eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
789 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_بیست_و_سوم روزها از پے هم گذشتند ومن تبدیل بہ یڪ دخترے با شخصیت دوگانہ
یڪی دوهفتہ مانده بود بہ تاریخ اعزام، ڪہ حاج مهدوے بین نماز مغرب وعشا، دوباره اعلام ڪردڪہ چنین طرحے هست و خوب است ڪہ جوانان شرڪت ڪنند.و گفت در مدت غیبتش آقایے بہ اسم اسماعیلے امامت مسجد رو بعهده میگیرد!!! باشنیدن این جملہ مثل اسپند روے آتیش از جا پریدم و بسمت فاطمہ ڪہ مشغول صحبت با خادم مسجد بود رفتم.او فهمید ڪہ من بیقرارم.با تعجب پرسید:چیزے شده؟! من من ڪنان گفتم: -مگہ حاج آقا مهدوے هم اردو با شما میان؟ فاطمہ خیلے عادے گفت: -بلہ دیگہ.مگہ این عجیبہ؟ نفسم را در سینہ حبس ڪردم وبا تڪان سر گفتم: -نہ نہ عجیب نیست.فڪر میڪردم فقط بسیجیها قراره برن. فاطمہ خندید: -خوب حاج آقا هم بسیجے هستند دیگہ! !! نمیدونستم باید چڪار ڪنم. براے تغییر نظرم خیلے دیر بود.اگر الان میگفتم منم میام فاطمہ هدفم را از آمدن میفهمید وشاید حتے منو از میدان بہ در میڪرد.اے خدا باید چڪار ڪنم؟ یڪ هفتہ دورے از حاج مهدوے رو چطور تحمل میڪردم؟!تمام دلخوشے من پشت سر او نماز خوندن بود! از راه دور تماشا ڪردنش بود.! از ڪنارش رد شدن بود.انگار افڪارم در  صورتم هم نمایان شد .چون فاطمہ دستے روے شانہ ام گذاشت و با نگرانے پرسید: -چیزے شده؟ !انگار ناراحتے؟! خنده اے زورڪے بہ لبم اومد: -نہ بابا! چرا ناراحت باشم.؟فقط سرم خیلے درد میڪنہ.فڪر ڪنم بخاطر ڪم خوابیہ او با دلخورے نگاهم ڪرد وگفت: چقدر بهت گفتم مراقب خودت باش.شبها زود بخواب.الانم پاشو زودتر برو خونہ استراحت ڪن.. در دلم غر زدم: آخہ من ڪجا برم؟! تا وقتے راهے براے آمدن پیدا نڪنم چطور برم خونہ واستراحت ڪنم؟ ! اے لعنت بہ این شانس.!!!تا همین دیروز صدمرتبہ ازم میپرسیدے ڪہ نظرم برگشتہ از انصراف سفر یا خیر ولے الان هیچے نمیگے.!!! گفتم.: -نہ خوبم!! میخوام یڪ ڪم بیشتر پیشت باشم.هرچے باشہ هفتہ ے بعد میرے سفر.دلم برات تنگ میشہ.باید قدر لحظاتمونو بدونم بہ خودم گفتم آفرین.!!! همینہ!! من همیشہ میتونستم با بهترین روش شرایط رو اونگونہ ڪہ میخوام مدیریت ڪنم! او همونطور ڪہ میخواستم،آهے ڪشید و گفت:-حیف حیف ڪہ باهامون نیستے. از خدا خواستہ قیافمو مظلوم ڪردم و گفتم:وسوسہ ام نڪن فاطمہ…این چندروز خودم بہ اندازه ڪافے دارم با خودم ڪلنجار میرم.خیلے دلم میخواد بدونم اینجا ڪجاست ڪہ همہ دارن بخاطرش سرو دست میشڪنند. فاطمہ برق امید در چشمانش دوید.بازومو گرفت و بہ گوشہ ای برد.با تمام سعے خودش تصمیم بہ متقاعد ڪردن من گرفت.غافل از اینڪہ من خودم مشتاق آمدنم! -عسل.بخدا تا نبینے اونجا رو نمیفهمے چے میگم.خیلے حس خوبے داره.خیلیها حتے اونجا حاجت گرفتند!!! حرفهاش برام مسخره میومد.ولے چهره ام رو مشتاق نشون دادم.. بعد با زیرڪے لحنم رو مظلومانہ ومستاصل ڪرد و گفتم: -اخہ فاطمہ! ! جواب عمہ ام رو چے بدم؟! اگر عمہ ام خواست بیاد خونمون چے؟! اون خیلے ریلڪس گفت: -واے عسل..بخدا دارے بزرگش میڪنے..این سفر فقط پنج روزه.اولا معلوم نیست عمہ ات ڪے بیاد.دوما اگر خواست در این هفتہ بیاد فقط ڪافیہ بهش بگے یڪ سفر قراره برے و آخرهفتہ بیاد.این اصلا ڪار سختے نیست بازیم هنوز تموم نشده بود.با همان استیصال گفتم:واقعا از نظر تو زشت نیست؟! گفت: البتہ ڪہ نہ!!! گفتم :راست میگے بزار امشب باهاش تماس بگیرم ببینم ڪے میاد.شاید بیخودے نگرانم.اما.. -اما چے؟ با ناراحتے گفتم:فڪر ڪنم ظرفیت پرشده او خنده ی مستانہ ای تحویلم داد و گفت: -دیوونہ. تو بہ من اوڪے رو بده.باقیش با من!! من با اینڪہ سراز پا نمیشناختم با حالت شڪ نگاهش ڪردم و منتظر عڪس العملش شدم.او چشمهاش میدرخشید..بیچاره او..اگر روزے میفهمید ڪہ چقدر با او دورنگ بودم از من متنفر میشد!   براے لحظہ اے عذاب وجدان گرفتم..من واقعا چه جور آدمے بودم؟! چقدر دروغگو شدم!! عمہ اإ ڪہ روحش هم از خانہ و محل سڪونت من اطلاعے ندارد حالا شده بود بهونہ ے من براے رفتن یا نرفتن.. آقام اگر زنده بود حتما منو باعث شرمساریش میدونست!!!   ادامہ دارد… نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سه گروه از زنان که با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها محشور می‌شوند و عذاب قبر ندارند! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 📎 📎
💢 قصه‌های تربیتی 🔷 داستان‌ها می‌توانند ابزاری قدرتمند برای آموزش ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی به کودکان باشند. بنابراین، بهتر است داستان‌هایی را انتخاب کنید که حاوی پیام‌های مثبت و آموزنده باشند. 📎 📎 📎 📎
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم" 🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ  آغاز کنیم: 🪧تقویم امروز: 📌 جمعه ☀️ ۹ آذر ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۲۷ جمادی‌الاولی ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 29 نوامبر 2024 میلادی 📖 حدیث امروز: ✳️ امام زمان(علیه السلام) : در حق یکدیگر کنید. اگر طلب و آمرزش برخى از شما براى يكديگر نبود ، تمام اهل زمين هلاك می گشتند. 📖 دلائل الامامة ، ص۲۹۷ 🔖 مناسبت امروز: 🥀روز وفات حضرت عبدالمطلب رحمه الله 📌روز بزرگداشت شیخ مفید رحمه الله اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
سلام امام زمانم✋🌸 هیچ کس را به اندازه‌ے شما اذیت نکرده‌ایم، بیش از یازده قرن منتظر ماندے تا ما بفهمیم : 🍁بےهمگان به سر شود بےتو به سر نمےشود🍁 تا بفهمیم بےتو هیچیم و کارے نمیتوانیم بکنیم، تا باور کنیم تا تو نباشے همیشه گرفتار رنج و فساد و ظلم هستیم منتظر ماندے تا براے آمدنت کارے کنیم منتظر ماندے تا لیاقت پیداکنیم و دردمندانه و دلسوزانه فرمودے: « اگر شیعیان ما که خداوند بر انجام طاعت، موفقشان بدارد در وفا کردن به عهد ما همدل بودند،ملاقات ما از آن ها به تاخیر نمےافتاد و سعادت دیدار همراه با معرفت ما به سوے آن ها مےشتافت پس ما را از آن ها پوشیده نمےدارد مگر همان چیزهایے که از آن ها به ما مےرسد و ما دوست نداریم و از آن ها انتظار نداریم. » 🌷أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_بیست_و_چهارم یڪی دوهفتہ مانده بود بہ تاریخ اعزام، ڪہ حاج مهدوے بین نماز
وقت سفر رسید..همہ ے راهیان ایستاده و منتظر مشخص شدن جایگاهشون بودند.فاطمہ ومن درتڪاپوے هماهنگے بودیم.حاج آقا مهدوے گوشہ ای ایستاده بود و هرازگاهے بہ سوالات فاطمہ یا دیگر مسئولین جوابے میداد.چندبار نگاهش بہ من گره خورد اما بدون هیچ عمق ومعنایے سریع بہ نقطہ اے دیگر ختم میشد!بالاخره اتوبوسها با سلام وصلوات بہ حرڪت افتادند حاج آقا هم در اتوبوس ما نشستہ بود و جایگاهش ردیف دوم بود.من و فاطمہ ردیف چهارم نشستہ بودیم. ڪاش در این اتوبوس ڪسے حضور نداشت بغیر از من و حاج اقا مهدوے!اینطور خیلے راحت میتوانستم بہ او زل بزنم بدون مزاحمے! فاطمہ اما نمیگذاشت.هر چند دقیقہ یڪبار با من حرف میزد.ومن بدون اینڪہ بفهمم چہ میگوید فقط نگاهش میڪردم وسر تڪون میدادم.چندبار آقاے مهدوے فاطمہ را صدا زد و من تمام وجودم سراسر حسادت وحسرت میشد. با اینڪہ میدانستم این صرفا یڪ صحبت هماهنگے است وفاطمہ بخاطر مسیولیت بسیج محبور بہ اینڪار است ولی نمیتوانستم بپذیرم ڪه او مورد توجہ آقای مهدوے باشه ومن نباشم. این افڪار نفاق رفتارم را بیشتر ڪرد.تا پایان سفر من روسریم جلوتر مے آمد و چادرم را ڪیپ تر سر میڪردم.تا جاییڪہ خود فاطمہ به حرف آمد وگفت جورے چادر سرم ڪردم ڪہ انگار از بدو تولد چادرے بودم.!! او خیلے خوشحال بود و فڪر میڪرد من متحول شدم . بیچاره خبر نداشت ڪہ همہ ے اینڪارها فقط براے جلب توجہ حاج مهدویہ! بہ خرمشهر رسیدیم. هوا خیلے گرم بود.اگرچہ فاطمہ میگفت نسبت بہ سالهاے گذشتہ هوا خنڪ تره.خستگے راه و گرما حسابے ڪلافہ ام ڪرده بود.ما را در اردوگاه سربازان اقامت دادند.و اتاق بزرگے رو نشانمان دادند ڪہ پربود از تختهاے چند طبقہ و پتوهاے ڪهنہ اما تمیز! با تعجب از فاطمہ پرسیدم: -قراره اینجا بمونیم؟! او با تڪان سر حرفم را تایید ڪرد و با خوشحالے گفت: -خیلے خوش میگذره.. با تعحب بہ خیل عظیم زنان ودختران اون جمع بہ تمسخر زمزمہ ڪردم: حتماا!!!! خیلے خوش میگذره! خانوم محجبہ اے آمد و با لهجہ ے شیرین جنوبے بهمون خیر مقدم گفت و برنامہ هاے سفر رو اعلام ڪرد.  ظاهرا اینجا خبرے از خوشگذرونے نبود وما را با سربازها اشتباه گرفتہ بودند! اون خانوم گفت ساعات شام ونهار نیم ساعت بعد از اقامہ ے نمازه و ساعت نہ شب خاموشیہ! همینطور ساعت چهار هم بیدارباشہ و پس از صرف صبحانہ راهے مناطق جنگے میشیم وفردا نوبت دوڪوهہ است.اینقدر خسته بودیم ڪہ بدون معطلے خوابیدیم.داشتم خواب میدیدم.خوب میدانم خواب مهمے بود ڪہ با صداے یڪنفر ڪه بچہ ها رو باصداے نسبتا بلندے صدا میزد بیدارشدم. دلم میخواست در رختخواب بمانم وادامہ ے خوابم راببینم ولے تلاش براے خوابیدن بیفایده بود.و واقعا اینجا هیچ شباهتے بہ اردوے تفریحے نداشت وهمہ چیز تحمیلے بود!!! صبحانہ رو در کمال خواب آلودگے خوردیم.هرچقدر بہ ذهنم فشار آوردم چہ خوابے دیدم هیچ چیزی بخاطرم نمے آمد . فاطمہ خیلے خوشحال و سرحال بود.میگفت اینجاڪہ میاد پراز سرزندگے میشہ! درڪش نمیڪردم!! اصلا درڪش نمیڪردم تا رسیدیم بہ دوڪوهہ!آفتاب سوزان جنوب بہ این نقطه ڪہ رسید مثل دستان مادر،مهربان و دلجو شد. یڪ فرمانده ے بسیج آن جلو ڪنار ساختمانهاے فرسوده اے ڪه زمانے راست قامت و پابرجا بودند ایستاده بود و برامون از عملیات ها میگفت و کسانے ڪہ در این نقطہ شهید شده بودند.اومیگفت و همہ گریہ میڪردند.!!!!  ادامہ دارد… نویسنده:
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_بیست_و_پنجم وقت سفر رسید..همہ ے راهیان ایستاده و منتظر مشخص شدن جایگاهش
دنبال حاج مهدوے میگشتم .اوگوشہ اے دورتر ازماڪنار تلے ایستاده بود و شانہ هایش میلرزید.عباے قهوه اے رنگش با باد مے رقصید.ومن بہ ارتعاش شانہ هاے او و رقص عبایش نگاه میڪردم.. چقدر دلم میخواست ڪنارش بایستم ..آه اگر چنین مردے در زندگیم بود چقدر خوب میشد..شاید اگر سایہ ے مردے مثل او یا پیرمرد ڪودڪیهایم در زندگیم بود هیچ وقت سراغ ڪامرانها نمیرفتم.شاید اگر آقام منو بہ این زودیها ترڪ نمیڪرد همیشہ رقیه سادات میموندم. تا یاد آقام تو ذهنم اومدگونہ هایم خیس اشک شد.نسیم گرم دوڪوهہ بہ آرامے دستے بہ صورتم ڪشید وچادرم را بر جهت خلاف اون تل بہ لرزش در آورد. سرم را چرخاندم بہ سمت نسیم آنجا ڪنار آن دیوارها مردے را دیدم ڪہ روے خاڪها نماز میخواند..چقدر شبیہ آقام بود! نہ انگارخودآقام بود…حالا یادم آمد صبح چہ خوابے دیدم.خواب آقام رو دیدم..بعد از سالها..درست در همین نقطہ..بهم نگاه میڪرد.نگاهش شبیہ اون شبے بود ڪہ بهش گفتم دیگہ مسجد نمیام! ! مایوس وملامت بار.رفتم جلو ڪہ بعد از سالها بغلش ڪنم ولے ازم دور شد.صورتش رو ازم برگردوند وبا اندوه فراوان بہ خاڪ خیره شد.ازش خجالت ڪشیدم.چون میدونستم از چے ناراحتہ.با اینڪہ ساڪت بود ولے در هر ذره ے نگاهش حرفها بود..گریہ ڪردم..روے خاڪ زانو زدم و در حالیڪہ صورتم روے خاڪ بود دستامو بہ سمتش دراز ڪردم با عجزولابہ گفتم: -آقاااا منو ببخش..آقا من خیلے بدبختم.مبادا عاقم ڪنے.! آقام یڪ جملہ گفت ڪہ تا بہ امروز تو گوشمہ:-سردمہ دختر..لباس تنم رو گرفتے ازم. . دیگہ هیچے از خوابم یادم نمیاد.یاداورے اون خواب مرا تا سرحد جنون رساند. در بیابانهاے دوڪوهہ مثل اسب وحشے مے دویدم! !دیوانہ وار بہ سمت مردے ڪہ نماز میخواند و گمان میڪردم ڪہ آقامہ دویدم و دعا دعا میڪردم ڪہ خودش باشد..حتے اگر بازهم خواب باشد.وقتے بہ او رسیدم نفسهایم گوشہ اے از این ڪویر جاماند..حتے باد هم جاماند..فقط از میان یڪ قنوت خالص این صدا می امد:ربنا لا تزغ قلوبنا.بعد اذ هدیتنا.. زانوانم را التماس ڪردم تا مقابل قامت آن مرد مرا همراهے ڪند..شاید صورت زیباے آقام رو ببینم.شاید هنوز هم خواب باشم و او راببینم و ازش ڪمڪ بخوام.ً قنوتش ڪه تمام شد نفسهایم برگشت. شاید باهجوم بیشتر..چون حالانفسهایم از ذڪر رڪوع او بیشتر شنیده میشد.تا مے آمدم او را درست ببینم اشڪهایم حجاب چشمانم میشد و هق هقم را بیشتر میڪرد..او داشت سلام میداد ڪہ سرش را برگرداند بہ سمتم و با بهت و حیرت نگاهم ڪرد.زانوانم دیگر توان ایستادن نداشت.روے خاڪ نشستم و بہ صورت نا آشنا و محاسنی ڪہ مثل آقام مرتب شده و سفید بودند نگاه ڪردم و اشڪ ریختم…آن مرد ڪل بدنش را بسمتم چرخاندو با خنده ے دلنشین پدرانہ گفت:با ڪے منو اشتباه گرفتے باباجان؟! مثل ڪودڪے که در شلوغے بازار والدینش را گم ڪرده با اشڪ وهق هق گفتم: -از دور شبیہ آقام بودید…میدونستم امڪان نداره آقام بیاد عقبم ولے دلم میخواست شما آقام بودے.خندید: اتفاقا خوب جایے اومدے! اینجا هرڪے گمشده داشتہ باشہ پیدا میشہ.حتے اگہ اون گمشده آقات باشہ! زرنگ بود.. گفت:ازمن میشنوے خودت رو پیدا ڪن آقات خودش پیداش میشہ.. وقبل از اینڪہ جملہ اش را هضم ڪنم بلند شد و چفیہ اش رو انداخت بہ روے شانہ ام و رفت. داشتم رفتنش را تماشا میڪردم که تصویر نگران فاطمہ جاے تصویر او را گرفت. -چت شد یڪ دفعہ عسل؟ نصفہ عمرم ڪردے.چرا عین جن زده ها اینورو اونور میدویدے؟ ڪسے رو دیدے؟! آه فاطمہ. !!.دختر پاڪدامن و دریا دلے ڪه روح واعتمادش را بہ من ڪہ شاخہ های هرزم دنیا رو آلوده میڪرد سپرده بود!چقدر دلم آغوش او را میخواست.سرم را روے شانہ اش انداختم و گریہ را از سر گرفتم واو فقط شانہ هایم را نوازش میڪرد ومیگفت: -قبول باشہ ازت عزیزم. جملہ اے ڪہ سوز گریه هایم رابیشتر ڪرد و مرا یاد بدیهایم مے انداخت.بہ شانہ هایش چنگ انداختم وباهاے هاے گفتم :تو چہ میدونے من ڪیم؟! من دارم واسہ بدبختے خودم گریه میڪنم بخاطر خطاهام..بخاطر قهرآقام..واے فاطمہ اگر تو بدونے من چہ آدمے هستم هیچ وقت بهم نگاه نمیڪنے.. دلم میخواست همہ چے رو اعتراف ڪنم. .اون شونہ ها بهم شهامت مے داد. ادامہ دارد… نویسنده:
