فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ مهمترین راه آرامش روحی
🔻زیبایی های زندگی ت رو پیدا کن
🎙استاد: مجتبی تمسکی
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🌺🌤️🧕🏻❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀🧕🌤️🌸❀•❀⊱━━╯
1.09M
🍃🌸سلام🌸🍃
🍃🌸دلنوشته نادر🌸🍃
🍃🌸🍀به یادصبح هایی که جمع بودیم و صبحانه باهم می خوردیم 🍀🌸🍃
سُفره صبحانه پهن وحیف که خوبان نیستند
دورسُفره خالی و جمع عزیزان نیستند
باب و مادرخواهران یاکه برادرهای من
می نگرم حتی به اطراف زنداداشام نیستند
قُلقُل ازسَموربه گوش آید .دلم دراضطراب
بُلبلان رفتن کجا درباغ و بُستان نیستند
صبح زیباست ولی تنهایی کردبیچاره ام
آسمان گشت سَرم آوار زچه یاران نیستند
خاک من ایران و هموطن به هم وابسته
حیف نیست آگه زِهم جمله رفیقان نیستند
حال من ماندم و یاری که عزیزم باشد
دورسُفره بنشستیم عزیزام نیستند
بارالها هرکجایند به سلامت باشند
(نادر) ازدیده ببارد حیف که آنان نیستند..
🍃🪴🍃🪴🍃🪴🍃
الهی این محبت و ارادت و دوستی را ازما نگیر......صلوات
.خادم الحسین توحیدی کریمی
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🌺🌤️🧕🏻❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀🧕🌤️🌸❀•❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏕🎄زندگی کالا نیست که صاحب آن شوی....
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🌺🌤️🧕🏻❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀🧕🌤️🌸❀•❀⊱━━╯
دردناکترین محبتها
آنهایی است که با ریا،
تزویر و تظاهر آمیخته است
ولذت بخش ترین
محبتهاآنهایی هستند
که درعین کوچک بودن با
خلوص نیت و با بی آلایشی همراه است.
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🌺🌤️🧕🏻❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀🧕🌤️🌸❀•❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 کسی برای گناه کردن روی توبه حساب نکند!
هر چه انسان ویژه تر میشود توبه گناهانش هم سخت تر میشود.
#حجت_الاسلام_قاسمیان
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🌺🌤️🧕🏻❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀🧕🌤️🌸❀•❀⊱━━╯
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
﷽ #مردےدرآئینہ 💙 #قسمتصدوبیستودو #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 افسانه آدم هاي واق
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتصدوبیستوسه
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
زمزمه اسلام
پرواز تهران ـ مشهد، مرتضي كنار من بود و از تمام فرصت براي صحبت استفاده كرديم ... ذهنم هنوز
جواب مشخصي براي نقاط مبهم درباره رمضان پيدا نكرده بود ... و حالا هزاران نقطه گنگ ديگه توش
شكل گرفته بود ...
آياتي كه درباره شهدا و شهادت در قرآن اومده بود ... احاديثي كه مرتضي از قول پيامبر و اولي الامرها نقل
مي كرد ... و از طرفي، تصوير تيره و سياهي كه از جهاد از قبل داشتم ... جهاد و اسلام يعني اعمال
تروريستي القاعده و طالبان ... يازده سپتامبر ... بمب گذاري و كشتن افراد بي گناه ...
سرم ديگه كم كم داشت گيج مي رفت ... سعي مي كردم هيچ واكنشي روي حرف هاي مرتضي نداشته
باشم ... و با دید تازه اي به اسلام و حقيقت نگاه كنم ... نه براساس چيزهايي كه شنيده بودم و در
موردش خونده بودم ...
بعد از صحبت با اون جوان، مي تونستم تفاوت مسيرها و حتي برداشت هاي اشتباه از واقعيت رو درك كنم
... اما مبارزه سختي درونم جريان داشت ... انگار باور بعضي از افكار و حرف ها به قلبم چسبيده بود ... و
حالا كه عقلم دليل بر بطلان اونها مي آورد ... چيزهاي ثابت شده درونم، با اون سر جنگ برداشته بود ...
اگر چند روز پيش بود، حتما همون طور كه به دنيل پريده بودم، با مرتضي هم برخورد مي كردم ... ولي در
اون لحظات، درگیری جنگ و درگیري ي دیگه ای بودم ... و چقدر سخت تر و سنگين تر ... به حدي كه گاهي
گيج مي شدم ... ' الان كدوم طرف اين ميدان، منم؟ ... بايد از كدوم طرف جانبداري كنم؟ ... كدوم طرف
داره درست ميگه؟ ' ...
و حقيقت اينجا بود كه هر دو طرف اين ميدان جنگ، خود من بودم ...
شرط هاي ثبت شده در وجودم، كه گاهي قدرت تشخيص شون رو از ادراك و حقيقت از دست مي دادم
... و باورهايي كه در من شكل گرفته بود ...
و حال، حقيقتي در مقابل من قرار داشت ... كه عقلم همچنان براساس داده هاي قبلي اون رو بررسي مي
كرد ... داده هاي شرطي و ثبت شده اي كه پشت چهره حقيقت مخفي مي شد ...
تنها چيزي كه در اون لحظات كمكم مي كرد ... كلمات ساده اون جوان بود ... كلماتي كه خط باريكي از نور
رو وسط اون همه ظلمت ترسيم كرد و رفت ... و من، انساني كه با چشم هاي تار، بايد از بين اون ظلمات،
خط نور رو پيدا مي كردم ...
صداي سرمهماندار در فضاي هواپيما پيچيد ... و ورود ما رو به آسمان مشهد، خير مقدم گفت ...
ـ تا لحظاتي ديگر در فرودگاه هاشمي نژاد مشهد به زمين خواهيم نشست ... از اينكه ...
چشم هام رو بستم و به پشتي صندلي تكيه دادم ... سعي كردم ذهنم رو از هجوم تمام افكار خالي كنم ...
شايد آرامش نسبي كمكم مي كرد كمي واضح تر به همه چيز نگاه كنم ...
هواپيما كه از حركت ايستاد، چشم هاي من هم باز شد ... در حالي كه هنوز تغييري در حال آشفته مغزم
پيدا نشده بود ...
اين بار مرتضي راننده نبود ... ۲ تا ماشين گرفتيم ... يكي براي خانواده ساندرز، و دومي براي خودمون ...
در مسير رسيدن به هتل، سكوت عميقي بين ما حاكم بود ... سكوتي كه از شخصِ جستجوگري مثل من
بعيد به نظر مي رسيد ... و گاهي مرتضي، زير چشمي نيم نگاهي به من مي كرد ... تا اينكه از دور گنبد زرد
رنگ مشهد هم نمايان شد ... چشمم محو اون منظره و چراغاني ها، تمام افكار آشفته رو كنار زد ... نقطه
رهايي و آرامش چند دقيقه اي من ...
هر چه به هتل نزديك تر مي شديم ... فاصله ما تا حرم كمتر مي شد ... و دريچه چشم هاي من، بيشتر از
قبل مجذوب دنياي مقابل ...
مرتضي هم آرام و بي صدا، دستش رو روي سينه گذاشته بود ... و بعد از تكرار كلمات شمرده و زمزمه
شده زير لب، آرام و ثانيه اي با سر ... اشاره ي تعظيم آميزي انجام داد ... به قدري با ظرافت، كه شايد
فقط چشم هايي كنجكاو و تيزبين، متوجه اين حركات آرام مي شد ...
اتاق ها رو تحويل گرفتيم و چمدان ها رو گذاشتيم ... از پنجره اتاق، با فاصله حرم ديده مي شد ... بقيه
مي خواستن بعد از استراحت تقريبا يه ساعته، براي زيارت برن حرم ... دوست داشتم باهاشون همراه
بشم و حرم مشهد رو هم از نزديك ببينم ... اما من برنامه هاي ديگه اي داشتم ... سفر من سياحتي يا
زيارتي نبود ... هنوز بين من و يه زائر مسلمان، چندين مايل فاصله وجود داشت ...
