eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
785 دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
9.2هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
sticker_mazhabi(53).mp3
10.63M
هرجا که به پرچمش نگاهت افتاد حــــرم رقـیه‌ست تنها حـرمی که روضــه خون نمیخواد حــــرم رقـیه‌ست... 🎤 کربلایی محمد حسین حدادیان سلام الله علیها علیه السلام
گویند "حر بن يزيد رياحي" اولين کسي بود که آب را به روي امام بست و اولين کسي شد که خونش را براي او داد. 🔹️"عمر سعد" هم اولين کسي بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد براي آنکه رهبرشان شود و اولين کسي شد که تير را به سمت او پرتاب کرد! ✳️کي مي‌داند آخر کارش به کجا مي‌رسد؟ دنيا دار ابتلاست... 💠با هر امتحاني چهره‌اي از ما آشکار مي‌شود، چهره‌اي که گاهي خودمان را شگفت‌زده مي‌کند. چطور مي‌شود در اين دنيا بر کسي خرده گرفت و خود را نديد؟ ♻️ مي‌گويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد تا بداني که نمي‌شود به عبادتت، به تقربت، به جايگاهت اطمينان کني. 🌹خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان که هستي بماني، نداده است. ▪️شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتي حال خوبي داري و مي‌خواهي دعا کني، يادت نرود "عافيت" و "عاقبت به خيري‌ات" را بطلبي...
🖼هرروز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم: 🪧تقویم امروز: 📌 چهارشنبه ☀️ ۲۰ تیر ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۴ محرم ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 10 جولای 2024 میلادی 📖حدیث امروز : 🔅 پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): برای شهادت حسین علیه السلام، حرارت و گرمایی در دلهای مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود.
سلام امام زمانم✋🌸 السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ یاصاحِبَ‌الزَّمان اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُ‌ویاشَریکَ‌الْقُران وَیااِمامَ الْاُنسِ‌وَالْجان حالمان حال خوشے نیست بیا اے جانا زندگے بے تو دگر سخت و نفس گیر شده این محرم هم بدون شما شروع شد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️جریان کربلا همش یک دعوای خانوادگی عرباس و به من و تو ایرانی چه ربطی داره! 🔸برفرض اینکه دروغ شما راست باشه .مگر برای دفاع از حق مقابل باطل این مهمه که فامیل اند یا نه؟🤔 📣توضیح سیدکاظم‌روحبخش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺آیا بالا پایین پریدن و لخت شدن در هیئت اشکال داره؟! 📣پاسخ مقام معظم رهبری 🔺 تذکر امام خامنه‌ای به مداحان و عزاداران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-مجنون حسینیم..