👨‍🎨👨‍🚒کودکتان را زود بزرگش نکنید ! از جملاتی مثل «تو دیگه بزرگ شدی!» «خانم شدی، آقا/ مرد شدی» «این کار بچه کوچولوهاست، تو دیگه بچه نیستی» استفاده نکنید، چرا که او را از دنیای کودکی، به دنیای بزرگسالی می برید و کودک دیگر از خود انتظار کودکی ندارد . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
◼️فضائل اخلاقی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ◾️آراستگی برای همسر ◾️حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها همواره خود را برای همسرشان آراسته می‌کردند و معتقد بودند این کار باعث افزایش محبت و صمیمیت در زندگی زناشویی می‌شود. این رفتار ایشان نشان‌دهنده نگاه دقیق و متعادل به روابط خانوادگی است. 📚مکارم الاخلاق، ص ۱۹۲ 📎 📎
💢 هنر و هویت فرهنگی ☘️ فرهنگ ایرانی همواره در حفظ و پاسداری از هنرهای بومی مانند موسیقی سنتی، قالی‌بافی و نقاشی کلاسیک کوشیده است. این تلاش‌ها باعث شده که هنر و هویت فرهنگی ایرانیان در مقابل تأثیرات فرهنگ‌های غربی پایدار باقی بماند و به عنوان یک نماد از اصالت و زیبایی شناخته شود. 📎 📎 📎 📎
◼️فضائل اخلاقی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ◾️مدیریت وتدبیرخانه ◾️حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با مدیریت هوشمندانه خانه و تربیت فرزندان صالح، الگویی برای همه زنان است. ایشان با وجود مسئولیت‌های زیاد، خانه‌ای پر از آرامش و محبت داشتند. 📚الخصال، ج ۱، ص ۱۶۸ 📎 📎
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم" 🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ  آغاز کنیم: 🪧تقویم امروز: 📌 شنبه ☀️ ۱۰ آذر ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۲۸ جمادی‌الاولی ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 30 نوامبر 2024 میلادی 📖حدیث امروز: ✳️ امام زین العابدین (علیه السلام) : خداوند از آن کس از شما خشنودتر است که خانواده خود را بیشتر در رفاه و نعمت قرار دهد. 📒 بحار الأنوار ، ۷۸/۱۳۶/۱۳ 🔖مناسبت امروز: 🥀شهادت آیت‌الله سید حسن مدرس وروز مجلس اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام‌علیک‌یاقتیل‌العبرات💔✋🏻 صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
خوب است آدمی جوری زندگی کند که آمدنش چیزی به این دنیا اضافه کند… و رفتنش چیزی از آن کم …! حضور آدمی باید وزنی در این دنیا داشته باشد باید که جای پایش در این دنیا بماند آدم خوب است که آدم بماند و آدم تر از دنیا برود نیامده ایم تا جمع کنیم آمده ایم تا ببخشیم آمده یم تا بازیگر خوب صحنه ی زندگی خود باشیم سلام صبح بخیر
دعای عهد.mp3
9.72M
🌸 دعای عهد 🦋هدیه به مادر امام زمان ✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨ 🌼 دعای عهد با عج ✨قرار تجدید بیعت با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ✨ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰❀•❀🌺🌤️🧕🏻❀•❀⊱━━╮ @dadhbcx ╰━━⊰❀•❀🧕🌤️🌸❀•❀⊱━━╯
🌺🌸🌺🌸🌺 ✨از امام صادق (ع)روایت است: ⚡️هرکہ چهل صباح دعای عهد رو بخواند، از یاوران حضرت مهدی (عج)باشد واگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد وحق تعالی بہ هر ڪلمہ هزار حسنه او را ڪرامت فرماید وهزار گناه از او محو نماید⚡️ ⛅️آغاز روز با دعای دلنشین عهد⛅️ ☘🌹☘🌹☘ بسم اللّه الرحمن الرحيم اَللّـهُمَّ رِبَ النّورِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ والإنجيل وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ والأنبياء وَالْمُرْسَلينَ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِوَجْهِکَ الْكَريمِ، وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنيرِ وَمُلْكِكَ الْقَديمِ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ اَسْاَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالاَْرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ والآخرون، يا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً حينَ لا حَيَّ يا مُحْيِيَ الْمَوْتى وَمُميتَ الاَْحْياءِ، يا حَيُّ لا اِلـهَ اِلّا اَنْتَ، اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بأمرك صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ و عَلى آبائِهِ الطّاهِرينَ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنّي وَعَنْ والِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وأحاط بِهِ كِتابُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبيحَةِ يَوْمي هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ في عُنُقي، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَداً، اَللّـهُمَّ اجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأعوانه وَالذّابّينَ عَنْهُ وَالْمُسارِعينَ اِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلينَ لأوامره وَالُْمحامينَ عَنْهُ، وَالسّابِقينَ اِلى اِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، اَللّـهُمَّ اِنْ حالَ بَيْني وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فأخرجني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَنى شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي فِي الْحاضِرِ وَالْبادي، اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، وَاكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وأوسع مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ، وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّـهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَاَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَاِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِي النّاسِ) فَاَظْهِرِ الّلهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّى لا يَظْفَرَ بِشَيْء مِنَ الْباطِلِ إلّا مَزَّقَهُ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ اَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِما وَرَدَ مِنْ اَعْلامِ دينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِن بَأسِ الْمُعْتَدينَ، اَللّـهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ، اَللّـهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَنَراهُ قَريباً، بِرَحْمَتِـكَ يـا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ . ☘🌹☘🌹☘ سه مرتبه میگویی : اَلْعَجَلَ الْعَجَلَ يا مَوْلاىَ یاصاحب الزمان التماس دعا ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰❀•❀🌺🌤️🧕🏻❀•❀⊱━━╮ @dadhbcx ╰━━⊰❀•❀🧕🌤️🌸❀•❀⊱━━╯