مرتضي كه براي همراهي ساندرزها از اتاق خارج شد ... منم رفتم سراغ نوت استيك هايي كه خريده بودم
... به اون سكوت و تنهايي احتياج داشتم ... نبايد حتي يه لحظه رو از دست مي دادم ...
ادامه دارد..
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
﷽ #مردےدرآئینہ 💙 #قسمتصدوبیستوسه #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 زمزمه اسلام
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتصدوبیستوچهارم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
: خواب یا ... ؟
مرتضي كه از در اومد تو با صحنه عجيبي مواجه شد ... تقریبا ديوار اتاق، پر شده بود از برگه هاي نوت
استيك ... چيزهايي كه نوشته بودم و به چسبونده بودم ... بهم كه سلام كرد رشته افكارم پاره شد ...
ـ كي برگشتي؟ ... اصلا متوجه نشدم ...
ـ زمان زيادي نيست ...
و نگاهش برگشت روي ديوار ...
ـ اينها چيه؟ ...
به ديوار بالاي تخت اشاره كردم ...
ـ سمت راست ديوار ... تمام مطالبي هست كه اين مدت توي قرآن در مورد رمضان و روزه گرفتن خوندم
... و اونهايي كه تو بهم گفتي ...
وسط برداشت هاي فعلي و نقاطي هست كه به ذهن خودم رسيده ...
سمت چپ، سوال ها و نقاط ابهامي هست كه توي ذهنم شكل گرفته ...
چند لحظه مكث كردم ... و دوباره به ديواري كه حالا همه اش با كاغذهاي يادداشت پوشيده شده بود
نگاه كردم ...
ـ فكر كنم نوت استيك كم ميارم ... بايد دوباره بخرم ...
با حالت خاصي به كاغذها نگاه مي كرد ... برق خاصي توي چشم هاش بود ...
واقعا جالبه ... تا حالا همچين چيزي نديده بودم ...
ـ توي اداره وقتي روي پرونده اي كار مي كنيم خيلي از این شیوه استفاده مي كنيم ... البته نه به اين
صورت ... شبيه اين مدل رو دفعه اول كه داشتم روي اسلام تحقيق مي كردم به كار گرفتم ... كمك مي
كنه فكرت به خاطر پيچيدگي ذهن، بين مطالب گم نشه و همه چيز رو واضح ببيني ... مغز و ذهن به اندازه
كافي، سيستم خودش پر از رمز و راز هست ... حواست نباشه حتي فكر و برداشت خودت مي تونه گولت
بزنه ...
با تعجب خاصي بهم نگاه مي كرد ... طوري كه نمي تونستم بفهمم پشت نگاهش چه خبره ...
ـ اينهاش حرف خودم نيست از نتايج علمي تحقيقات يه گروه محقق بود در حيطه مغز و ادراك ...
با دقت شروع به خوندن نوشته هاي روي ديوار كرد ... اول سمت راست ... تحقيقات و شنيده ها در مورد
رمضان ...
ـ مي تونم بهشون چيزي رو اضافه كنم؟ ...
سرم رو بالا آوردم و بهش نگاه كردم ...
ـ الان كه داشتم اينها رو مي خوندم متوجه شدم توي حرف ... و سوال و جواب ها يه سري مطلب از قلم
افتاده ...
يه بسته از نوت استيك ها رو در آوردم و دادم دستش ... من، دريافت هاي تا اون لحظه مغزم ... و سوال
هايي كه هنوز بي جواب مونده بود رو مي نوشتم ... اون به سوال هاي روي ديوار نگاه مي كرد و مطالبي كه
لازم بود اضافه بشه رو مي نوشت ...
مرتضي حدود ساعت 11 خوابيد ... تمام ديروز رو همراه دنيل بود و شبش رو هم بدون لحظه اي
استراحت، پا به پاي من تا صبح بيدار ...
در طول روز هم يا پشت فرمان بود يا با كار ديگه اي مشغول ...
