللّه َ تَعالى: و عِزَّتي و جَلالِي و عَظَمَتي وَ ارتِفاعِ مَكاني لا تَأكُلُ نُفَساءُ يَومَ تَلِدُ الرُّطَبَ فَيَكونُ غُلاما إلاّ كانَ حَليما، و إن كانت جارِيَةً كانَت حَليمَةً؛ رطب، بايد نخستين چيزى باشد كه زائو مىخورد؛ چرا كه خداوند متعال مى فرمايد: به عزّت و جلال و عظمت و والايى جايگاهم، سوگند، زائو، روز زايمان رطب نمىخورَد، مگر اين كه فرزند او، پسر باشد يا دختر، بردبار خواهد شد.
◀️ این احادیث به یکی از راهکارهای تقویت بردباری و خودمهارگری در فرزندان اشاره دارد.
📚الكافی، ج6، ص 22، ح 4
📎 #خود_مهارگری
📎 #تغذیه_مادر
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#مردےدرآئینہ 💙 #قسمتپنجاهودوم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 نظامے سابق سڪوت آز
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتپنجاهوسوم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
نقشہ بزرگ
2 ماه فرصت ... بدون اینڪہ اسم شاهدم رو بهشون بدم ... یا اينڪہ بگم از ڪجا حقيقت رو پيدا ڪرده بوديم ... فقط اسم الڪس بولتر رو بهشون دادم ... و فرصتے ڪہ ازش بہ عنوان طعمہ براے گير انداختن بقيہ اعضاے اون باند استفاده ڪنن ...
بعد از اين مدت ... حتے اگہ نتونستہ باشن از اين فرصت استفاده ڪنن ... من از شاهدم استفاده مےڪردم ... هر چقدر هم سخت يا حتے غير ممڪن ... مجبورش مےڪردم حرف بزنہ و اون رو بہ جرم قتل بہ دادگاه مےڪشيدم ... اما دلم نمےخواست بہ اين راحتے تموم بشہ ... اون بايد تاوان تمام ڪارهايے رو ڪہ ڪرده بود پس مےداد ...
جلسہ مشترڪ تموم شد ... بہ زحمت، خودم رو تا پشت ميزم رسوندم و نشستم ... ڪوين از گروه شون جدا شد و اومد سمتم ...
- مےخواستم ازت عذرخواهے ڪنم ... حرف هاے اون روزم خوب نبود ... ڪہ گفتم پليس خوبے نيستي ... و ...
تو واقعا پليس خوبے هستے ... در تمام اين سال ها بهترين بودے ...
نگاهم رو ازش گرفتم ... اوبران داشت بہ سمت مون مےاومد ... نمےخواستم جلوے اون حرفے زده بشہ ...
شايد ڪوين داشت ازم عذرخواهے مےڪرد ... ولے اتفاق 10 سال پيش ... چيزے نبود ڪہ هرگز از خاطرات من پاڪ بشہ ... خاطره اے ڪہ امثال ڪوين ... هر چند وقت يڪ بار، با همہ وجود ... دوباره برام زنده اش مےڪردن ...
- فراموشش کن ...
اوبران ديگہ ڪاملا بهمون نزديڪ شده بود ... ڪوين ڪہ متوجهش شد ... با لبخند سرے براے لويد تڪان داد و رفت ...
- پاشو ... بايد برگرديم بيمارستان ...
- داشتم پرونده جان پروياس رو نگاه مےڪردم ... توش نوشتن چند سال پيش توے یہ حادثہ دختر 3 سالہاش ڪشتہ شده ... هر چند افسر پرونده ... اون رو حادثہ عنوان ڪرده اما فڪر ڪنم بايد دوباره اين پرونده باز بشہ ...
پرونده رو ڪشيد سمت خودش ... و شروع بہ ورق زدن ڪرد ...
- فڪر مےڪنے حادثہ نبوده؟ ...
- اگہ حادثہ نبوده باشہ چے؟ ... جان پروياس ڪسے بوده ڪہ با همہ قوا جلوے اونها رو گرفتہ ... اگہ حادثہ، صحنہ سازے بوده باشہ ... و توے اون صحنہ سازے بہ جاے خودش، دخترش ڪشتہ شده باشہ چے؟ ... فڪر مےڪنم اين پرونده ارزشِ دوباره باز شدن رو داره ...
پرونده رو بست و گذاشت روے ميز خودش ...
- اينڪہ ارزش داره يا نہ رو من پيگيرے مےڪنم ... و تو همين الان، يہ راست برمےگردے بيمارستان ... با زبون خوش نرے بہ خاطر عدم ثبات عقلے و روانے ... و بہ جرم خودآزادے و اقدام بہ خودڪشے، بازداشتت مےڪنم ...
رفت سمت میزش و ڪتش رو از روے پشتے صندليش برداشت ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ...
