❀ ذکرهای آرامش دهنده ❀
🌸برای هر #ترسی: لا اله الا الله
🌺برای هر #نعمتی:الحمدالله
🌸برای هر #آسایشی:الشّکرلله
🌺برای هرچیز #شگفتآوری:سُبحانَ الله
🌸برای هر #گناهی: اَستَغفَرُالله
🌺برای هر #غمواندوهی:ماشاءالله
🌸برای هر #سختی:حسبی الله
🌺برای هر #قضاوقدری: توکلتُ علی الله
🌸برای هر #مصیبتی:انا لله و انّا اِلَیهِ رَاجعُون
🌺برای هر #دشمنی: اِعتَصَمتُ بالله
🌸برای هر #طاعتوگناهی: لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم
بهترینها نصیبتون🤲🌺
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🌺🌤️🧕🏻❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀🧕🌤️🌸❀•❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌چند توصیه برای آرامش در زندگی
🎙#دکتر_رفیعی✅
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🌺🌤️🧕🏻❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀🧕🌤️🌸❀•❀⊱━━╯
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
﷽ #مردےدرآئینہ 💙 #قسمتصدوبیست #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 نزديك تر از رگ ي
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتصدوبیستویک
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
شهاب
بعد از شام سريع برگشتيم توي اتاق ... من صبح رو خوابيده بودم، مرتضي نه ... اما با اين وجود، خستگي
ناپذير در برابر امواج پر تلاطم سوال هاي من استقامت مي كرد ... آرام و واضح بهشون جواب مي داد و
سوال پيج شدن ها آزارش نمي داد ...
وقتي هم به سوالي مي رسيد كه جواب قطعي براش نداشت ... خيلي راحت توي دفترچه جيبيش مي
نوشت ... شماره مي زد و بعضي هاش رو ستاره دار مي كرد تا با اولويت بيشتري بهشون رسيدگي كنه ...
و گاهي مي خنديد كه ...
ـ تا حالا از اين ديد بهش نگاه كرده بودم ... بايد از اين نگاه هم بررسيش كنم ...
چند لحظه ساكت شدم و بهش خيره شدم ...
ـ چيزي شده؟ ...
سرم رو به علامت نه تكان دادم و موضوع بعدي رو وسط كشيدم ...
نگاه اون لحظات من به مرتضي، نگاه تحسين و اعتماد بود ... كسي كه به راحتي مي تونست بگه نمي
دونم و شجاعت اين رفتار رو داشت ... پس مي شد به دانسته هاش اعتماد كرد ... هر چقدر هم، نقص
فردي مي تونست در چنين فردي وجود داشته باشه اما ضريب اعتماد غلبه داشت ... و من خوشحال بودم
از اينكه مقابل اون قرار داشتم ...
تقريبا يه ساعتي فصل جديد صحبت هاي ما طول كشيد ... و شروعش با اين جمله بود ...
ـ اتفاقا در نزديكي ماه رمضان هستيم ... اين ماه قمري كه تموم بشه ... ماه بعدي رمضانه ...
دست كرد توي كيفش و يه دفترچه ديگه رو در آورد ...
ـ اين مطالب رو براي منبر رفتن هاي امسال در آوردم ...
فضيلت رمضان ... آداب و شيوه روزه ... مهماني خدا ... شب قدر ... توبه ... بخشش گناهان .. . رقم خوردن
سرنوشت يك ساله انسان ... ضربت خوردن امام علي در محراب ... و شهادت در شب قدر ...
اون خيلي عادي در مورد تمام اين مطالب صحبت مي كرد ... و براي من كه تمام اين مفاهيم بسيار غريب
و ناآشنا بود ... حكم درياي بي پاياني رو داشت كه داشتم توش غرق مي شدم ... و نمي دونستم از كدوم
طرف بايد برم ... شايد كمي عجله داشتم و نبايد با اين سرعت به دل دريا مي زدم ... بين اون حجم از
مفاهيم و معارف گيج شده بودم ...
همون طور كه روي تخت نشسته بودم، بدنم رو رها كردم ... و به سقف خيره شدم ...
ـ خسته شدي؟ ...
نه ... يكم گيجم ... نمي تونم اين همه مفهوم و ارزش رو درك كنم ... اينكه يه ماه گرسنگي و تشنگي
چرا اينقدر ارزشمنده كه اين همه از طرف خدا بهش توجه شده باشه ...
كسي كه در كعبه به دنيا اومده شان بالايي داره ... و زمان شهادتش هم در چنين ايامي قرار گرفته كه اين
قدر از طرف خدا بهش اهميت داده شده این... مي تونه از قداست خاص اين ايام باشه ...
اما نمي تونم حلقه هاي گمشده ذهنم رو پيدا كنم ... و اينكه چرا اينطوريه؟ ...
