eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
789 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 خوشرویی 😍 تو مدرسه یا خانه هنگام کار و بازی خوشرو و با ادب باش بازی بکن با شادی 🌼 این شعر برای آموزش مفهوم کودکانه حدیث «عليكَ بالأدبِ؛ ادب بياموز / غرر الحكم: ۶۰۹۶» و حدیث «اَحْسِنْ خُلْقَكَ؛ اخلاق خود را نيز زيبا كن! / بحارالأنوار، ج ۶۸، ص ۳۹۴» مناسبه ☺️ 📎 📎 📎 📎
💠 احکام دانش آموزی: تشییع جنازه و چادر 🔻 تشییع جنازه شهید رفته بود و روی پرچم تابوت با خودکار نوشت: پدرم را قانع کن چادر بپوشم 😔 ❓بچه ها به نظرتون برای چادر پوشیدن باید از بابا اجازه بگیریم؟ 🔸 برای چادر رنگی اجازه نمی خواد. 🔹 تو تشییع جنازه شهید اجازه می خواد. 🔸 حجاب اصلاً اجازه نمی خواد. 🔹 دخترای کوتاه قد اجازه نمی خوان. ✅ بچه های گل، خدای مهربون تو همه جا میگه از پدرتون اجاره بگیرید و به حرفش گوش بدید، فقط اگه پدری بگه خدا رو قبول نداشته باش یا کار حرامی بکن، نباید به حرف بابا گوش بدیم. 🔰 خدای مهربون تو قرآن میگه: وقتی پدر و مادر میگن خدا رو نپرست، به حرفشون گوش نکن؛ ولی باهاشون خیلی خوب رفتار کن: وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا ۖ وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا. (لقمان، 15) 📎 📎 📎 📎 📎 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
💠 احکام دانش آموزی: حجاب کامل چیه؟! 🔻 از مدرسه که تعطیل شدیم بابای مهشاد اومد دنبالش. وقتی سوار موتور شد، شلوارش رفت بالا و پاهاش معلوم شد. باهاش خدا حافظی کردم و رسیدم خونه. به مهشاد زنگ زدم و گفتم: وقتی میخوای سوار موتور بشی جوراب بلند بپوش، پاهات معلوم میشه! ◾️مهشاد گفت: حجابم که کامل بود 😊 ⁉️بچه ها نظر شما چیه؟ 🔸 مهم حجابه که داشته. 🔹 رو موتور عیب نداره پا معلوم باشه. 🔸 فقط صورت و دست ها و پاها تا مُچ عیب نداره، نه بیشتر. 🔹 مهشاد قدبلند بوده، عیب داره. ✅ بچه های گل، حد حجاب شرعی صورت و مچ تا دست هاس؛ پس وقتی یه دختر گل یادش بره جوراب بپوشه یا جورابش کوتاه باشه، کارش اشتباهه و باید جورابی بپوشه که پاهاش معلوم نباشه. چه رو موتور، چه موقع راه رفتن😊 ❣️امیدوارم مواظب خودتون و خوبیاتون باشین🌹 📎 📎 📎 📎
💠 احکام دانش آموزی: پول تغذیه 🔻 ساعت از دوازده ظهر گذشته بود. پریسا می خواست بره مدرسه، اما هرچی زنگ زد، مامان گوشی رو بر نداشت که بیاد و ازش پول تو جیبی بگیره. 💥یهو چشمش افتاد به صندوق صدقات توی طاقچه خونه شون. چون پول لازم داشت، رفت و از صندوق صدقات برای تغذیه پول برداشت و رفت مدرسه. ❓بچه ها! به نظرتون کار پریسا درست بوده؟ 🔸 اگه پولش کاغذی بوده، عیبی نداره. 🔹اگه واقعاً نیاز داشته، عیبی نداره برداره. 🔸 اگه بعداً پس بده، اشکالی نداره. 🔹 اصلاً نباید از پول صدقات برداره. ✅ عزیزان خوبه بدونید که پولی رو که برای صدقه توی صندوق می اندازیم، دیگه تحت هیچ شرایطی نمی تونیم برداریم و ازش استفاده کنیم. 🌺 امیدواریم با صدقه انداختن در اول هر روز، خودتون و خانواده هاتون از همه بلاها به دور باشین و برکت زیادی روونه زندگی هاتون بشه. 😊 📎 📎 📎 📎 📎 📎