غرق فكر و نوشتن بودم ... حواسم كه جمع شد ديدم بدون اينكه چيزي بهم بگه با وجود اون چراغ هاي
روشن خوابيده ... چند لحظه بهش نگاه كردم و از جا بلند شدم . ..
حالا ديگه نور اندك، چراغ خواب، فضا رو روشن مي كرد ... برگشتم و دوباره نشستم سر جام ... چشم
هاي سرخم رو دوختم به ديوار و اون همه نوشته روش ... نوشته هايي كه درست بالاي سر تختم به ديوار
چسبيده بود ... خواب يا كار؟ ...
سرم رو پايين انداختم و مشغول شدم ... چهار روز اقامت در مشهد، زمان كمي بود ... و گذشته از اون، در
يك چشم به هم زدن، زمان بودن ما در ايران داشت به نيمه نزديك مي شد ...
ادامه دارد....
💢 پیروی مأموم از امام جماعت
⁉️ سؤال:
نحوه متابعت ماموم از امام جماعت در اقوال و افعال نماز چگونه است؟
✍️ پاسخ:
🔹 اگر مأموم، اقوال نماز را ـ غیر از تکبیرة الاحرام ـ زودتر یا دیرتر از امام جماعت بگوید، اشکال ندارد، و در بقیة اقوال، اگر میشنود که امام جماعت چه میگوید یا میداند که چه وقت میگوید، احتیاط مستحب آن است که پیش از امام نگوید ولی افعال نماز را باید با امام یا کمی دیرتر از امام به جا آورد و اگر عمداً قبل از امام جماعت یا مدتی بعد از او ـ به نحوی که متابعت از امام صدق نکند ـ انجام دهد، نمازش فرادا میشود.
🔸اقوال نماز: اجزایی از نماز که خوانده میشود مانند تکبیرة الإحرام، حمد، سوره، ذکر، تشهد و سلام.
🔹افعال نماز: کارهایی که در نماز انجام میشود مانند قیام، رکوع، سجده، نشستن بعد از سجده.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای
📎 #احکام_نماز
📎 #احکام_جماعت
پنج بهترین...
رسول اکرم(ص) پنج بهترین را معرفی میکند: بهترین پنددهنده مرگ ، بهترین ثروت تقوا ، بهترین کارها عبادت ، بهترین پناهگاه قیامت و بهترین پناهدهنده خدا ست.
| آقامجتبی تهرانی رحمتاللهعلیه |
📎 #سبک_زندگی
📎 #ثروت
💎 جایزهی بزرگ
🔺 روزى يكى از زنان مدينه خدمت حضرت زهرا عليهاالسلام رسيد و گفت: مادرِ پيرى دارم كه در مسائل نماز، سؤالات فراوانى دارد و مرا فرستاده است تا آن مسائل شرعى را از شما بپرسم.
🌻 حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: بپرس!
🔺 آن زن، مسائل زيادى طرح كرد و براى هر يک از آنها، پاسخ شنيد.
در ادامه گفت و شنود، آن زن از زیادی پرسشهای خود، خجالت كشيد و گفت: اى دختر رسول خدا!(ص) از اينکه با سؤالات زيادی که دارم، شما را به زحمت میاندازم، معذرت میخواهم!
🌻 فاطمه عليهاالسلام فرمود:
باز هم بيا و هر آنچه سؤال برايت پيش میآيد، بپرس! آيا اگر كسى برای بردن بارِ سنگينى به بالاى بام، به کار گرفته شود و در مقابل، صد هزار دينار طلا مزد بگيرد، چنين كارى براى او دشوار خواهد بود؟
🔺 گفت: خير.
🌻 حضرت ادامه داد:
من در ازاى هر مسألهای كه پاسخ میدهم، بيش از فاصله بين زمين تا عرش، جواهر و مروارید، جایزه میگيرم؛ پس چنین کاری برای من سنگین نیست.
📚 بحار الأنوار، ج۲، ص۳.