نگاهي به ساعت روي ديوار انداخت ...
ـ الان نمازه ... نماز رو كه خوندم اگه خواستي ادامه ميديم ...
اون رفت وضو بگيره ... و من براي لحظاتي چشم هام رو بستم ... بدون اينكه بخوابم ... و دوباره از اول
همه چيز رو توي سرم تكرار كردم ... مطالب رو كنار هم مي چيدم و مرتب مي كردم ... اما تا مي خواستم
تصوير كامل حقيقت رو ببينم، چيزي اون رو برهم مي زد ... مثل تصوير روي آب، كه با موج برداشتن بهم
مي ريخت ... يا آينه اي كه ناگهان بخار مي گرفت ...
بعد از تمام شدن نماز مرتضي، دوباره حرف ما ادامه پيدا كرد ... اين بار روي سوال ها و موضوعات ديگه
... مغزم ديگه ظرفيت صحبت در مورد رمضان و روزه گرفتن رو نداشت ... نياز داشتم سر فرصت دوباره
همه چيز رو بررسي كنم ...
صبحانه رو كه خورديم، با خانواده ساندرز راهي حرم شديم ... اون روز، آخرين روز حضور ما در قم بود ...
اونها دوباره براي زيارت وارد حرم شدن ... و جاي من همچنان گوشه صحن بود ... هر چند در حال
پيشرفت بودم اما هنوز حدم، فرق چند يان نداشت ... چند دقيقه بدون اينكه چيزي از ميان ذهنم عبور كنه
فقط به گنبد و ايوان خيره شدم ...
ـ مي تونم براساس پذيرش حقانيت اسلام، رمضان و روزه گرفتن رو هم قبول كنم ... اما مي خوام واقعا
بفهمم و با چشم حقيقت، همه چيز رو ببينم ... اگه این درخواست به اندازه وسع فعلي من هست ... ازتون
مي خوام ذهنم رو باز كنيد تا اون رو ببينم ...
آخرين زيارت ...
و از صحن كه خارج شديم ناگهان، فكري مثل شهاب از ميان افكارم عبور كرد ...
ادامه دارد...
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
﷽ #مردےدرآئینہ 💙 #قسمتصدوبیستویک #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 شهاب
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتصدوبیستودو
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
افسانه آدم هاي واقعی
ـ چطور تا الان به ذهنم نرسيده بود؟ ...
نگاه همه برگشت سمت من ... تازه حواسم جمع شد از شدت هيجان، جمله ام رو بلند تر از فضاي داخل
ذهنم گفتم ... بدون اينكه درصد بالاي ضايع شدن رو به روي خودم بيارم، نگاهم اومد روي مرتضي ...
ـ جايي هست بتونم نوت استيك بخرم؟ ...
يه چند لحظه متعجب بهم نگاه كرد ...
ـ كنار حرم يه پاساژه ... اگه باز باشه مركز لوازم تحرير و كتابه ...
و راه افتاديم سمت پاساژ ... بين اكثر مغازه هاي بسته ... چند تا از مغازه هاي لوازم التحرير و طبقه پايين
باز بود ... در اوج تعجب مرتضي و فروشنده، 10 تا بسته برداشتم ... از مغازه كه اومديم بيرون، دنيل و
بئاتريس طبقه پايين بودن ... بيشتر مغازه هاي اونجا، چيزهايي داشت كه براي من آشنا نبود ... پارچه
هاي چارخونه سياه و سفيد ... پارچه هاي سربند مانندي كه روش چيزي نوشته شده بود ... و ....
محو ديدن اونها بودن كه از پله ها اومديم پايين ... تا چشم دنيل به ما افتاد ... از بين اونها پارچه اي رو
بيرون كشيد ... با پارچه اي توي دست بئاتريس و تصويري از رهبر ايران كه روي قاب چوبي كوچكي
نقش بسته بود ...
ـ به ايشون بگو ما اينها رو برمي داريم ...
خريد اون تصوير براي من مفهوم داشت ... اما اون پارچه هاي باريك ...
مرتضي با لبخند خاصي بهشون نگاه كرد ...
ـ مي دونيد اين سربندها چيه؟ ...
ـ نه ... به خاطر نوشته هاي روش مي خواستيم برشون داريم ...
وارد مغازه شد تا قيمت اونها رو حساب كنه ... و من خيلي آروم رفتم سمت دنيل ...
ـ مگه چي روش نوشته؟ ...
ـ يا اباعبداالله ... مال بئاتريس هم يا فاطمه الزهراست ...
ـ مي توني اين حروف رو بخوني؟ ...
در جواب نه ... سري تكان داد ...
ـ فقط اسامي پيامبر، اهل بيت و يه سري از كلمات رو مي دونم توي زبان عربي چطور نوشته ميشه ...