💠 احکام دانش آموزی: موی بلند 🔻 سینا توی حیاط مدرسه داشت وضو می گرفت. آقای اسدی گفت: با این موهایی که داری، وضوت باطله. 🔰سینا با تعجب نگاه می کرد، آخه منظور آقای ناظم رو نمی فهمید. پیش خودش می گفت مگه موی من چشه!! ❓بچه ها! به نظرتون منظور آقای اسدی چیه؟ حرف آقای اسدی درسته؟ 🔸 وضو با موهای فرفری باطله. 🔹 با موهای طلایی وضو باطله. 🔸 مو اگه بلند باشه وضو باطله. 🔹 برای وضو باید سر کچل باشه. ✅ بچه های عزیز و با خدا، باید این رو بدونید اگه موهای شما به اندازه ای بلنده که وقت شونه کردن روی صورتتون می ریزه، لازمه برای وضو ریشه موهای روی سر رو مسح کنید. (یعنی یه قسمتی از سر رو موها رو کنار بزنید و ته مو رو مسح کنید). ✅ البته نیاز نیست موقع مسح دست روی پوست سرتون بکشید. 📎 📎 📎 📎 📎
💠 احکام دانش آموزی: به جاش می خوابم 🔻اولین روز ماه رمضون بود. بعد از سحری نازنین سریع زیر پتو رفت و خوابید. بعد هم خندید و گفت: توی ماه رمضون خوابیدن عبادته، من می خوام به جای قرآن خوندن و مناجات، بخوابم. ❓بچه ها! مگه خوابیدن هم عبادته؟ 🔹 نازنین چون خوابش می اومد، شوخی کرد. 🔸 اگه خسته باشید، خوابیدن هم عبادته. 🔹 خوابیدن فقط توی ماه رمضون عبادته. 🔸 برای عبادت باید یه کاری هم بکنیم، مثلاً نمازی، قرآنی چیزی بخونیم؛ نه اینکه فقط بخوابیم. 💜 بچه های گل! ماه رمضون با ماه های دیگه سال فرق داره. ما تو این ماه، به مهمونی خدا می ریم. همه کارهای ما در این ماه ثواب داره، حتی خوابیدن و نفس کشیدن. ❇️ امام رضا علیه السلام می فرمایند: «اى مردم! ماه خدا، با برکت و رحمت و آمرزش، شما رو دعوت کرده؛ ماهى که پیش خدا بهترین ماهِ و روزاش قشنگترین روزاس، شباش زیباترین شبِ و ساعتاش بالاترین ساعته. ماهى که به مهمانی خدا دعوت شدیم. نفس کشیدنمون تو این ماه، تسبیح خدا گفتنه، خوابمون، عبادت کردنه، دعاهامون رو خدا قبول می کنه. 📚وسائل ‏الشيعه، ج۱۰، ص۳۱۳، حديث۱۳۴۹۴. 📎 📎 📎 📎 📎
