کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#سلام_بر_ابراهیم #قسمتهفتادپنجم .از ویژگی های ابراهیم این بود که معمولاً کسی از کارهایش مطلع نمی
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتهفتادششم
﷽
بــا ابراهیــم از ورزش صحبت می کردیم. می گفت: وقتــی برای ورزش یا
.مسابقات کشتی می رفتم، همیشه با وضو بودم
همیشــه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز می خواندم. پرسیدم: چه
!نمازی؟
،گفت: دو رکعت نماز مســتحبی! از خدا می خواستم یک وقت تو مسابقه
!حال کسی را نگیرم
ابراهیم به هیچ وجه گرد گنــاه نمی چرخید. برای همین الگوئی برای تمام
دوستان بود. حتی جائی که حرف از گناه زده می شد سریع موضوع را عوض
.می کرد
هر وقت می دید بچه ها مشغول غیبت کسی هستند مرتب می گفت: صلوات
.بفرست! و یا به هر طریقی بحث را عوض می کرد
.هیچگاه از کسی بد نمی گفت، مگر به قصد اصلاح کردن
هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمی پوشید. بارها خودش را به کارهای
.سخت مشغول می کرد
زمانی هم که علت آن را ســؤال می کردیم می گفت: برای نَفس آدم، این
.کارها لازمه
شــهید جعفر جنگروی تعریف می کرد: پس از اتمام هیئت دور هم نشسته
بودیم. داشــتیم با بچه ها حرف می زدیم. ابراهیم دراتاق دیگری تنها نشسته و
!توی حال خودش بود
.وقتی بچه ها رفتند. آمدم پیش ابراهیم. هنوز متوجه حضور من نشده بود
باتعجب دیدم هر چند لحظه، سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش
!می زند! یکدفعه باتعجب گفتم: چیکار می کنی داش ابرام؟
تازه متوجه حضور من شــد. از جا پرید و از حال خودش خارج شــد! بعد
!مکثی کرد و گفت: هیچی، هیچی، چیزی نیست
.گفتم: به جون ابرام نمی شه، باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت
مکثــی کرد و خیلــی آرام مثل آدم هائی که بغض کرده اند گفت: ســزای
.چشمی که به نامحرم بیفته همینه
،آن زمــان نمی فهمیدم که ابراهیم چه می کند و این حرفش چه معنی دارد
ولــی بعدها وقتــی تاریخ زندگی بــزرگان را خواندم، دیدم کــه آن ها برای
.جلوگیری از آلوده شدن به گناه، خودشان را تنبیه می کردند
از دیگر صفات برجسته شخصیت او دوری از نامحرم بود. اگر می خواست
بــا زنی نامحرم، حتی از بســتگان، صحبــت کند به هیچ وجه ســرش را بالا
!نمی گرفت. به قول دوستانش: ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت
و چه زیبا گفت امام محمد باقر۷: »از تیرهای شیطان، سخن گفتن با زنان
».نامحرم است
٭٭٭
ابراهیم به اطعام دادن نیز خیلی اهمیت می داد. همیشــه دوســتان را به خانه
.دعوت می کرد و غذا می داد
در دوران مجروحیــت که در خانه بســتری بود، هــر روز غذا تهیه می کرد
و کســانی که به ماقاتش می آمدند را ســر ســفره دعوت می کرد و پذیرائی
.می نمود و از این کار هم بی نهایت لذت می بُرد
به دوستان می گفت: ما وسیله ایم، این رزق شماست. رزق مؤمنین با برکت
…است و
در هیئت ها و جلسات مذهبی هم به همین گونه بود. وقتی می دید صاحبخانه
برای پذیرائی هیئت مشکل دارد، بدون کمترین حرفی برای همه میهمان ها و
.عزادارها غذا تهیه می کرد
.می گفت: مجلس امام حسین باید از همه لحاظ کامل باشد
.شب های جمعه هم بعد از برنامه بسیج برای بچه ها شام تهیه می کرد
پــس از صرف غذا دســته جمعی به زیارت حضرت عبدالعظیم یا بهشــت
.زهرا می رفتیم
بچه های بســیج و هیئتی، هیچ وقت آن دوران را فراموش نمی کنند. هر چند
!آن دوران زیبا و به یادماندنی طولانی نشد
یکبــار به ابراهیم گفتم: داداش، اینهمــه پول از کجا می یاری؟! از آموزش
وپــرورش ماهی دو هزار تومان حقوق می گیری، ولــی چند برابرش را برای
!دیگران خرج می کنی
نگاهی به صورتم انداخت و گفت: روزی رســان خداست. در این برنامه ها
.من فقط وسیله ام
من از خدا خواستم هیچوقت جیبم خالی نماند. خدا هم از جائی که فکرش
.را نمی کنم اسباب خیر را برایم فراهم می کند
ادامه دارد....