يه ساعت و نيم بعد ... اتاق ها رو تحويل داديم و راهي تهران شديم ... بايد به پرواز بعد از ظهر مي
رسيديم ... تهران ـ مشهد ...
و مرتضي تمام مسير رو درباره اون سربندها توضيح مي داد ... مفاهيمي كه با اونها گره خورده بود ...
شهيد و شهادت ... تفاوت بين ارتش، بسيج و سپاه ... و شروع كرد به گفتن خاطرات و حرف هايي از اونها
...
روحيه هاي گرم و صميمي ... از خود گذشتگي نسبت به همديگه و حتي افرادي كه اونها رو نمي شناختن
... ماجراي ميدان مين، وقتي براي اينكه چه كسي اول از اون عبور كنه از هم سبقت مي گرفتن ... باز
كردن راه براي اون نفر پشت سري كه شايد حتي اسمش رو هم نمي دونستن ...
پردازش مفهوم شهادت، سخت تر و سنگين تر از قدرت مغزم بود ... و گاهي با چيزهايي كه از قبل درباره
جهاد در مغزم شرطي شده بود تداخل پیدا می كرد و بيشتر گیج مي شدم ... در حالي كه اين سختي رو
نمي شد توي چهره دنيل ديد ...
اين داستان ها براي گوش هاي من عجيب بود ... چيزي شبيه افسانه پري هاي مهربان كه مادرها توي
بچگي براي بچه هاشون تعريف مي كنن ... با اين تفاوت كه داشت در مورد آدم هاي واقعي حرف مي زد
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️زن ذلیل جاش تو بهشت هست ... !!!!
👤مرحوم حضرت آیت الله #مجتهدی_تهرانی....کارفرهنگی
💢نماز، زکات
💠نماز و زکات، دو رکن اساسی دین هستند که انسان را به سوی کمال و سعادت هدایت میکنند. همانگونه که قرآن کریم فرمود: در ميان عبادات، نماز و زكات جايگاه ويژه دارد .
أقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاة
💠سوره نساءآیه ۷۷
📚تفسير نور، ج ۲، ص: ۱۱۰
📎 #تفسیر_قرآن
📎 #نماز
📎 #زکات
♨️ مجلس گناه
🔥 شركت در مجالس گناه، گناه است، اگرچه انسان مرتكب گناهى نشود و با اهل مجلس همصدا نگردد؛ زيرا شركت در چنین مجلسی تأیید گناه است؛ مگر اینکه هدف او از شرکت در چنین مجلسی امربهمعروف و نهیازمنكر باشد.
🔰 امام صادق علیهالسلام درباره چنین مجالسی میفرماید: لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَجْلِسَ مَجْلِساً يُعْصَى اللَّهُ فِيهِ وَ لَا يَقْدِرُ عَلَى تَغْيِيرِهِ .
✅ سزاوار نيست بنده باايمان در مجلسى بنشيند كه در آن گناه مىشود و توانايى بر تغيير آن را ندارد .
📚 اصول کافی، ج2، ص374.
📎 #اعتقادات
📎 #مجلس_گناه
📎 #گناه
📎 #صفات_مومن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 چه بگویم که خداوند روایتگر توست
🌺 تار و پود همه افلاک، نخ معجر توست
🌸 روبروی تو که قرآن خدا وا میشد
🌸 لب آیات به تفسیر شما وا میشد
🌹 آمدی تا که فقط زینت مولا باشی
🌹 تا پس از فاطمه، صدیقۀ صغری باشی
🌿آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند
🌿 تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند
🎙حجتالاسلام عالی
📎 #حجاب
📎 #عفاف_و_حجاب
📎 #حیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍به ناموس خدا خیانت نکنید
🎥علامه حسن زاده آملی رحمة الله علیه
مردی داشت در جنگلهای آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دایم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنهایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش میآید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم میزد داشت به او نزدیک و نزدیکتر میشد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود. سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد.تا مقداری صدای نعرههای شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه اژدهایی عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظهشماری میکند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر میکرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا میآیند و همزمان دارند طناب را میخورند و میبلعند. مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان میداد تا موشها سقوط کنند اما فایدهایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیوارهی چاه برخورد میکرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیوارهی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موشها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.
خواب ناراحتکنندهای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب میکرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است:
شیری که دنبالت میکرد ملک الموت(عزراییل) بوده...
چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است...
طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است...
و موش سفید و سیاهی که طناب را میخوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را میگیرند...
مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟
گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کردهای...
