eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
783 دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
9.2هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 هر چه را به هر کسی داده‌اند از سحر داده‌اند🌺 _ 💐 هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود عرفا گویند: اگر توانستی سحر برخیزی و یک لیوان آب بخوری و دوباره بخوابی این کار را بکن و همین مقدار از برکت سحر استفاده نما 🌼 وقت گدائی در خانه کریم سحر است زیرا آنگاه لئیمان خوابند نه کسی می‌فهمد نه آبروئی می‌رود و نه کسی دست خالی برمی‌گردد 🌿🌿🌷🌿🌿 در آن ساعات چشمان همه گناهکاران عالم خواب و چشم اولیاء الهی بیدار است
🌺☀️امید☀️🌺. «ظرفیت انسان برای پذیرش امید، شگفت‌انگیزترین حقیقت زندگی است. 🌻امید، برای بشر یک مقصد واضح مشخص می‌کند و انرژی لازم را برای شروع کردن به او می‌دهد.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. رَنجِ دانِستَن دَمار اَز جانِ اِنسان می کشد خوش بِه حالِ بی خیالان، جاهِلان،خوش باوَران...
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
💠🔅💠🔅💠 ❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا 💠 #قسمت_37 ــ همین حالا دراز بکش😡 از جات تکون بخوری بامن طرفی☝️🏻😒
💠🔅💠🔅💠 ❣ 💠 زخم دستش ترمیم شده بود و تا حدودی به موقعیتش مسلط شده بود. چندباری به محل کارش رفته بود و هر بار پکر و ناراحت تر از قبل به خانه می آمد. نمی دانم چه شده بود و با من حرفی نمی زد. دوست داشتم از حال دلش با خبر باشم.😔 دوست داشتم ناراحتی خاطرش را با من درمیان بگذارد. نمی خواستم تنها و در سکوت هر کدام بار غممان را به تنهایی به دوش بکشیم و دم نزنیم. این چه مدل زندگی متاهلی بود؟😒 ــ صالح جان... نگاهش را از تلویزیون گرفت و به من خیره شد: ــ جونم خانومم؟😐 ــ چرا ساکتی؟😕 ــ چی بگم عزیز دلم؟😐 ــ هر چی که اینطوری ساکتت کرده. می دونم که مشکلی برات پیش اومده وگرنه تو و اینهمه سکوت؟؟؟!!!! لبخند بی جانی زد و خودش را به من نزدیک کرد. نگاهی به بازویش انداخت و گفت: ــ میای این سمتم بشینی؟😅 دلم ریش شد اما به روی خودم نیاوردم و با ذوق کودکانه ای بلند شدم و سمت راستش نشستم. دستش را حلقه کرد دور شانه ام و گفت: ــ از این به بعد هوای دلمو داشته باش. قبل از اینکه بهت بگم خودت بیا سمت راستم.😞 چشمم را روی هم فشردم و گفتم: ــ حالا بگو ببینم چی شده که اینقدر ناراحتی و ساکت شدی؟😒 پفی کشید و گفت: ــ امروز که رفتم سری به محل کار بزنم، رفتم پیش مسئول قرارگاهمون... بچه ها داشتن اعزام می شدن به سوریه.😔 گفتم اسمم رو تو لیست اعزام بعدی بنویسن اما... دلم فرو ریخت و لبم آویزان شد. "یعنی دوباره میخواد بره؟؟😫" ــ بهم گفتن شرایط اعزامو دیگه ندارم😔 خیلی محترمانه بهم گفتن نیروهای سالم رو می فرستن😢 صدایش بغض داشت اما سعی می کرد اشکش را پشت پلکش زندانی کند. به سمت او چرخیدم و بوسه ای به پیشانی اش زدم. ــ الهی مهدیه پیش مرگت بشه تو از همه برای من سالم تری😊 اما...😔 باید منطقی باشی. اونا همینطوری نمی تونن نیروهاشونو از دست بدن. ریسکه... از کجا معلوم، برای تو و امثال تو مشکلی پیش نیاد؟ می دونم که همین الان هم از خیلیا تواناییت بیشتره اما ساده ترین کار توی اون محیط، مثلا کنترل و گرفتن اسلحه ست... صالح جان شما می تونی با یه دست این کارو بکنی؟😔 سکوت کرد و دستش را نگاه کرد. ــ منطقی باش مرد زندگیم... گفتن این حرفا اصلا برام ساده نیست اما به جون جفتمون... آب میشم وقتی ناراحتیت رو میبینم. جون مهدیه آروم باش و شکرگذار... اصلا می تونی یه جور دیگه ای خدمت کنی😊 ــ آره😔 سخته اما باید تحمل کنم. من دستمو برای دفاع از حریم خانوم زینب کبری دادم... می دونم خودش هوامو داره. جونمم میدم اگه لازم بشه😊 او را بوسیدم💋 و به آشپزخانه رفتم. بغض خفه شده ام را در خفا و سکوت آشپزخانه شکستم. ادامه دارد....