- قبل از اينڪہ من رو ببرے بيمارستان ... يہ جاے ديگہ هم هست ڪہ حتما بايد خودم برم ...
دستم رو گذاشتم روے ميز ... و بہ زحمت از جا بلند شدم.
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#مردےدرآئینہ 💙 #قسمتپنجاهوسوم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 نقشہ بزرگ 2 ماه ف
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتپنجاهوچهارم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
افتخار دردناڪ
در رو باز ڪرد ... بعد از ماه ها ڪہ از قتل پسرش مےگذشت ... و تجربہ روزهايے سخت و بےجواب ... دوباره داشت، من رو پشت در خونہ شون مےديد ...
- ڪارآگاه منديپ؟! ... چےشده اومديد اینجا؟ ...
لبخند خاصے صورتم رو پر ڪرد ...
- قاتل پسرتون رو پيدا ڪرديم آقاے تادئو ...
اشڪ توے چشم هاش جمع شد ... پاهاش يہ لحظہ شل شد و دستش رو گذاشت روے چارچوب در ... نمےدونست بايد بخنده و شاد باشہ ... يا دوباره بہ خاطر درد از دست دادن پسرش سوگوارے ڪنہ ...
- بفرماييد داخل ... بيايد تو ...
با سرعت رفت و همسرش رو صدا زد ... و من بدن بےحالم رو روے مبل رها ڪردم ...
- ڪے بود ڪارآگاه؟ ... ڪے پسر ما رو ڪشتہ؟ ... بہ خاطر چے؟ ...
مارتا تادئو ... زن پر دردے ڪہ بهش قول داده بودم تمام تلاشم رو انجام ميدم ... و حالا با افتخار مقابلش نشستہ بودم ... هر چند براے پذيرش اين افتخار دردناڪ، هنوز زود بود ...
- تمام حرف هايے ڪہ قبلا در مورد علت قتل ڪريس ... و اينڪہ زندگے گذشتہ اش، زندگے آينده اش رو نابود ڪرده ... يا اينڪہ اون دوباره بہ همون زندگے قبل برگشتہ ... اشتباه بود...
ڪريس، نوجوان شجاعے بود ڪہ جانش رو براے ڪمڪ و حفظ زندگے ديگران از دست داد ... اون چيزهايے رو فهميده بود ڪہ مےتونست مثل خيلےها بهشون بےتوجہ باشہ و فقط بہ خودش فڪر ڪنہ ... بہ موفقيت خودش ... بہ آينده خودش ... بہ زندگے خودش ...
اما اون شجاعانہ ترين تصميم رو گرفت ... با وجود سن ڪمے ڪہ داشت نتونست چشمش رو بہ روے اطرافيانش ببنده ... و تا آخرين لحظہ براے نجات اونها و حمايت از انسان هايے ڪہ دوست شون داشت مبارزه ڪرد ...
و اين ڪاریہ ڪہ من مےخوام بڪنم ... نمےخوام اجازه بدم تلاش و فداڪارے اون بےثمر بمونہ ... الان اگہ چيز بيشترے بهتون بگم ... ممڪنہ همہ چيز رو بہ خطر بندازم ... حتے جان شما رو ... اما مےتونم بگم ... همون طور ڪہ بہ قول دفعہ قبلم عمل ڪردم ... اين بار همہ تمام تلاشم رو مےڪنم تا خون پسرتون پايمال نشہ ... فقط تمام حرف هاے امشب بايد ڪاملا مثل يہ راز باقے بمونہ ... رازے ڪہ تا من نگفتم ... هرگز از اين اتاق خارج نميشہ ...
از منزل اونها ڪہ خارج شديم ... هر دو ساڪت بوديم ... من از شدت درد ... و اون ...
پاے ماشين ڪہ رسيدم ... سرماے عجيبے وجودم رو فرا گرفت ... نفسم سنگين و سخت شده بود ...
اوبران در و باز ڪرد و نشست پشت فرمون ... دستم رو بردم سمت دستگيره در ... ڪہ ... حس ڪردم چيزے توے بدنم پاره شد و پام خالے ڪرد ... افتادم روے زمين ...
سريع پياده شد و دويد سمتم ... در ماشين رو باز ڪرد ... زیر بغلم رو گرفت و من رو نشوند روے صندلي ...
اون تمام راه رو با سرعت مےرفت ... اما سرعت من در از حال رفتن ... خيلے بيشتر از رانندگے اون بود ...
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
25.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی حاج رضا بذری
💢اجلاسیه نهایی دومین کنگره ملّی
۱۴۵۰۰ شهیـــــــد استـان مازنــــــــدران...
#کنگره_شهدای_مازندران
#علویان_خط_شکن
هدایت شده از کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی زیبا از گفتگوی صمیمانه یکی از جوانان نخبه با حضرت آیتالله خامنهای و دریافت هدیه از ایشان