eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
774 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
9.9هزار ویدیو
336 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امام زمانم✋🌸 هر چند عرصه،تنگ است… هر چند جان به لب شده ایم… هر چند طعم زندگی از یادمان رفته است… هر چند شادی،دیرگاهی است به ما سر نزده… هر چند لب هایمان مدتهاست رنگ لبخند ندیده است… اما در اعماق قلب هایمان نقطه ی روشن و گرمی است که خبر از آمدنت می دهد… تو می آیی و جان می گیریم،می خندیم، شادی می کنیم، امیدوار می شویم… به همین زودی،به همین نزدیکی…... 🌷اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🌷
۸ اسفند ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به من اجازه بده هر دم از تو دم بزنم که کُلِ عُمْـــر، خلاصه دراین دم است: ❤️"حسیـــــن"❤️ صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
۹ اسفند ۱۴۰۲
🌅هرروز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم: 🗓تقویم امروز: 📌 چهارشنبه ☀️ ۹ اسفند ۱۴۰۲ هجری شمسی 🌙 ۱۸ شعبان ۱۴۴۵ هجری قمری 🎄 28 فوریه 2024 میلادی 🔰حدیث روز : 🔅امیرالمومنین علیه السلام: آرزو های (دور و دراز)چشم بصیرت را کور میکند. 📚نهج البلاغه حکمت ۲۷۵ 📿ذکر روز: یاحی یاقیوم 🔖مناسبت روز: 🔸 روز حمایت از حقوق مصرف کنندگان
۹ اسفند ۱۴۰۲
🗣 دروغ گو پروری🗣 اگر روش این باشد که باید از او حساب ببرد، شاگرد به ‌دروغ گفتن تشویق می‌شود و برای توجیه کاری که نکرده است [تکلیف انجام نداده]، دروغ می‌گوید؛ 🔴👈مثلاً شب خوابیده یا به میهمانی رفته و تکلیفش را انجام نداده است، اگر راست بگوید معلم این را به‌حساب پررویی او می‌گذارد؛ ولی اگر به‌دروغ بگوید دیشب سرم درد می‌کرد، او را شاگردی می‌شناسد که از معلمش حساب برده است❗️ وقتی این‌طور می‌شود و معنی حساب بردن این باشد، کار دگرگون می‌شود. ❇️ چون وقتی راست بگوید، چوب می‌خورد و حرف بد می‌شنود؛ ولی وقتی دروغ بگوید، معاف می‌شود و شخصیت او در امان می‌ماند❗️ این در رابطه پدر و مادری هم صادق است که فرزند را به دلیل راست‌گویی، عقوبت می‌کنند. ازاینجا، فرزند یا شاگرد، بین دروغ و در امان ماندن از عقوبت، رابطه می‌بیند و دروغ را به‌عنوان سپر بلای شخصیت خود، قبول می‌کند
۹ اسفند ۱۴۰۲
🌼 سلام ، صبح بخیر بنده ای به خدا گفت: اگر تو‌ سرنوشت مرا نوشته‌ای پس چرا دعا کنم ؟ خداوند فرمود: شاید نوشته باشم هر چه دعا کرد … 🌱
۹ اسفند ۱۴۰۲
🔸 یک معما دارم اگر تونستیدجواب بدید🤔🤔🤔😊😊😊 🌸"یار مهدیم"🌸 برعکسش کنی چی میشه؟ هر چی شد قول بده انجام بدی🦋
۹ اسفند ۱۴۰۲
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ جالب از واکنش نماینده رهبر به یک کودک ❗️ درخواست جالب یک دختر بچه در جلسه تفسیر قرآن مسجد مهدیه 📎 📎 📎 📎
۹ اسفند ۱۴۰۲
📣 تا ساعتی دیگر؛ دیدار جمعی از رأی اولی‌ها و خانواده‌های شهدا با رهبر انقلاب اسلامی 🔹️در آستانه برگزاری انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری، جمعی از رأی اولی‌ها و خانواده‌های معظم شهدا، صبح امروز، چهارشنبه ۹ اسفندماه ۱۴۰۲ با حضور در حسینیه امام خمینی رحمه‌الله، با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی دیدار خواهند کرد. 🌷 انتخاب قوی، مجلس قوی، ایران قوی
۹ اسفند ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تنظیم زندگی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چگونه ممکن است. 🎙 حجت‌الاسلام عجل الله تعالی فرجه الشریف
۹ اسفند ۱۴۰۲
هُوَ شاهد سالهاست که کوچه ها را بنامشان کرده ایم تا راه گم نکنیم، سالها چشم در چشم تصویرشان سر کوچه بهم زل زده ایم و برق نگاهشان بدرقه راه مان بود در امتداد حیات، سالهاست در قاب تصویرشان دیدم و خواندیم که چقدر جوان بوده اند دیدیم و خواندیم که در هور ،مجنون ،شلمچه ،اروند ،بازی دراز، سومار ،میمک ،مهران ،دهلران،زبیدات،ابوغریب ،فکه ،طلائیه،چذابه ، کرخه،سوسنگرد، فاو ، آبادان ،خونین شهر،حاج عمران ،پاوه ،سردشت ،که آسمانی شدند ، سالها دیدیم و خواندیم زیر قاب تصویرشان ،عملیات فتح المبین،بیت المقدس، کربلای یک ، چهار و پنج ،رمضان ،والفجر ،مرصاد ،بدر،،،، فردا در کدام کوچه بی شهید نشسته ای، فردا از کدام کوچه بی شهید عبور خواهی کرد، فردا از کدام کوچه بی شهید آدرس منزل را خواهی داد ، فردا از کدام کوچه بی شهید به امنیت خواهی رسید ، ۱۱اسفند همین فرداست ۱۱اسفند همین قرارعملیات است ، آنها جوانی دادند و خون آنها تیر خوردند و ترکش آنها سر دادند و پا و دست من ،تو ،ما می شویم و قرار است بدهیم یک بند انگشت ، فردا رای میدهیم ✍مُجیب
۹ اسفند ۱۴۰۲
🌸حضرت رقیه (سلام الله علیها)، کوچکترین دختر حضرت امام حسین (علیه‌السلام) و بنا به نقلی بانو ام اسحاق (رض) است که پس از وقایع کربلا شهید شد. تاریخ دقیق تولد ایشان مشخص نیست. اما نقل شده است در نیمه دوم ماه شعبان متولد شدند و این امر موجب شده تا شیعیان از تاریخ ۱۷ تا ۲۸ شعبان را ایام ولادت ایشان نامگذاری کنند.
۹ اسفند ۱۴۰۲
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا #قسمت_6🌻 فردای آن روز سلما با توپ پر به دیدنم آمد😒 و من در برابر تمام حرف
🌻 از همان اول صبح با هر چیزی که تصورش را بکنی زهرا بانو را دیدم که روی سرم می ایستاد و مرا بیدار می کرد نان بربری... کارد پنیرخوری... کفگیرملاقه... حتی با دسته ی جارو برقی😳 اما من دوست نداشتم از تختم جدا شوم. اواخر شهریور بود و هوا حسابی خنک شده بود. بخصوص اوایل صبح که از سرما پتو را دور خودم می پیچیدم. حس لذتبخشی بود. بالاخره با هزار ترفند و توپ و تشر زهرا بانو، دل کندم و بلند شدم. هنوز درست و حسابی دست و رویم را خشک نکرده بودم که دستمال گردگیری توی دستم جای گرفت. همیشه اینطور بود. کافی بود مهمان به منزل ما بیاید کل خانه را پوست می کَند بسکه گردگیری می کرد و جارو و بشوربساب.😒 حالا که بحث خاستگار بود و همین امر بیشتر او را حساس می کرد. بهتر بود برای آرامش خودم هم که شده بی چون و چرا امرش را اطاعت کنم.😔 نزدیک ناهار بود و من هنوز صبحانه هم نخورده بودم. البته زهرا بانو مجال نمی داد. بابا از بیرون ناهار آورده بود که گرما و بوی غذا فضای خانه را دم کرده و داغ نکند. به هزار بدبختی و التماس ناهار خوردیم و بقیه ی کارها ماند برای بعد از ناهار. ساعت از 21 گذشته بود که زنگ را فشردند.😍 چادر رنگی ام را روی سرم مرتب کردم و منتظر ایستادم. بلوز و دامن بنفش رنگی پوشیده بودم و روسری لیمویی رنگی که خیلی هم به چهره ی ساده ام می آمد.😊 به اصرار زهرا بانو کمی کرم زده بودم و رژ لب کمرنگ را از همان لحظه، آنقدر خورده بودم که اثری از آن نمانده بود. صالح با شرم همیشگی به همراه پدرش و سلما وارد شد و دسته گلی از نرگس و رز به دستم داد💐 و بدون اینکه سرش را بلند کند با آنها همراه شد. من هم دسته گل را به آشپزخانه بردم و توی گلدانی که از قبل آماده کرده بودم😊گذاشتم. کت و شلوار سورمه ای و پیراهن آبی کمرنگ، چهره و قیافه ای متفاوت از بقیه ی ایام به او داده بود.😍 ریشش آنکادر شده بود و بوی عطر ملایمی فضا را گرفته بود. با صدای زهرا بانو سینی چای را در دست گرفتم و رفتم. حتی لحظه ی برداشتن چای سرش را بلند نکرد. حرصم گرفته بود. خواستم دوباره به آشپزخانه بروم که به دستور زهرا بانو توی مبل فرو رفتم و چادرم را محکم به خودم پیچیدم.😒 ــ بشین دخترم... سلما هم جدی بود. سعی می کرد با من رو در رو نشود چون قطعا خنده مان می گرفت.😅 مقدمات گفتگو سپری شد و پدر درمورد شغل صالح پرسید. صالح با دستمال عرق پیشانی اش را خشک کرد و گفت: ــ والا ما که توی سپاه خدمت می کنیم و خودتون بهتر شرایط رو می دونید پدرم گفت: ــ ماموریتتون زیاده؟ البته برون مرزی... ــ بستگی داره. فقط اینو بگم که هر جا لازم باشه بی شک میرم حتما. چی بهتر از دفاع؟! پدرم لبخندی زد و سکوت کرد اما زهرا بانو درست مثل دیشب پکر شد. آقای صبوری گفت: ــ دخترم... مهدیه جان... نظر شما چیه؟ صورتم گل انداخت.☺️ نمی توانستم چیزی بگویم آن هم جلوی این جمع؟!! ــ والا چی بگم؟؟!!😅 سلما به فریادم رسید و گفت: ــ آقا جون اجازه بدید این مسئله رو بین خودشون حل کنند. اگه پدر و مادر مهدیه اجازه میدن که برن حرفاشونو بزنن. پدرم اجازه را صادر کرد و من و صالح به اتاق من رفتیم و به خواست او درب را نیمه باز گذاشتم. "واقعا که... خودم باز می گذاشتم احتیاجی به تذکر جنابتون نبود😒" ...
۹ اسفند ۱۴۰۲