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
💠🔅💠🔅💠 ❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا 💠 #قسمت_38 زخم دستش ترمیم شده بود و تا حدودی به موقعیتش مسلط شده
💠🔅💠🔅💠🔅 ❣ 💠 مسئول قرارگاه محل کار صالح قرار بود به منزل ما بیاید. صالح از صبح آرام و قرار نداشت. ــ مگه چیه صالح جان؟!😳 بد می کنه میخواد بیاد سربزنه بنده خدا...؟ ــ نمی دونم... یه جوری دلم شور می زنه. یه چیزایی شنیدم می ترسم صحت داشته باشه. هرچند... مطمئنم همینطور هم هست😔 ــ آخه چی شنیدی مگه؟😳 زنگ به صدا درآمد و صالح نتوانست جواب سوالم را بدهد. چند آقای مسن و جاافتاده و دونفر از دوستان صمیمی صالح آمده بودند. پدر جون و بابا هم کنار صالح نشسته بودند. من و سلما توی آشپزخانه بودیم و زهرا بانو هم روی دورترین مبل به جمع رسمی مردانه نشسته بود و چادرش را محکم تر از همیشه دور خودش پیچانده بود. انگار معذب بود چون هر چند دقیقه یکبار به آشپزخانه می آمد و موارد پذیرایی ساده مان را به من و سلما گوشزد می کرد. دوستان صالح کار پذیرایی را به عهده گرفتند و من و سلما وسایل را در اختیارشان می گذاشتیم. بعد از پذیرایی، لحظه ای سکوت مطلق برقرار شد. من و سلما هم نفسمان بالا نمی آمد. صدای یکی از مردان سکوت را شکست و گفت: ــ امروز اومدیم هم حالی ازت بپرسیم و هم هدیه ی ناقابلی برات بیاریم و یه لوح سپاس برای قدر دانی از ایثار و شجاعتت. ان شاء الله با تلاش و دلاوری های رزمنده های اسلام ریشه ی کفار خشکیده میشه و از حریم عمه ی سادات دورشون می کنیم. صالح جان... شما اونقدری شجاعت به خرج دادی که با ایثارگری خودت راه آقامون ابالفضل العباس رو پیش گرفتی. ان شاء الله که بی اجر هم نمی مونی. لوح قاب شده را به صالح دادند و پاکت نامه ای اداری را جلوی دست صالح گذاشتند. ــ این حکم ... یعنی... تو نباید با این حکم فکر کنی ذره ای از ارزشت کم شده... اصلا... فقط خودت می دونی که قانون کارمون و محیط کارمون اینه. ان شاء الله که ما رو فراموش نکنی و زندگیت رو به بهترین شکل اداره کنی.😔🙏 صالح سکوت کرده بود و انگار بغض داشت. حتی نتوانست جواب مافوقش را بدهد. چشم دوخته بود به حکم بازنشستگی اش و حالی داشت وصف ناشدنی. دوست داشتم هر چه زودتر با صالح تنها شوم و مرهمی باشم برای دل رنجورش. 😔 چه می شد کرد؟ قانون بود و قطعا صالح هم تابع این قوانین. "خدایا هر چی خیره برای شوهرم مقدر کن😭 ادامه دارد.‌‌‌...
🔺 برترین کار در ماه رمضان از دیدگاه پیامبر خدا صلی الله علیه وآله 🔸 امام على علیه السلام از رسول خدا نسبت به برترین اعمال در ماه صیام می پرسد: «اى پيامبر خدا! برترينِ كارها در اين ماه چيست؟ فرمود: اى ابوالحسن! برترينِ كارها در اين ماه، پرهيز از حرام های خداست». 🔹 در کلام معصومین علیهم السلام پرهیز از حرام، روح و جوهره روزه بیان شده است؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «خداوند مى فرمايد: «هر كس اعضايش از حرام هاى من، روزه دار نباشد، نيازى نيست كه به خاطر من، خوراك و نوشيدنى اش را ترك كند». 🔸 حضرت علی علیه السلام نیز اجتناب از محارم الهی را در کنار ترک طعام برای روزه دار ضروری می داند و می فرماید: «روزه داری، پرهيز از حرام هاست، همان گونه كه انسان از غذا و نوشيدنى خوددارى می کند». 📎 📎 📎
💎 فایده های روزه برای بدن 🍔 آدم های زیادی هستن که سیستم گوارشیشون به خاطر غذاهای ناسالم دچار مشکل شده. این افراد بابت این مشکل علاوه بر درد زیادی که هر روز تحمل می کنن، هزینه های زیادی هم می پردازن. ✅ خدای بزرگ یه رژیم غذائی به ما واجب کرده که تاثیرات بسیار زیادی روی سیستم ایمنی بدن داره. 🌙 روزه باعث کاهش فشار خون، سم زدایی، کاهش قند خون، چربی سوزی، استراحت دستگاه گوارش و پاکسازی پوست میشه. 📎 📎 📎 📎
message-1710310179-39.mp3
2.35M
🌙 ماه رمضان 💢 فلسفه ی روزه 🎙حجت الاسلام قرائتی 📎 📎
💢 چرا وضعیت کفار از ما بهتر است⁉️ 🟢 خداوند متعال فرمود: اگر بنده مؤمنم دل آزرده نمی شد، سر كافر را با دستمالى آهنين می بستم كه هرگز سر درد نشود. 🔻 دنیا محل خوشیِ کافر و رنج مؤمن است و خداوند بهشت را به عنوان جایگاه آرامش و لذت مومن قرار داده است. 📚 کافی، اسلامیه، ج2، ص257. 📎 📎 📎
💠 حجاب و زمینه های روانی ⬅️ حجاب برخلاف برخی که به غلط آن را ناشی از بی اعتمادی به دیگران می دانند، با مفهوم «اعتماد» نسبت مثبتی دارد؛ بر اساس تحقیقات صورت گرفته، بیشتر افرادی که به اطرافیان، دوستان و خانواده اعتماد ندارند، حجاب کمتری دارند؛ اما کسانی که از اعتماد عمومی بیشتری برخوردارند، حجاب مطمئن تری دارند. 👌حجاب یا بی حجابی در برخی از مواقع، برخاسته از اعتقادات دینی نبوده؛ بلکه علل و زمینه های روانی دارد. 📎 📎 📎 📎
💢 بلند گفتن تکبیرةالاحرام ⁉️ سؤال: آیا در نماز جماعت، گفتن تکبیرة الاحرام توسط مأمومین، باید بلند باشد یا بلند گفتن کراهت دارد؟ ✍️ پاسخ: 🔹 به طور کلی بلند گفتن تکبیرة الاحرام واجب نیست؛ هر چند اگر طوری بگوید که امام جماعت صدای او را بشنود، مکروه است. 📚 پی نوشت: بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله خامنه ای. 🖇 لینک مطلب: https://btid.org/fa/news/284520 📎 📎 📎
⁉️ شبهه: هرگونه توسل و استغاثه به غیر خدا، شرک است؛ زیرا بر اساس حدیث مشهور «الدُعاء هُو العِبادة»، دعا به معنای پرستش و عبادت می باشد و در مورد غیر خدا جایز نیست. ✅ پاسخ: 1️⃣ اگر معنای حدیث آن است که «تمام اقسام دعا کردن، عبادت است»، اشکال وارد نیست؛ زیرا واژه «دعا» در قرآن کریم، غیر از معنای پرستش، به معانی دیگر نیز به کار رفته است. 2️⃣ معنای صحیح حدیث آن است که می فرماید: «هر نوع عبادت و پرستش، دعا کردن می باشد». عبادت چیزی جز دعا نیست و مسلمانان هنگام عبادت خواه نماز، خواه روزه یا حج، مشغول دعا هستند. در قرآن نیز به این نکته اشاره شده است. 🔹 پس طبق معنای دوم، توسل و استغاثه به غیر خدا، دعا می باشد، اما «عبادت» نیست. 🔺 جهت مطالعه بیشتر، کلیک کنید: 🌐 https://btid.org/fa/news/283028 📎 📎 📎
😒 پسرم پیش من و باباش می خوابه 👨🏻 🏫 به فرزندتان نه تنها در کلام بلکه در عمل نیز «نه» بگویید. اگر فرزندتان چندین بار به اتاق شما آمد نباید اجازه دهید در کنارتان بخوابد و باید قاطعانه بگویید نه! علاوه بر این، با استفاده از تشویق و تنبیه می توانید انجام این فرایند را سرعت دهید. مثلاً اگر کودک شما حاضر به تنهایی خوابیدن شد برای او هدیه موردعلاقه اش را بخرید و اگر مقاومت نشان داد او را با محروم کردن از بازی با موبایل یا ایکس باکس تنبیه کنید. جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇 🌐 http://btid.org/node/272841 📎 📎
🤯 پسرم دوست نداره بره مدرسه 👨🏻 🏫 تحقیر، سرزنش، تنبیه، مقایسه، تهدید، باج دادن و غر زدن و توهین از کارهایی است که نباید انجام بدهید. زیرا علاوه بر اینکه مسئله تحصیل او را درست نخواهد کرد، بلکه سبب می شود در سایر جنبه های زندگی نیز دچار آسیب شود؛ یعنی شما در حال حاضر اگر از این نوع رفتارهای ایشان ناراحت می شوید به خاطر این است که دغدغه آینده او را دارید و تصور می کنید اگر امروز درس نخواند در آینده نیز موفق نخواهد شد اما حواستان باشد اگر این کارها را انجام دهید علاوه بر اینکه در آینده موفق نخواهد شد بلکه سایر جنبه های زندگی اش نیز آسیب خواهد دید. جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇 🌐 http://btid.org/node/272833 📎 📎 📎
🌼 راه های آموزش رفتارهای صحیح به کودکان ✔️احترام بگذارید ✔️کلمات مودبانه را از سنین خردسالی به فرزندتان آموزش دهید ✔️الگوی رفتاری خوبی برای کودک باشید ✔️به کلمات خود توجه کنید ✔️با دیدن رفتارهای مودبانه کودک، او را ستایش کنید ✔️به کودک خود یاد دهید که حرف دیگران را قطع نکند.
🍎🍏مصرف آب سیب با کاهش کم آبی بدن از تیرگی زیر چشم پیشگیری می کند و تا حدی به کاهش آن کمک می کند. 🟧 مصرف سیگار موجب افزایش تیرگی زیر چشم می شود
🤔 چگونه پسرم رو به مسجد علاقه مند کنم؟ 👨🏻 🏫 والدین آیینه تمام نمای فرزندان خود هستند، هر آنچه انجام می دهند کودکان می بینند و الگو می گیرند بنابراین در وحله اول بیشترین و بهترین و امن ترین الگوی فرزندنتان خواهید بود. برای این کار در ابتدا هر ازگاهی به صورت خانوادگی در مسجد و نمازها و برنامه های آن شرکت نمایید تا اهمیت حضور را بیشتر درک کند. جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇 🌐 http://btid.org/node/272826 📎 📎 📎
: «نفرِ دومِ حاضر در یک ماه عسلِ دونفره !» ✍️ رمضان آن سال با تابستان مقارن شده بود. هوا گرم بود و من بسیار تشنه. شب میلاد امام حسن مجتبی علیه‌السلام بود و همه خانه‌ی عمه‌خانم دعوت بودیم. هنوز اذان نداده بودند و ما سفره را چیده بودیم در چند تا اتاقِ تو در توی خانه‌ی عمه جان. چون همه در یک اتاق جا نمی‌شدیم. • بچه‌ها گوشه‌ی حیاط باهم بازی می‌کردند. کارمان که تمام شد رفتم روی پله ها نشستم و بازی‌شان را تماشا می‌کردم. این کار یکی از علاقه‌مندیهای زندگیم بوده و هست. همیشه رفتارهای بچه‌ها یک عالمه اشتباه‌های بزرگ مرا به رخم می‌کشد و آن روز هم همینطور شد. • یکی از بچه‌ها عروس شده بود و یکی دیگر داماد و بقیه یا مهمان بودند یا پدر و مادر عروس و داماد. یکی هم راننده ماشین عروس و .... • توجهم جلب شد به دختر چهار پنج ساله‌ای که نقش عروس را داشت. آنقدر در نقش خودش فرو رفته بود که همه جوره مراقب تمام رفتارهایش بود. همه‌ی بچه‌ها در حین بازی خوراکی‌هایی که عمه جان برایشان برده بود را هم می‌خوردند و به بازی هم ادامه می‌دادند اما او روی همان صندلی عروس، خیلی متین و باکلاس نشسته بود و به آنهمه خوراکی‌های هیجان انگیز حتی نگاه هم نمی‌کرد. • وقت سوار شدن در ماشین عروسش که از چند تا پُشتی درست شده بود، به چادری که به کمرش بسته بود و مثلاً لباس عروسش بود دقت می‌کرد که زیر دست و پای دامادش نماند. حتی از داماد هم مراقبت می‌کرد که حرکاتش وزین و سنجیده باشد. • بازی‍شان که تمام شد و آن چادر را از کمرش باز کرد و روسری سفیدی که شبیه تور به خودش وصل کرده بود را درآورد، شیرجه زد سمت خوراکی‌ها و چند دقیقه بعد لب و لوچه‌اش رنگ پفک و آلوچه‌ی کوهی و ... را گرفت. • صدای اذان که بلند شد آنقدر برای تخفیف عطش من نویدبخش بود که بی‌درنگ پله‌ها را دوتا یکی کردم و رفتم کنار سفره و پارچ آب را برداشتم و یک لیوان آب خنک ریختم و لاجرعه سرکشیدم... و لیوان بعدی ... و لیوان سوم! • لیوان سوم را که به دهانم نزدیک کردم، گویی چهره‌ی دخترکِ نقش عروس با تمام سرعت در خاطر من ظاهر شد و کوبید به مغزم! • آن دختر پنج ساله که عروس شده بود مراقب تمام رفتارها و روابط خود در این مهمانی بود. حتی از رفتارهای دامادش هم مراقبت می‌کرد. √ و من روزه‌دار بودم... نفرِ دومِ حاضر در یک ماه عسلِ دونفره! که نفر اولش خداست. خدایی که همه جا هست، و چشمانش همیشه با تو همراه است. • این تشنگی بیش از آنکه به من رضایت و قدرت را تزریق کرده باشد، هوش و حواسم را از توجه به شأن و مقامی که در آن هستم نیز برداشته بود. √ روزه‌دار شبیه عروسی است که تمام جشن رمضان بخاطر او برپا شده است. کلاسی دارد و شأنی، که نباید هر حرکتی را انجام دهد، باید مراقب باشد که سختی‌های آن مراسم، او را از شادابی و متانت نیندازد! • و من به قدر آن دختر پنج ساله نقشم را در ضیافت خدا باور نکرده بودم. وگرنه با متانت بیشتری به سراغ سفره می‌رفتم.
🔺اگر نوجوانتان اتاق نامرتبى دارد ممكن است در زمان مناسب به او آموزش درست نداده ايد، او مسايل بسيار مهمتري در ذهنش دارد كه نامرتبى اتاقش براى او اهميتى ندارد. 🔺نوجوان شما ذهن نامرتبى دارد، ممكن است بى انگيزه و افسرده باشد. 👈والدين بايد با نوجوانشان مانند يك فرد بزرگسال رفتار كنند. ✅از او بخواهيد برنامه ايى براي تميز كردن اتاقش به شما بدهد كه چه روزهايى اتاقش را تميز ميكند. ✅از او بخواهيد به شما بگوييد چگونه به او ياد آورى كنيد. 👈فراموش نكنيد رابطه دوستانه شما با نوجوانتان كليد موفقيت شماست. ⭕️ قرار نيست از روش داد و دعوا و تنبيه و غر زدن استفاده كنيد.
وقتي به فرزندتون نه بگيد و کودک گريه و زاري کنه، اگه جلوش كوتاه بيايد فرزندتون تبديل بچه ميشه. وقتي كودك متوجه میشه که هر زمان که در جواب "نه" والدين دست به مانور و بازي و گريه ميزنه، به هدفش ميرسه و میتونه نه رو به بله تبديل كنه، معمولا در بزرگسالي هم از همین ترفند استفاده میکنه تا به خواسته هاش برسه. منتها نه باگریه بلکه با داد و فریاد و ابزارهای دیگه ... بنابراين تا ميتونيد به بچه نه نگيد اما وقتي نه گفتين با مانورهاي كودك كوتاه نياييد.