‌:)🙂❤️‍🩹 صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ ⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت ششم ⚫️ در سوره فرقان آیه ۵۷ و سوره شوری آیه ۲۳ حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرمایند ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻣﺰﺩ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﻧﻤﻰ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ، ﺍﺟﺮ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺲ ﻛﻪ ﺭﺍﻫﻰ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺧﺪﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﭘﻴﺶ ﮔﻴﺮید، و در حق اهل بیتم ﻣﻮﺩّﺕ ﻭ ﻣﺤﺒّﺖ داشته باشید... ✖️حضرت پیامبر اکرم در برابر رسالتشان از ما دو چیز درخواست می‌کنند ۱- در راه خداوند قدم برداریم ۲- دوستدار اهل بیتشان باشیم... ⚫️ راه خدا چیست؟ در عزاداری دهه محرم هر کسی فکر می‌‏کند راه خدا یک چیزی است، یکی قمه می‌‏زند، یکی زنجیر می‏‌زند، یکی لخت می‏‌شود، یکی روی آتش راه می‏‌رود، یکی روی خرده شیشه غلت می‌خورد، یکی خانقاه می‏‌رود، یکی مداحی گوش می‌کند، یکی هیئت می‌رود، یکی سراغ عرفان می‏‌رود و الی ما شاء الله... ✖️ هر کسی بر اساس عقل و شعورش راهی انتخاب می‌کند، چه اسمی روی این سلیقه‌های گوناگون باید گذاشت؟ بگوئیم قرائت‏‌های مختلف؟ چه بگوئیم؟ بگوئیم هر کسی هر جوری دوست دارد عمل کند در راه خدای خودش؟ حضرت پیامبر اکرم می‌فرمایند نه، فقط «الی ربّه سبیلاً» مزد من فقط راه خداست، جای دیگر می‏‌فرماید مزد من «الا المودة فی القربی» فقط مزد من این است که اهل بیتم را دوست داشته باشید، مزد من فقط راه خداست، مزد من فقط مودت اهل بیت است، یعنی راه خدا جز راه اهل بیت نیست، حضرت پیامبر اکرم وقتی می‌فرمایند فقط عشق به اهل بیت، فقط راه خدا، پیداست راه خدا همان راه اهل بیت است، پس عزاداری ما باید مثل عزاداری اهل بیت باشد، اهل بیت چگونه عزاداری می‌‏کردند؟ آیا اهل بیت قمه می‌زدند؟ آیا اهل بیت موقع عزاداری لخت می‌شدند؟ آیا اهل بیت موقع عزاداری روی آتش راه می‌رفتند و روی شیشه شکسته غلت می خوردند؟ آیا... خیلی از این عزاداری ‌‏های ما جاهلانه است... ذکر مصیبت های اهل بیت و عزاداری بر آنها خیلی ثواب دارد، با این اعمال جاهلانه خرابش نکنیم، گریه خیلی ثواب دارد، گریه برای گناهان، گریه برای مظلومین، بخصوص گریه برای حضرت امام حسین علیه السلام، کسی که اشک ندارد شقاوت دارد، گناه باعث می‏‌شود که انسان سنگدل بشود، سنگدل که شد دیگر اشکش در نمی‏‌آید، پناه بر خدا از چشمی که اشک ندارد... وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى 🔸ادامه دارد ان‌شاءالله ✍️ حبیب‌الله یوسفی
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ ⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت هفتم ✖️ عزاداری را از اهل بیت یاد بگیریم، عزاداری‌های ما بعضی‌‏هایشان گناه است، خیلی باید مواظب باشیم کلمات کفرآمیز نگوئیم، حدیث از ائمه معصوم داریم اگر بدعتی پیش آمد و کسی که اطلاع دارد، روشنگری نکند، لعنت خدا بر او باد، لعنت خدا بر عالمی که بدعت خدا و تحریف دین را می‏‌بیند ولی ساکت است، هر آدم بی‌سوادی را دعوت نکنید برود بالای منبر، آدم‌های باسواد روضه بخوانند، یکی از اعضای سازمان سیا آمریکا که چند سال پیش اخراجش کردند کتابی نوشته و در این کتاب توضیح داده که راهکار آمریکا در مورد ایران و شیعه چیه، این عضو سابق سیا می‌گوید نمی‌شود عاشورا را از شیعه بگیریم، پس باید چکار کنیم؟ باید عاشورا را از درون خالی کنیم، باید تحریفش کنیم، شاخ و برگ و خرافات و غلو و دروغ بهش اضافه کنیم، در این صورت دیگر عاشورا برای ما خطری ندارد... ✖️ اینهائی که قمه می‌زنند، زنجیر تیغی می‌زنند، خودشان را خونین و مالین می‌کنند، حاضر نیستند که یک مرگ بر اسرائیل بگویند، می‌گویند امام حسین و عاشورا را سیاسی نکنید، باید به این افراد گفت ای جاهل عاشورا همه‌اش سیاست است، حرکت امام حسین همه‌اش سیاست است، یک قطره اشک برای حضرت امام حسین علیه السلام بهشت را بر انسان واجب می‏کند البته به شرطی که با فهم و شعور باشد، اشک با معرفت باشد، دین سالم باشد، آگاهی و درایت و عقل پشت این اشک باشد، انسان عاقل و بصیر با یک قطره اشک پرواز می‌‏کند، این عزاداری مقدس را خراب نکنیم، این مائده آسمانی را نگذاریم مگس روی آن بنشیند... 🔸شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی می‌گوید شخصی در مجلس امام حسین روضه می‌خواند و می‌گفت حضرت ابوالفضل علیه السلام در روز عاشورا چند هزار نفر را کشت، شهید مطهری می‌گوید حساب کردم دیدم این تعداد که این روضه خوان می‌گوید، روز عاشورا باید ۴۸ ساعت باشد تا حضرت بتواند این تعداد را هلاک کند، ضمن اینکه حضرت ابوالفضل روز عاشورا اجازه جنگ پیدا نکرد، امام حسین به او اجازه جنگ نداد... وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى 🔸ادامه دارد ان‌شاءالله ✍️ حبیب‌الله یوسفی
😕 دخترانم شُل حجاب هستن 👨🏻 🏫 در تحقق این رفتار دخترانتان هماهنگی خواسته شما و همسرتان بسیار اهمیت دارد. اگر یکی از شما در این مسئله کوتاهی کند یا نظر مخالفی داشته باشید، اثرگذاری والدین در این موضوع کم خواهد شد. اگر این هماهنگی و توافق با همسر وجود نداشته باشد، وضع و تعیین قوانین نیز جوابگو نخواهد بود؛ زیرا که فرزندانتان راه های فرار از قوانین، تنبیهات و تشویقات را به خوبی فرا خواهند گرفت. جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇 🌐 http://btid.org/node/288160 📎 📎 📎
🏴 کودکی هستم که زیر چترِ مادر رفته‌ام در امانم از بلایا؛ لابلای چادرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـــــدایا مــــهربانم .. تو را بخاطر داده و نداده‌ات شکر می‌گویم.. تو را حتی بخاطر سختیهایی که بر دوشم مینهی شکر می‌گویم .. چون مرا بیشتر از پیش بیادت می‌اندازت .. و همه سنگینی‌اش گویی مرا از خودم سبک می‌کند .. خـــدای خـــوبم .. تــــو بهترین وجـــود این هستی بی‌انتهایی .. همیشــه با ما باش و ما را با خـــــود نگهدار .. کـمکمان کن در همه جــا و همه قـدم هایمان با تــو باشیم آنگونه که تو می‌خــواهی و تـو راضی هستی .. ای مهربان ترین مهربانان... شاد باشید و دلی را شاد کنید
نقل است شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارندو نزدیک است بینشان دعوا شود . آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد : چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگومی کنید ؟ یکی از گداها جواب داد : چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم ، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم . بگو مگو ما برای همین است. آن شخص تا این حرف از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت : " گدا به گدا ، رحمت به خدا " یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد ، پس رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند . 🏴