📎 #فاطمیه
📎 #جایزه_بزرگ
📎#فاطمیه_سلام_الله_علیها
📎 #اعتقادات
27.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مشکلات افرادی که در سن بالا و سن کم ازدواج کردند.
❌باید به صورت علمی به موضوع فرزندآوری نگاه کرد.
دکتر عزیزی
📎 #سبک_زندگی
📎 #ازدواج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تنها کشوری در دنیا هستیم که ظرف ۱۰ سال از ۶ فرزندی به ۳ فرزندی رسیدهایم
🔹معاون وزیر بهداشت: با این روند پیش برویم ۱۰۰ سال دیگر کشوری به نام ایران وجود نخواهد داشت.
enheraf-tarashion.mp3
16.51M
🍂 دوره انحراف جنسی نوجوان و راه های پیشگیری
🔹جلسه اول(انحراف جنسی)
🌹مدرس: #استاد_تراشیون
39.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اعتصموا به چادر بانو
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین علیه السلام
441_54912927639942.mp3
8.95M
🎧 #روضه #ترکی بسیار زیبا🖤
🎵 روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها)💔
🎤 #علیرضا_اسفندیاری
◼ #ایام_فاطمیه ◼
🏴 #یا_فاطمة_الزهرا (سلام الله علیها)🖤
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم"
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم:
🪧تقویم امروز:
📌 دوشنبه
☀️ ۲۱ آبان ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۹ جمادیالاولی ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 11 نوامبر 2024 میلادی
📖حدیث امروز:
✳️ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :
چه خوب است که مرد گاهی خلوت کند و گناهان خود را به یاد آرد و از خدا آمرزش خواهد.
📙 نهج الفصاحه ، حدیث۱۳۹۹
اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
سلام امام زمانم✋🌸
این تار ناپیداے محبت را تو از آستان معطرت به قلبم کشیدهاے ...
تو بیآنکه ببینمت، اینگونه مرا بیقرار چهرهے دلربایت کردهاے ...
تو بیآنکه لایق باشم، تار و پود وجودم را با یاد خودت پیوند زدهاے ...
تو چشمان بینصیبم را به مسیر سبز انتظار، دوختهاے ...
تو مرا شیفتهے خود کردهاے ...
تو چقدر خوبی، چقدر مهربانی، چقدر عزیزے، چقدر نزدیکی ...
کاش ببینمت پیش از آنکه بمیرم ...
امروز هرگز دوباره تکرار نمیشه
خوشبختی منتظرته
پس با یک حال خوب
و یک لبخند ناب برخیز
و از هر ثانیه اش لذت ببر
سلام صبح بخیر
روزتون پر از اتفاقات خوب
🌸🍃﷽🍃🌸
#✋دین
✍یکی از واجبات فوری اداء دین و بدهکاری است که در این زمینه چند نکته را یاد آوری میکنم:
1⃣👈 اگر فردی بدهی مالی دارد و زمان اداء دینش فرا رسیده است چنانچه در اداء دین کوتاهی کند، ظلم است و مرتکب گناه شده است و به نظر برخی از مراجع از جمله امام خامنه ای در صورت تاخیر، علاوه بر اصل بدهی باید تورم آنرا نیز مدیون و بدهکار است.
2⃣👈 میتی که فوت می کند و بدهکار است، باید بدهی میت ابتدا پرداخت شود وسپس اموال او تقسیم شود لذا اگر میت مهریه همسرش را پرداخت نکرده است، باید مهریه از مال میت پرداخت شود.
3⃣👈 اگر طلبکار می داند که بدهکارش ناتوان از پرداخت بدهی است و مالی جز ضروریات زندگی مثل خانه و اثاث زندگی، برای پرداخت ندارد باید به او مهلت بدهد و حتی اگر مطالبه او به زحمت می اندازد مطالبه جایز نیست و بر بدهکار در صورت توانایی واجب است که کار مناسبی را انتخاب کند و کار کند و بدهی را پرداخت کند.
📚مشاوراحکام ومعارف 🌷
🌷رضازاده🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوی بهشت می وزد ؛ از کربلای تو 🫀:))))
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم