eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
737 دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
10.5هزار ویدیو
339 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
1.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧡اولین جمعه آذر ماهتون 🍁متبرڪ بہ ذڪر پرنور✨ 🧡صلـوات 🍁بر حضرت محمد ص 🧡و خاندان پاڪ و مطهرش 🍁الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ 🧡وَآلِ مُحَمَّدٍ 🍁وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🧡وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
یادم هست یکی از بستگان نزدیک چند سالی خارج از کشور زندگی می کرد. هنگامی که به کشور بازگشت، خاطرات خوب و بد و عجیب زیاد تعریف می کرد. از او پرسیدم به نظر شما بهترین و معقولترین کاری که در سبک زندگی آنها دیدید چه بود؟ ایشان می گفت بهترین چیزی که از آنها قابل آموختن بود این است که ابتدای زندگی مشترک، هر تعداد فرزند که میخواهند، ۳ یا ۴ فرزند را با فاصله کم، مثلا دو سال به دو سال، می آورند و بعد همه را با هم بزرگ می کنند. این روش مزایای زیادی دارد. با این روش فرزندان با هم بزرگ می شوند و همبازی هستند و از کودکی لذت می برند و خیلی از نیازها و هزینه های فرزندان با هم تجمیع می شود و پس از دو دهه پدر و مادر می توانند از بزرگ شدن فرزندان، قبل از فرا رسیدن سن سالمندی، لذت ببرند و ... . ما تجربه کردیم خوب بود طلبه پیاده
💢 سد راه 🔰 پادشاهی تخته سنگی را وسط جاده قرار داد تا عکس‌العمل مردم را ببیند. 🔹بازرگانان و ثروتمندان از کنار آن بی‌تفاوت میگذشتند بسیاری هم غر می‌زدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بی‌عرضه‌ای است. 🔸هیچکس تخته سنگ را از وسط راه بر نمی‌داشت. نزدیک غروب پیرمرد روستایی روی دوشش بار میوه و سبزیجات گرفته بود و نزدیک سنگ شد. 🔹بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. 🔸ناگهان کیسه‌ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه‌های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. 🔹پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: هر سد و مانعی می‌تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد. 📎 📎 📎 📎
💢 جمع مال برای دیگران امام علی علیه‌السلام: 🍃 يَا ابْنَ آدَمَ، مَا كَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِكَ، فَأَنْتَ فِيهِ خَازِنٌ لِغَيْرِكَ. 🍃 اى فرزند آدم، آنچه را كه بيش از نياز خود فراهم كنى، براى ديگران اندوخته‌اى. 📚 نهج‌البلاغه، حکمت ۱۹۲. 📎 📎 📎
💢 آرامش و سردرگمی 🔸ریشه اضطراب و سردرگمی، تکذیب حق و کفر است، همان‌گونه که ریشه آرامش، توجّه به قرآن و یاد خداست. 📚 تفسير نور، ج‌9، ص209. 📎 📎 📎
23.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای امام زمانی شدن یه رنگ باش 🔸رنگ و بوی مهدوی، همان رنگ و بوی بندگیِ خالصانه‌ی خداوند متعال است قبول و باور داشتن خدا، مسلتزم اطاعت از رسول خدا و اطاعت از اولی‌الامر می‌باشد و هم چنین دوست داشتن خدا نیز مستلزم دوست داشتن بندگان اوست. 🔻در دعایی که بعد از زیارت آل یاسین آمده می‌خوانیم: وَ اَن تَملَاَ قَلبِی نُورَ الیَقیِنِ... وَ مَوَّدَتِی نُورَ المُوالاهِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ علیهم السلام حَتَّی اَلقاکَ؛ خدایا! از تو می‌خواهم که سینه‌ام را از نور دوستی محمد و آل محمد، سرشار کنی، تا آن زمان که تو را ملاقات کنم.
8.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸دختر ۸ ساله حافظ کل قرآن که با یک جمله، بی اختیار اشک همه رو در آورد.
1.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توصیه‌ای از شهید برونسی.... دستوری که امتحانش رو پس داده... ❤️
تاریخ برگزاری کنکور اعلام شد 🔹نوبت اول آزمون سراسری سال ۱۴۰۴ در روزهای ۱۱ و ۱۲ اردیبهشت و نوبت دوم در روزهای ۵ و ۶ تیر برگزار می‌شود. 🔹نام‌نویسی از داوطلبان نوبت اول آزمون سراسری سال ۱۴۰۴ از ۲۵ آذر تا اول دی ماه و نام‌نویسی از داوطلبان نوبت دوم آزمون سراسری نیمه دوم اسفند انجام می‌شود.
دین و وسواس.mp3
زمان: حجم: 8.16M
در مباحث دینی وسواس دارم که باعث اسیب به زندگیم، روح و روانم و روابطم شده . در اینستا روانشناسی می گفت اگه مباحث دینی رو بگذاری کنار حالت خوب میشه.😳 ضیایی فر
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_دوازدهم من ڪه حسابے جا خورده بودم سرم رو بہ سمت صدا برگردوندم ودر ڪمال
طلبہ با عجلہ بہ سمت درب آقایان رفت و من بهمراه خانوم بخشے ڪہ بعدها فاطمہ صداش میڪردم پس از سالها داخل مسجد شدم.فاطمہ چادر نماز خودش رو بہ روی سرم انداخت و در حالیڪہ موهامو بہ زیر روسریم هل میداد با لبخند دوست داشتنے گفت:چادر خودمو سرت انداختم چون حاج آقا گفتن چادر تمیز سرت ڪنم.نہ ڪه چادرهاے مسجد ڪثیف باشنا نہ!! ولے چادر خودم رو امروز از طناب برداشتم ومعطرش ڪردم.بعد چشمهاے زیباشو ریز ڪرد و با لحن طنزالودے گفت:موهاتو ڪجا رنگ ڪردے ڪلڪ؟! خیلے رنگش قشنگہ! در همون برخورد اول شیفتہ ے اخلاق و برخورد فاطمہ شدم. او با من طورے رفتار میڪرد ڪه انگار نہ انگار من با اون فرق دارم. و این دیدار اول ماست.وبجاے اینڪه بهم بگہ موهات رو بپوشون از رنگ زیباے موهام تعریف ڪرد ڪه خود این جملہ شرمنده ترم ڪرد و سرم رو پایین انداختم. اوطبق گفتہ ے طلبه ی جوان منو بسمت بالاے مسجد هدایتم ڪرد وبہ چند خانومے ڪه اونجا نشسته بودند ومعلوم بود همشون فاطمه رو بخوبے مے‌شناسند ودوستش دارند با لحن بامزه اے گفت :  – خواهرها ڪمے مهربونتر بشینید جا باز ڪنید مهمون خارجے داریم.از عبارت بانمڪش خنده ام گرفت و حس خوبے داشتم. خانم ها با نگاه موشڪافانه و سوال برانگیز بہ ظاهر من برام جا باز ڪردند و با سلام و خوش امدگویے منو دعوت بہ نشستن ڪردند. از بازے روزگار خنده ام گرفت.روزے منو خانمی از جایگاهم بلند ڪرد و بہ سمت عقب مسجد تبعیدم ڪرد و امروز یڪ خانوم دیگہ با احترام منو در همون جا نشوند!!وقتے دعای ڪمیل وفرازهاے زیباش خونده میشد باورم نمیشد کہ من امشب در چنین جایے باشم و مثل مادر مرده ها ضجہ بزنم!!!!!! میون هق هق تلخم فقط از خدا میپرسیدم که چرا اینجا هستم؟ ! چرا بجاے ریختن آبروم اینطورے عزتم داد؟! من ڪه امروز اینهمہ ڪار بد ڪردم چرا باید اینجا میبودم وڪمیل گوش میدادم؟یڪ عالمہ چراے بے جواب تو ذهنم بود و به ازاے تڪ تڪش زار میزدم. اینقدر حال خوبے داشتم ڪه فڪر میڪردم وقتے پامو از در مسجد بیرون بزارم میشم یڪ آدم جدید! اینقدر حال خوبے داشتم ڪہ دلم میخواست بلندشم و نماز بخونم! ولے میون اینهمہ حال واحوال منفعل یڪ حال خاص و عجیب دیگرے درگیرم کرده بود..یک عطر آشنا و یڪ صدای ملکوتی!!ونگاهی محجوب و زیبا که زیر امواجش میسوختم.با اینڪه فقط چند جملہ از او شنیده بودم ولے خوب صداے زیباشو از پشت میڪروفون ڪه چندفرازآخر رو با صوتے زیبا و حزین میخوند شناختم.وبا هر فرازے ڪه میخوند انگار تڪه ای از قلبم ڪنده میشد..اینقدر مجذوب صداش شده بودم ڪه در فرازهاے آخر،  دیگہ گریه نمے‌کردم و مدام صحنہ ے ملاقاتمون رو از حیاط مسجد تالحظہ ے التماس دعا گفتنش مقابل ورودے درب بانوان مجسم میڪردم. ادامہ دارد… نویسنده: