eitaa logo
کانال سنگر عفاف وتربیت
801 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.9هزار ویدیو
332 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
💙 :) 🌱 فایل شماره 1 فايل رو پاڪ ڪردم ... و گوشے ڪريس رو برداشتم ... حق با اوبران بود ... هيچ چيزے يا سرنخے توش نبود ... و اون شماره هاے اعتبارے هم ڪہ چند بار باهاش تماس گرفتہ بودن ... عين قبل، همہ شون خاموش بود ... تماس هاے پشت سر هم ... هرچند، مشخص بود بہ هيچ ڪدوم شون جواب نداده ... نہ حداقل با تلفن خودش ... گوشے رو گذاشتم روے ميز ... و چند لحظہ بهش خيره شدم ... اما حسے آرامم نمےگذاشت ... دوباره برش داشتم و براے بار دوم، دقيق تر همہ اش رو زير و رو ڪردم ... باز هم هيچے نبود ... قبل از اينڪہ قطعا گوشے رو براے بايگانے پرونده بفرستم ... تصميم گرفتم فايل هاے صوتے رو باز ڪنم ... هدست رو از سيستم جدا ڪردم و وصل ڪردم بهش ... و اولين فايل رو اجرا ڪردم ... صداے عجيبے ... فضاے بين گوشے هاے هدست رو پر ڪرد ... انگار زمان متوقف شده بود ... همہ چيز از حرڪت ايستاد ... همہ چيز ... حتے شماره نفس هاے من ... ضربان قلبم هر لحظہ تندتر مےشد ... با سرعتے ڪہ انگار ... داشت با فشار سختے دنده هام رو مےشڪست و از ميان سينہ‌ام خارج مےشد ... حس مےڪردم از اون زمان و مڪان ڪنده شدم ... اون اداره ... اتاق ... ديوارها ... و هيچ چيز وجود نداشت ... اوبران ڪہ بہ اتاق برگشت ... صورتم خيس از اشڪ بود و بہ سختي نفس مےڪشيدم ... و من ... مفهوم هيچ يڪ از اون ڪلمات رو نمےفهميدم ... با وحشت بہ سمتم دويد و گوشے رو از روے گوشم برداشت ... دڪمہ هاے بالاے پيراهنم رو باز ڪرد و چند ضربہ بہ شونہ ام ... پشت سر هم مےگفت ... - نفس بڪش ... نفس بڪش ... اما قدرتے براے اين ڪار نداشتم ... سريع زير بغلم رو گرفت و برد توے دستشويے ... چند بار پشت سر هم آب سرد بہ صورتم پاشيد ... بالاخره نفس عميقے از ميان سينہ‌ام بلند شد ... مثل آدمے ڪہ در حال خفہ شدن ... بار سنگينے از روے وجودش برداشتہ باشن ... نفس هاے عميق و سرفہ هاے پے در پے ... لويد با وحشت بهم نگاه مےڪرد ... - حالت خوبہ توماس؟ ... خوبے؟ ... دستم رو خيس ڪردم و ڪشيدم دور گلوم ... نفس هام آرام تر شده بود ... با سر جواب سوالش رو تاييد ڪردم ... نفس مےڪشيدم ... اما حالتے ڪہ در درونم بود ... عجيب تر از چيزے بود ڪہ قابل تصور باشہ . ادامه دارد....
💙 :) 🌱 فایل شماره 1 فايل رو پاڪ ڪردم ... و گوشے ڪريس رو برداشتم ... حق با اوبران بود ... هيچ چيزے يا سرنخے توش نبود ... و اون شماره هاے اعتبارے هم ڪہ چند بار باهاش تماس گرفتہ بودن ... عين قبل، همہ شون خاموش بود ... تماس هاے پشت سر هم ... هرچند، مشخص بود بہ هيچ ڪدوم شون جواب نداده ... نہ حداقل با تلفن خودش ... گوشے رو گذاشتم روے ميز ... و چند لحظہ بهش خيره شدم ... اما حسے آرامم نمےگذاشت ... دوباره برش داشتم و براے بار دوم، دقيق تر همہ اش رو زير و رو ڪردم ... باز هم هيچے نبود ... قبل از اينڪہ قطعا گوشے رو براے بايگانے پرونده بفرستم ... تصميم گرفتم فايل هاے صوتے رو باز ڪنم ... هدست رو از سيستم جدا ڪردم و وصل ڪردم بهش ... و اولين فايل رو اجرا ڪردم ... صداے عجيبے ... فضاے بين گوشے هاے هدست رو پر ڪرد ... انگار زمان متوقف شده بود ... همہ چيز از حرڪت ايستاد ... همہ چيز ... حتے شماره نفس هاے من ... ضربان قلبم هر لحظہ تندتر مےشد ... با سرعتے ڪہ انگار ... داشت با فشار سختے دنده هام رو مےشڪست و از ميان سينہ‌ام خارج مےشد ... حس مےڪردم از اون زمان و مڪان ڪنده شدم ... اون اداره ... اتاق ... ديوارها ... و هيچ چيز وجود نداشت ... اوبران ڪہ بہ اتاق برگشت ... صورتم خيس از اشڪ بود و بہ سختي نفس مےڪشيدم ... و من ... مفهوم هيچ يڪ از اون ڪلمات رو نمےفهميدم ... با وحشت بہ سمتم دويد و گوشے رو از روے گوشم برداشت ... دڪمہ هاے بالاے پيراهنم رو باز ڪرد و چند ضربہ بہ شونہ ام ... پشت سر هم مےگفت ... - نفس بڪش ... نفس بڪش ... اما قدرتے براے اين ڪار نداشتم ... سريع زير بغلم رو گرفت و برد توے دستشويے ... چند بار پشت سر هم آب سرد بہ صورتم پاشيد ... بالاخره نفس عميقے از ميان سينہ‌ام بلند شد ... مثل آدمے ڪہ در حال خفہ شدن ... بار سنگينے از روے وجودش برداشتہ باشن ... نفس هاے عميق و سرفہ هاے پے در پے ... لويد با وحشت بهم نگاه مےڪرد ... - حالت خوبہ توماس؟ ... خوبے؟ ... دستم رو خيس ڪردم و ڪشيدم دور گلوم ... نفس هام آرام تر شده بود ... با سر جواب سوالش رو تاييد ڪردم ... نفس مےڪشيدم ... اما حالتے ڪہ در درونم بود ... عجيب تر از چيزے بود ڪہ قابل تصور باشہ . 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