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
💠 بداخلاق به خودش شکنجه میدهد
✳️ برخی از افراد احساس میکنند که با بداخلاقی و ترشرویی میتوانند، دوستان، اطرافیان و بستگان خود را شکنجه دهند؛ درحالیکه متوجه نیستند که بزرگترین شكنجهها را خودشان مىبينند؛ چونکه افراد کجخلق عمرشان كوتاه، روحشان ناراحت و جسمشان در عذاب است و بيش از هركس خودشان رنج مىبرند.
🔰 امام صادق علیهالسلام دربارهی بداخلاقی میفرماید: مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفْسَهُ .
✅ آنکسی كه داراى سوء خلق است، خود را شكنجه مىدهد .
📚 کافی، ج2، ص321
📎 #اعتقادات
📎 #بداخلاقی
📎 #عذاب
✳️خودباوری و اعتماد به نفس
👨🏻🏫خودباوری یکی از ویژگیهای روانی است که شخص در آن بهدلیل تجربههای قبلی، به تواناییها و استعدادهای خود در انجام کارها بهطور موفقیتآمیز، اعتماد و باور دارد. اعتماد به نفس نقش کلیدی در موفقیت فرد دارد.
✏️راههای افزایش اعتماد به نفس:
1️⃣ سعی کنید خودتان را در مسائل مختلف با دیگران مقایسه نکنید.
2️⃣سلامت جسمی خود را با کمک تغذیه سالم و ورزش حفظ نمایید.
3️⃣سعی کنید مهارت های خود را در زمینه های کاربردی افزایش دهید. مثلا: تقویت فن بیان و ارتباط با دیگران.
4️⃣در زمینهای که علاقه دارید به مطالعه کتاب و شنیدن سخنرانی بپردازید.
5️⃣هیچ وقت خودتان را تحقیر نکنید و کاری انجام ندهید که بخاطر آن معذرت خواهی کنید.
6️⃣نقاط ضعف خود را شناسایی و اصلاح نمایید، نقاط قوت را شناسایی و تقویت نمایید.
7️⃣مهارت نه گفتن در روابط اجتماعی را در خودتان ایجاد یا تقویت نمایید.
📎 #موفقیت
📎 #اعتماد_به_نفس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ نتیجه گستاخی با پدر و مادر
🎙 دکتر عزیزی
📎 #سبک_زندگی
📎 #تربیت_فرزند
♨️ چرا قرآن کهنه نمیشود؟
🔰 امام رضا علیهالسلام میفرماید: شخصی خدمت امام صادق علیهالسلام آمد و از حضرت پرسید: چه سرّی است که قرآن هرچه بیشتر خوانده و بحث میشود، بهتازگی و طراوت آن افزوده میشود؟ امام صادق علیهالسلام فرمود: لِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يُنْزِلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِي كُلِّ زَمَانٍ جَدِيدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة .
✅ خداوند قرآن را براى زمان خاصى و براى جمعیت خاصى قرار نداده است؛ لذا در هرزمانی، تازه و نزد هر جمعیتی، تا قیامت با طراوت است .
📚 عیون اخبار الرضا، ج2، ص87.
📎 #اعتقادات
📎 #قرآن
📎 #طراوت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ آیا حجاب اجباری به نفع مسئولان و حکومته؟ ⛔️
(توضیح : مرتضی کهرمی )
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🌺🌤️🧕🏻❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀🧕🌤️🌸❀•❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏕ایرانِ زیبا🏕
جاده چالوس... پاییز هزار رنگ🍁🍂🍁
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم"
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم:
🪧تقویم امروز:
📌 یکشنبه
☀️ ۲۰ آبان ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۸ جمادیالاولی ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 10 نوامبر 2024 میلادی
📖حدیث امروز:
✳️ امام رضا (علیه السلام) فرمودند :
چه بسا مردی که #سه سال از عمرش بیش نمانده ، صله ی رحم به جا آورد و خدا به خاطر این کار ، عمرش را به #سی سال افزایش دهد و خدا آنچه را میخواهد انجام می دهد .
📓 اصول کافی ، ج۲ ، ص۱۵۰
🔖مناسبت امروز:
📈 روز جهانی علم در خدمت صلح وتوسعه
💚🌺🍃
🌺
❇️ سلام امام زمانم 🌤
ای کاش کسی برای آقا تب داشت
یادی ز امام منتظر بر لب داشت
قربان غریبیات شوم مهدی جان
ای کاش که صاحبالزمان، زینب داشت
🤲اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🤲
🤲اللَّهُمَّاجْعَلْنٰا مِنْأَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ🤲
📎 #امام_زمان
📎 #ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش الان کربلابودم...💔 :)))
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ مهمترین راه آرامش روحی
🔻زیبایی های زندگی ت رو پیدا کن
🎙استاد: مجتبی تمسکی
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🌺🌤️🧕🏻❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀🧕🌤️🌸❀•❀⊱━━╯