💠 هیئت محل 🔻کم کم آفتاب داشت غروب می کرد و با عجله داشتم پرچمای هیئت رو نصب می کردم، رضا گفت بیا برو نمازتو بخون قضا میشه. 🔹امیر گفت: یه روز نمازت قضا بشه چیزی نمیشه، بزن پرچما رو. 🔸مسعود گفت: حرامه نماز قضا بشه بیا برو بخون. 🔹امین گفت: برا خدا داریم کار می کنیم، چه فرق داره نماز و هیئت. 🔸فرهاد گفت: نیم ساعت دیگه هیئت شروع میشه وقتش کمه بزن پرچما رو. ✅ علی آقا گفت: بچه ها نماز واجبه و هیئت و عزاداری مستحبه، ما نباید به خاطر یه مستحب واجبمون رو ترک کنیم. 📎 📎 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 عاشورای اردبیل نظیر نداره 🔻 روایت خاطره سیدرضا نریمانی از عزاداری باشکوه و بی نظیر مردم اردبیل در عصر عاشورا حسینیه معلی 🎙 حاج سید رضا نریمانی 📎 📎 📎
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت218 حالم هنوز خوب نشده بود. عصبی بودم و حرص می‌خوردم
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 من چیزی نگفتم، توی دلم گفتم فوقش بعد که زنگ زد میگم شما برید ما نمی رسیم بیاییم. امدم توی حیاط همین حرف رو به کیارش زدم که اون گفت مژگان بیخود کرده، من دیگه با اون متجاوز کارها کاری ندارم. وقتی دلیل حرفش را پرسیدم گفت: –دختره که از داداش مژگان شکایت کرده بوده تونسته حرفش رو ثابت کنه با اسنادو مدارکی که جمع کرده، کیارشم که همش پشت داداش مژگان بود و می گفت دختره شالاتانه واز این حرفها، فهمیده که اون یه دختر شهرستانی ساده بوده که گول سادگیش رو زود باوریش رو خورده... تازه کیارش می گفت... بعد مکثی کردو نگاهی به من انداخت وگفت: –حالا ولش کن... –چی شد؟ –واسه امروز بسه، بقیه اش برای خودمم سخته گفتنش، فقط خدا همینجوریشم خیلی به دختره رحم کرده. الانم قاضی برای فریدون حکم بریده اونم امده اینجا قایم شده. نگران پرسیدم: –چه حکمی؟ یعنی اعدام. –نه، چون دختره خودشم گفته که زوری در کار نبوده و خودش با پای خودش رفته و خیلی حرفهای دیگه که من توی جریانش نیستم، مثل این که زندان براش بریدن. کیارشم می گفت پسره احمقه، حقشه که بره زندان...وقتی این همه دختر بهش التماس می کنند که باهاش باشن اون چرا رفته چسبیده به دختری که... دوباره حرفش رو نصفه گذاشت. «چقدر این حرف دردآوره، چرا باید دخترها التماس کنند... به خاطر پول؟!...» یعنی درد گرسنگی بیستر از درد تن فروشیه... چرا باید دخترها خودشون رو ارزون بفروشند وقتی خدا براشون اونقدر ارزش قائله... شاید یکی از دلایل بالا رفتن سن ازدواج یا ازدواج نکردن جوونها همین موضوعه... به اون دختر بیچاره فکر کردم که برای ثابت کردن نجابت بر باد رفته اش چقدر این درو آن در زده...چی کشیده توی این مدت...واقعا وحشتناکه، من حتی نتوانستم خودم را جای او بگذارم... وقتی به ناراحتی های خودم فکر کردم، به خراب شدن قلب سنگی‌ام، که در ذهنم می خواستم همه را مقصر بدانم. مقایسه ی غم خودم و غم آن دختر باعث شد در دلم خودم را حقیر بدانم. در دنیا چه غم هایی وجود دارد که ما حتی نمی توانیم فکرش را بکنیم، حتی نمی توانیم برای لحظه ایی خودمان را جای آن فرد قرار بدهیم. هر چقدر بیشتر فکر کردم، بیشتر به ضعیف بودن خودم، به کوچک و ناچیز بودن غصه هایم و به بی درد بودنم پی بردم. یعنی وجود دردهای زیاد باعث می‌شود بعضی دخترها همه چیزشان را بدهند تا مشکلاتشان را فراموش کنند؟ یا... یاد حرف کمیل افتادم، گاهی خدا را فراموش می کنیم که خودش زندگیمان را مثل پازل های به هم ریخته برایمان گذاشته تاما با عقل و اختیار خودمان همه را سرجای اصلیی‌اش قرار بدهیم. واقعا گاهی خودمان این پازلها را می شکانیم و باعث می‌شویم درست سر جای اصلیشان قرار نگیرند و برای همیشه لق بخورند. حتی گاهی ممکنه است یک تکه‌اش را گم کنیم و جایش برای همیشه خالی باشد... –با ترمز کردن ماشین از افکارم بیرون امدم. آرش جلوی یک مسجد نگه داشته بود و صدای اذان از گوشی من بلند شده بود. "چه زود اذان شد، این همه مدت تو راه بودیم؟" نگاه قدر شناسانه ایی به آرش انداختم و گفتم: –ممنونم آرش جان. –تنها راهیه که از فکرو خیال میای بیرون...تا تونماز بخونی منم برم بپرسم ببینم رستوران خوب اینورا کجاست... بعداز این که نمازم تمام شد یک لحظه یاد فاطمه افتادم، الان دیگر باید مراسمشان تمام شده باشد. گوشی‌ام را از کیفم درآوردم و شماره اش راگرفتم تا بهش تبریک بگویم. هر چه گوشی‌اش زنگ خورد جوابی نداد. حتما سرش شلوغ است. شماره مادرم راگرفتم تا کمی رفع دل تنگی کنم. باپیجیدن طنین صدای مادر در گوشم لبخند روی لبهایم نقش بست. تقریبا نیم ساعتی با مادر و اسرا حرف زدم، صدای سعیده از اون طرف می‌آمد که می گفت: –اسرا گوشی و بده من. –سعیده هم اونجاست اسرا؟ با شنیدن صدای سلام گفتن سعیده که انگار گوشی را از اسرا قاپیده بود، خندیدم و جواب سلامش را دادم. –خوش می‌گذره دخترخاله... –خداروشکر...سعیده اجازه بده جای من توی خونمون یه کم خالی باشه مامان اینا دلشون برام تنگ بشه... –وا! اینم جای تشکرته، بده نمیزارم اسرا احساس تنهایی کنه. درضمن از سفرامدی این ملافه ی تختت روهم عوض کن، از رنگش خوشم نمیاد. عزیزمن میخوای ملافه بخری یه مشورتی بکن، چه معنی داره سرخود هر رنگی دوست داری می خری، ما آدم نیستیم؟ آنقدر از حرفهایش مبهوت شدم که برای چند لحظه سکوت کردم و حرفش را در ذهنم حلاجی کردم... با شنیدن صدای آرش بلند شدم وگفتم: –سعیده جان ببخشید من دیگه باید برم. بادیدن نگاه نگران آرش پرسیدم. –چی شده؟ –هیچی، یه ساعته چیکار میکنی اونجا؟ بیا دیگه. زیر پام علف سبزشد...برای این که از آن حال وهوا درشبیاورم، زنگ زدنم به مادر و حرفهای سعیده را برایش تعریف کردم.
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت219 من چیزی نگفتم، توی دلم گفتم فوقش بعد که زنگ زد م
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 آرش مرا به یک رستوران ساحلی برد و غذای دریایی سفارش داد. بعد از خوردن غذا، سوار ماشین شدیم و چند دقیقه ایی برای پیدا کردن ساحل خلوت وقت صرف کردیم. بالاخره جای دنجی پیدا کردیم. آرش ماشین را کنار ساحل پارک کرد و یک زیر انداز کوچک که پشت ماشین بود را روی ماسه‌ها کنار ماشین پهن کرد. بالشتی هم که داخل ماشین بود را آورد وتکیه‌اش داد به چرخ ماشین واشاره کرد که آنجا بنشینم. خودش هم کمی آن طرفتر دراز کشید. –توام می تونی دراز بکشیها، اینجا هیچ کس نیست. –نه، ممنون. –میخوای برات آتیش روشن کنم؟ –آتیش توی زمستون مزه میده. الان هوا گرمه... آرش دستهایش را زیر سرش قلاب کرد و چشم به آسمان دوخت. من هم نشستم وتکیه دادم به بالشت وبه دریا زل زدم. همه جاتاریک بود، صدای نوازش گر دریا در آن سکوت گوش نواز بود. زل زدن به دریا در تاریکی به نظرم خوف آور بود، دریا چه عظمتی دارد. چندتا آدم تا حالا دریا را دیده‌اند، ما بمیریم بریم باز هم دریا هست و این موجها مدام می‌آیند نوک می‌زنند به ساحل ومیروند، چرا خسته نمی‌شوند؟ اونقدر زل زده بودم به تاریکی دریا که احساس کردم همه جا را تاریک می بینم و الان وسط دریا هستم وهمه ی اطرافم را آب سیاه پرکرده، نوری نیست، کسی نیست. فقط صدای موجها ست. من هستم و خدایی که آن بالاست. احساس ترس وتنهایی که داشتم باعث شد دنبال خدا بگردم وباتمام وجود، نیازم را به او احساس کنم. وای خدای من پس ان تنهایی حشتناکی که می‌گویند این طور است؟ احساس کردم چیزی در گلویم جلوی نفس کشیدنم را گرفته است. باصدای آرش به خودم امدم وچشم از تاریکی برداشتم. –راحیل. آرش هنوز چشم به آسمان داشت و متوجه ی حال من نشده بود. بغضم را قورت دادم و با یادآوری این که همه‌ی ما یک روز، یک جای تاریک وترسناک یاد خداخواهیم افتاد ترسیدم...به آسمان نگاه کردم و در دلم از خدا خواستم آن روز کمکم کند. آهی کشیدم وگفتم: –جانم. آرش سرش را بلندکرد و نگاهم کرد. نزدیکم امد و گفت؛ –خوبی؟ –آره عزیزم. بعداشاره کردم به پایم وگفتم: –سرت رو بزاراینجا. بالبخند سرش را روی پایم گذاشت و من شروع به نوازش کردن موهایش کردم. –امروز که رفته بودی نماز بخونی، دیرامدی ترسیدم. –چرا؟ –دیرکردی منم چند بارامدم زنونه رونگاه کردم دیدم نیستی، نگران شدم، زنگم زدم گوشیت اشغال بود، مگه پشت خط نمیاد برات؟ –من که از مسجد تکون نخوردم. –آخه هم چادرنماز سرت بود، هم پشتت به در بود تشخیص ندادم. باخودم گفتم تو که چادرت مشگیه پس این خانمه زن من نیست. –توی مسجد چادر بود منم سرم کردم، بعدشم کجا می خوام برم، من تا ابدبیخ ریشتم. –بی تفاوت به حرفم گفت: –راحیل گاهی این فکرها بدجور اذیتم میکنه، همش فکر می کنم این خوشبختی از سرم زیاده و خدا تو رو از من میگیره... هنوزم باورم نمیشه، ما با هم میریم زیر یه سقف. گاهی می‌ترسم این خوشی کوتاه باشه. –توکل به خدا کن. از هیچی نترس که گاهی خدا دقیقا از چیزی که می‌ترسی امتحانت می‌کنه‌ها. –خدایا نه، این کار رو با من نکن. –ما که نمی‌تونیم واسه خدا تعیین تکلیف کنیم. فقط باید دلمون رو بزرگ کنیم و به خودمون بقبولونیم که هر اتفاقی بیفته خدا بد ما رو نمیخواد. دلت رو بسپار دست خدا... –می‌خوام این کار رو کنم، ولی این فکرهای آزار دهنده ولم نمیکنن. –آره حرفت رو قبول دارم. چشم هایش را به چشم هایم و دستش را روی گونه ام کشید و گفت: –راستی حالا وقتشه که به حرفی که زدی عمل کنی؟ – کدوم حرف؟ –عه...میخوای بزنی زیرش؟ مگه نگفتی کنار ساحل برات می خونم، اونجا که نشد، حالا اینجا جاشه... –آرش چی میگی؟ مگه من خواننده‌ام. من اصلا بلد نیستم. –همون جور که داشتی زمزمه می کردی رو میگم. –زمزمه کنم تو می شنوی؟ –آره، فقط زمزمه اش رو یه کم با صدای بالا انجام بده. –خندیدم و گفتم پس نگاهم نکن. نگاه از من گرفت و گفت: -اصلا چشم هام رو می بندم تو راحت باشی. کمی فکر کردم و یک شعر از دیوان شمس یادم امد که با حرف آرش هم تناسب داشت. برایش آهنگین خواندم.
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت220 آرش مرا به یک رستوران ساحلی برد و غذای دریایی سف
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 «ای خدا این وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکن باغ جان را تازه و سرسبز دار قصد این مستان و این بستان مکن چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن خلق را مسکین و سرگردان مکن بر درختی کاشیان مرغ توست شاخ مشکن مرغ را پران مکن جمع و شمع خویش را برهم مزن دشمنان را کور کن شادان مکن گر چه دزدان خصم روز روشنند آنچه می‌خواهد دلِ ایشان، مکن کعبه اقبال این حلقه است و بس کعبه اومید را ویران مکن این طناب خیمه را برهم مزن خیمه ی توست آخر ای سلطان مکن نیست در عالم ز هجران تلختر هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن.» همانطور که چشم هایش بسته بود، دستم را گرفت و روی لبهایش گذاشت و گفت: –خیلی قشنگ بود. میشه یه بار دیگه بخونی؟ این بار کمی کشیده تر و پر سوز و گدازتر برایش خواندم. برگشت نگاهم کرد و گفت: –اگه بگم بازم بخون، می خونی؟ بالبخندگفتم: –اگه آقامون بگه، تاصبح هم می خونم. گوشی‌اش را از جیبش درآورد و گفت: –میخوام صدات روضبط کنم. –نه، آرش... –چرا؟ –صدام بَده...دلم نمیخواد. –برای من بهترین صدای دنیاست، بعدشم واسه خودم میخوام کسی نمی شنوه. –پس قول بده به هیچ کس حتی مامانتم... –باشه قول میدم. چندین بار دیگر هم شعر را خواندم. آرش چندین بار صدایم را ضبط کرد و دوباره پاک کرد. می گفت: نه این خوب نشد یک بار دیگه... از نیمه شب گذشته بود که بالاخره رضایت داد به خانه برگشتیم. جلوی ویلا که رسیدیم یادش آمد که کلید را نیاورده است. همه‌ی چراغها خاموش بودند. آرش خواست زنگ بزند من دستش را کشیدم و گفتم: –یه وقت بدخواب میشن. یا میترسن. مژگان حاملس، یه وقت از خواب میپره. –پس چیکار کنیم بمونیم بیرون؟ خمیاره‌ایی کشیدم و گفتم: –امشب میخوام تو ماشین بخوابم ببینم تو اون شب چی کشیدی. بالشت را روی صندلی عقب گذاشتم و دراز کشیدم. آرش هم صندلی جلو را خواباند و گفت: –یه ساعت دیگه داداشم نگران میشه خودش زنگ میزنه. با تعجب گفتم: –اصلا بهش نمیاد. –به رفتارهای سردش نگاه نکن. خیلی به من وابستس. حواسش همیشه پیشه منه. البته منم همینطورم. آرش چند دقیقه‌ایی از علاقه‌اش به برادرش گفت، و این که سعی می‌کند هر کاری کند تا او را از خودش راضی نگه دارد. در دلم تحسینش کردم. دوباره ‌خمیازه‌ایی کشیدم. آرش گفت: –به موبایل کیارش زنگ بزنم؟ فکر نکنم خوابیده باشه. –نه آرش. من که خوابیدم. چشم‌هایم را بستم و کم‌کم غرق دنیای خواب شدم. نمیدانم چقدر خوابیدم که با صدای گوشی آرش چشم‌هایم را باز کردم. ارش که انگار بیدار بود فوری گوشی را جواب داد و با خوشحالی گفت: –کیارشه. ساعت گوشی‌ام را نگاه کردم نزدیک اذان صبح بود. بعد از چند دقیقه کیارش آمد و در را باز کرد و گفت: –دیر کردید نگران شدم و زنگ زدم. اگر می‌دونستم کلید نبردید خب زودتر زنگ میزدم. تو چرا به من زنگ نزدی؟ دختر مردم رو آوردی شمال تو ماشین بخوابه؟ آنقدر در حرفش محبت احساس کردم که از این که آرش را توبیخ می‌کرد ناراحت نشدم. فوری گفتم: –تقصیر اون نیست. من نزاشتم بهتون زنگ بزنه. ترسیدم بد خواب بشید. همانطور که ما را هدایت می‌کرد تا وارد خانه شویم گفت: –من و آرش که این حرفها رو نداریم. خودش میدونه نگران میشم خوابم نمیبره. آرش خواب آلود گفت: –منم بهش گفتم، گوش نکرد. گفت میخوام تو ماشین بخوابم. کیارش دستی به پشت آرش کشید و گفت: –ای زن ذلیل. حالا برید بخوابید. خسته‌اید. آرش خواب آلود گفت: –ببخش داداش تو رو هم نگران کردیم. مامان خوابه؟ –آره. اونم اولش گفت دیر کردن و چرا نیومدن. من خیالش رو راحت کردم، گفتم اینا تا صبح خونه نمیان تو بگیر راحت بخواب. وارد ساختمان که شدیم آرش با صدای پایینی گفت: – کاش می‌خوابیدی داداش، تو ماشین خوابیدنم عالمی داره. کیارس خنده‌ایی کرد و گفت: –آره معلومه، چقدرم تو خوابیدی. از چشمات معلومه. برو بگیر بخواب که چشمات کاسه‌ی خونه. بعد نگاهی به من کرد و گفت: –معلومه عروس خوب خوابیده ها. سرحاله. لبخندی زدم و گفتم: –جای من راحت بود. –ولی دیگه این کار رو نکن عروس. یه وقت چند نفر مزاحمتون میشدن چی؟ سرم را پایین انداختم و حرفی نزدم. شب بخیر گفتیم و وارد اتاق شدیم. آرش خودش را روی تخت انداخت و گفت: –اصلن تو ماشین پلک نزدم. ‌–عه تو که تو تهران تجربشو داشتی. –آره، اونجا خودم تنها بودم. الان چون توام بودی نمی‌تونستم بخوابم. نگرانت بودم. بالاخره شهر غریب، با یه زن تو ماشین، نگران کنندس. این آخرین جمله‌اش بود و فوری خوابش گرفت. اصلا به موضوعی که آرش گفته بود حتی یک لحظه هم فکر نکردم. مرد بودن چقدر سخت بوده و من هیچ وقت از این بُعد به قضیه نگاه نکرده بودم. ✍ ..
🔸خواص عاشورایی: فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها ⭕️جانفشانی و شهادت دو پسر حضرت زینب (س) 🔻حضرت زینب (س) دو پسر به نام‌های عون و محمد داشت . پدر آن دو عبدالله بن جعفرطیار بود. محمد پس از نبردی شجاعانه توسط عامر بن نهشل تمیمی و عون پس از کشتن تعدادی از دشمنان توسط عبدالله بن قطبه طائی به شهادت رسیدند. 🔺امام حسین علیه السلام پیکرهای خون‌آلود آنان را به خیمه‌ها آورد ، ولی حضرت زینب (س) به احترام برادرشان اباعبدالله الحسین علیه السلام حاضر نشدند بر سر پیکر فرزندانشان حاضر شوند.
♻️ رنگ سیاه، بهترین رنگ برای چادر 🌸 مجموع متون دینی، پوشیدن چادر مشکی را برای زنان، نه تنها نهی نکرده است؛ بلکه آن را امری پسندیده و بایسته برای حفظ شخصیت و کرامت زنان دانسته است. ✅ چادر مشکی در جامعه 🟡 به طور کلی پوشیدن لباس با رنگ مشکی در اسلام نهی شده است. این امر در چند مورد، استثناء می شود. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: يُكْرَهُ اَلسَّوَادُ إِلاَّ فِي ثَلاَثَةٍ اَلْعِمَامَةِ وَ اَلْخُفِّ وَ اَلْكِسَاءِ ؛ سياه پوشی مکروه است [خوب نيست] به جز در سه مورد: عمامه، كفش و عبا ؛ بنابراین هر قانون عامی، تبصره هایی را دارد. ✍🏻 بی تردید چادر مشکی برای زنان، همچون عبای مشکی برای مردان از مواردی است که از قاعده کلی استثناء شده است و نه تنها کراهت ندارد؛ بلکه دارای حسن و زیبایی برای زنان جامعه است؛ زیرا برای رنگ مشکی به خصوص برای چادر، معانی جالبی در روانشناسی مطرح کرده اند. برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید. 🌐 https://btid.org/fa/news/296462 📎 📎 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می دانید چرا نیلوفر در مرداب گل می دهد؟ 👈 برای اینکه به همه ثابت کند که در بدترین شرایط هم می شود خوب و زیبا بود 👈 می شود شاد بود و زندگی بخشید 👈 می شود قوی و امیدوار بود 👈 نیلوفر مقاوم و وفادارترین گل در جهان است، کمی از او درس بگیریم و برای زیبا، شاد، قوی و موفق بودن شرایط را بهانه نکنیم!