💠 احکام دانش آموزی: روزه توی راه 🔻عید نوروز شده بود و خانواده زینب مثل هر سال باید می رفتن خونه بابابزرگ. 🔰اول صبح حرکت کردیم. توی مسیر جاده، مامان شروع به میوه پوست کندن کرد. زینب از صندلی عقب گفت: وای مامان! ماه رمضونه ها! ❓بچه ها به نظرتون کار مامانش اشتباهه؟ 🔸 نه، چون میوه روزه رو باطل نمی کنه. 🔹 توی مسافرت هر چی بخوری، روزه باطل نمیشه. 🔸 توی مسافرت نمیشه روزه گرفت. 🔹 مامان زینب حواسش نبوده. ✅ فرشته های زیبا! توی مسافرت نمیشه روزه بگیریم مگه اینکه: 🟡 بعد اذان ظهر برای مسافرت از خونه حرکت کنیم؛ 🟠 یا اگه قبل از صبح راه افتادیم، تا ظهر به جایی که نمازمون کامله برسیم. ⭕️ بچه ها! خوبه این رو هم بدونید که مسافرت اگه در مسیر رفت و برگشت بیشتر از ۴۵ کیلومتر باشه، روزه باطل میشه. 📎 📎 📎 📎 📎
💠 احکام دانش‌آموزی: جوجه همسایه 🔻 چندسال قبل، هادی داشت توی کوچه راه می‌رفت که یهو خانوم مرغه و جوجه‌هاش اومدن توی کوچه. یکی از جوجه‌ها خیلی خوشگل بود. 🔰 هادی انداخت دنبال جوجه تا بگیرتش و نازش کنه. یه لحظه اومد بالش رو بگیره که رفت زیر پاش و مُرد. این رو به کسی نگفت، حتی به صاحبش، آخه ترسیده بود. الان که بزرگ شده، نمی‌دونه باید چیکار کنه! 🔸 چون حواسش نبوده، عیبی نداره. 🔹 چون بچه بوده، اشکالی نداره. 🔸 باید از صاحبش عذرخواهی کنه. 🔹 تقصیر جوجه بوده که فرار کرده. ✅ بچه‌های مهربون! وقتی توی بچگی اشتباهی کردید، مثلاً: با توپ شیشه همسایه رو شکستید، وسیله‌ای رو خراب کردید یا خدایی نکرده پولی رو از جایی برداشتید، باید از اون آدم عذرخواهی کنید، تازه خسارتی رو هم که زدید، بپردازید و جبران کنید. 📎 📎 📎 📎
💠 سفرحج 🔻 کاروان به شهر رسید و مرد بدون توقف به مسجد رفت. 💢 امام صادق علیه السلام پای منبر نشسته بودن و جواب سوالات مردم رو می دادن. ❗️مرد سلامی کرد و گفت: از حج بر می گردم، سفر خیلی خوبی بود. توی کاروان ما شخصی مدام مشغول عبادت و نماز بود. 📌 امام با تعجب گفت: پس کی کارهای اونو انجام می داد؟ 🔅 مرد دست روی سینه گذاشت و گفت: ما کارهاشو انجام می دادیم اون فقط عبادت می کرد. ⚠️ امام سر رو زیر انداخت و گفت: پس شما از او بهترید. 📚 سفينه البحار، ص 199 📎 📎 📎 📎
💠 احکام دانش آموزی: اینا مگه مَحرَمَن؟ 🔻ستایش رفته بود خونه نازنین اینا. نازنین هم عکسای تولدش رو نشون ستایش می داد. ستایش با تعجب پرسید: اون دو تا آقا کی هستن؟ تا حالا ندیدمشون. چرا پیششون حجاب نداری؟ 🔰نازنین خندید و گفت: شوهرعمه و شوهرخالم هستن. ستایش با تعجب گفت: وا! مگه شوهرعمه و شوهر خاله محرمن؟ ✅ بچه های مهربون! شوهرعمه و شوهر خاله به دختر خانمای گل نامحرمن. اما شوهر خاله و شوهرعمه نازنین بهش محرم بودن، می دونید چجوری؟ 💥آخه شوهرخاله نازنین عموش بوده، عمو هم که محرمه.شوهرعمه ش هم داییش بوده، دایی هم به آدم محرم هست. 📎 📎 📎 📎
💠 هیئت محل 🔻جلوی در وایساده بودم و کفش عزادارا رو جفت می کردم، خانمی اومد و گفت: آقاپسر چه خبره؟ چرا انقدر صدای بلنگوتون بلنده، ما اینجا زندگی می کنیم. 🔹سعید گفت: صدای مداحیه، آهنگ که نیست. 🔸رضا گفت: حق داره نباید انقدر صدا رو زیاد کنیم. 🔹امین گفت: کلا ده شب تو ساله، تحمل کنه. 🔸پوریا گفت: خونه خودمونه، دوست داریم صدای بلندگو رو زیاد کنیم. ✅ علی آقا گفت: هیئت گرفتن از کارهای خیلی خوبیه و ثواب زیادی داره، ولی باید تا جایی که میشه همسایه ها رو اذیت نکنیم بعد رو به بچه ها کرد و گفت: یه کم صدا رو کم کنید و باندها رو بچرخونید به سمت داخل صدا کمتر بیرون از 📎 📎 📎 📎
💠 هیئت محل 🔻کم کم آفتاب داشت غروب می کرد و با عجله داشتم پرچمای هیئت رو نصب می کردم، رضا گفت بیا برو نمازتو بخون قضا میشه. 🔹امیر گفت: یه روز نمازت قضا بشه چیزی نمیشه، بزن پرچما رو. 🔸مسعود گفت: حرامه نماز قضا بشه بیا برو بخون. 🔹امین گفت: برا خدا داریم کار می کنیم، چه فرق داره نماز و هیئت. 🔸فرهاد گفت: نیم ساعت دیگه هیئت شروع میشه وقتش کمه بزن پرچما رو. ✅ علی آقا گفت: بچه ها نماز واجبه و هیئت و عزاداری مستحبه، ما نباید به خاطر یه مستحب واجبمون رو ترک کنیم. 📎 📎 📎 📎
💠آخرین شهید 🔻ابروهای بلند و سفیدش را با دستمالی به پیشانی بست بود خون روی چشمانش را نگیرد از روی اسب بی حال روی زمین افتاده از ترس نزدیکش نمی شدند، یکی از بین جمع فریاد زد سوید کشته شده رهایش کنید، عصر روزعاشورا صدای هله هله دشمن بلند شد با خوشحالی می گفتند: حسین کشته شد. ابرو در هم کرد و گفت: نوه پیامبر خدا کشته شده باشد و من جانی در تن داشته باشم؟ نیزه شکسته های رویش را کنار زد، نشست، شمشیرش را به غارت برده بودند خنجری از چکمه اش بیرون کشید و به سمت دشمن حمله کرد و آخرین شهید کربلا شد. 📌عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج۳۴، ص۹۳-۹۴۶۹۲ 📎 📎 📎 📎
💠 گذرنامه داداش 🔻چند روزی تا اربعین مونده بود و سعید سخت سرما خورده بود، وحید رو به بابا کرد و گفت: حالا که وحید مریض شده، من با گذرنامه‌اش کربلا میرم. 🔹 پریسا گفت: وقتی دوقلو هستید، عیبی نداره. 🔸 مامان گفت: این کار قانونی نیست. 🔹 مامان بزرگ گفت: برای سفر زیارتی عیبی نداره. 🔸 پریا گفت: اگه کسی نفهمه، چه عیبی داره؟ ✅بابا گفت: بچه ها مامانتون درست میگه، این کار شرعا و قانونا اشکال داره، درسته سعید و وحید دوقلو هستن، اما هر کسی باید با گذرنامه خودش مسافرت بره. 📎 📎
💠 عزیزجونم بیاد 🔻تلویزیون مرز مهران رو نشون میداد که چقدر شلوغ بود، عزیزجون گفت: منم وسایلم رو جمع می‌کنم و باهاتون میام. 🔹 وحید با تعجب گفت: با عصا که نمیشه بیایین کربلا! 🔸 مامان گفت: عیبی نداره، این همه آدم میره، عزیز هم بیاد. 🔹 سعید گفت: اگه برای این سفر اذیت بشین، زیارتتون قبول نیست. 🔸پریسا گفت: اگه خود عزیز بخوان بیان، عیبی نداره. ✅بابا گفت: عیبی نداره که انسان با درد و مریضی مسافرت بره، مگه این که اون مسافرت یه مشکل بزرگ براش ایجاد کنه. 📎 📎 📎 📎