فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ رزمنده مدافع حرمی که خواب #محمدرضاگلزار را دید ...
🔻 خاطره شیرین #رضاگلزار از پیامد حمایتش از #مدافعین_حرم
@matataranavanarakh
࿐༅♡▪️♡༅࿐
ﺗا محرم... ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻤﺎﻧﻢ !
ﻧﮑﻨﺪ ﺑﻐﺾ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻏﻢ
ﻧﻪ ﺑﺒﺎﺭﺩ
ﻧﻪ ﺑﮑﺎﻫﺪ
ﺍﺑﺪ ﺍﻟﺪﻫﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ...
ﻧﮑﻨﺪ ﺍﺷﮏ ﻧﺮﯾﺰﻡ...
ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺮﺏ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ ﻧﺪﻫﯽ
ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺭﺑﺎﺏ ...
نکند باز بمانم ...
ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺣﺮﻡ
ﺍﻫﻞ ﺣﺮﻡ
ﻣﯿﺮ ﻭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ...
ﻧﮑﻨﺪ ﭘﺎﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ
ﺣﺮﻣﺖ ﺑﺎﺯ ﺑﻤﺎند
ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﺁﻫﺶ!
ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ
ﺩﯾﺮ ﺷﻮﺩ ﺟﺎﯼ ﺑﻤﺎﻧﻢ...
اللهم الرزقنا حرم
السلام علی ساکن کربلا
@matataranavanarakh
💠حضرت آیت الله بهجت(ره) :
شخصی می گفت: به همراه رفقا بودم که آقایی را از دور در #کوچه دیدم؛ به دلم افتاد که حضرت #امام_عصر(علیه السلام) است😍. با خود گفتم: وقتی رسید، در #دل به او سلام می کنم✋؛ اگر جوابم را داد، معلوم میشود که خود حضرت است.👌
🌸هنگامی که از کنارش رد می شدیم، در #دل به آن بزرگوار #سلام کردم، #تبسمی نمود و فرمود: #علیکم_السلام! ☺️
🔹به همراهان خود گفتم: آقا را دیدید؟! گفتند: کدام آقا؟! معلوم شد که آنها نه آقا را دیده اند و نه جواب سلام او را شنیده اند.💔
📚در محضر بهجت، ص۱۸۷
@matataranavanarakh
توآفریده شدے کہ لذت ببرے،
ببین حس پرستیدن خیلی حس خاصیہ
بالاتراز
دوســ♥️ــت دارم وعاشــ😘ــقتم و
بـــرات میـــمیـــــ😍ــــرم
تواگہ ازپرستش ایڹ خدالذت نبرے
یعنی اصلا راه رواشتباه اومدی^_^
#محــدثہ_افشارے
@matataranavanarakh
میان این شهر کلان،کجا بگردم به دنبال تو؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#آقاجان_کجایی؟
🌀📒در پی نشانی از تو....
@matataranavanarakh
#یاد_مولا_کنیم❗️
💠وقتی دعای ندبه می خوانیم که «عَزیزٌ عَلَیَّ أَن أرَی الخَلقَ وَلا تُری» ... باید یادمان باشد که این سخت بودن ندیدن امام را باید با عمل نشان دهیم نه فقط با حرف...!
🌷🌷🌷
@matataranavanarakh
دعا کنید برای مردی که
روزهای سختی در پیش داره
حجم غصه هاش یک طرف
تنهایی اش یک طرف
عاشورا هرسال جلوی چشم امام زمان تکرارمیشه .
ما روضه هارو میشنویم
امام زمان روضه ها را میبینه
قربون دل داغدارشما #حضرت_صاحب_دلم #آجرک_الله_بقيه_الله_فی_مصيبت_جدک #افتاده_سينه_ام_به_تپش_های_انتظار
@matataranavanarakh
در نزدیکی منزلگاه شِراف امام فرمود آبها را ذخیره کنید تشنگانی در راهند!
در منزلگاه شِراف بودند که سپاه حربن یزید ریاحی را در حال تاختن به سوی خویش یافتند امام به همراه کاروان به سمت ذوحَسَم پناه بردند اما سپاه حر دست بردار نبود از پی کاروان امام می آمدند تا خسته و تشنه به نزد کاروان امام رسیدند
امام دستور دادند حیواناتشان را نیز سیراب کنند
سپس امام به نماز ظهر ایستادند و به حر فرمودند تو با سپاهت نماز میخوانی
دل حر را برده بود با نگاهش و با اختیاری که به او سپرده بود برای اقامه نماز
حر شرم داشت از اقامه نمازی که امامش جز حسین علیه السلام باشد پس به امام اقتدا کرد
امام پس از نماز عصر خطبه خواندند و از نامه های بیشمار کوفیان خبر دادند
حر عرض کرد من از وجود نامه ها بی اطلاعم و قصد جنگ نیز با شما ندارم من دستور دارم با شما باشم تا تحت الحفظ به نزد عبیدالله بروید
امام فرمود این کار از مرگ به تو نزدیکتر است و سپس دستور بازگشت به کاروان را دادند
اما
حر مانع شد
امام فرمود مادرت به عزایت بنشیند چه میخواهی!؟
اینجا بود که حر در پیشگاه الهی محک خورد و جسارت نکرد
همینجا بود که به ناگاه وجودش کربلایی شد راهی پیشنهاد داد
عرض کرد مسیر دیگری را انتخاب کنید تا من به عبیدالله نامه نوشته و کسب تکلیف کنم
امام راه نینوا را به اجبار در پیش گرفت
و
کربلایی شد....
@matataranavanarakh
بوی محرمش داره میاد...
صدای سنج و زنجیر رو از همین حالا
با گوشِ جانمون میشنویم،
بوی اسپند ...
مشکی پوشیا ...
عزا ...
صاحب عزا ...
این شبا یادِ منتقمِ مظلومِ سیدالشهدا باشیم،
حواسمون باشه
اربعین، حسین داره
برای پسرش مهدی یار جمع میکنه ...
جا نمونیم !!
لحظه به لحظه یِ این شب های حسینی
بیاد غربتِ فرزندش اشک بریزیم و دعا کنیم ...
یادمون نره این کشتیِ #حسینه که تمام مسافرانش رو از زمان و مکان عبور میده و میرسونه به گمشدهی دلها، به حسینِ زمان #مهدیفاطمه ...
قلبم می تپه برای رسیدن به این جاده ...
نکنه از این قافله جا بمونیم !!
@matataranavanarakh
#جمال_امیرالمومنین
#یا_ازدواج_با_دختر_زیبا
✅ از علامه جعفری میپرسند چه شد که به این کمالات رسیدید؟!
ایشان در جواب، خاطرهای از دوران طلبگی تعریف و اظهار میکنند که هرچه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده است.
«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم در جشنها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم و ایام سوگواری را هم، سوگواری میگرفتیم. شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا(س). اول شب نماز مغرب و عشا میخواندیم و شربتی میخوردیم. آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب میدادیم.
آقایی بود به نام آقا شیخ حیدرعلی اصفهانی که معدن ذوق بود. مدیر مدرسهمان، مرحوم آقا سیداسماعیل اصفهانی هم آنجا بود. به آقا شیخ علی گفت: آقا شب نمیگذره، حرفی داری بگو، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد. عکس یک دختر بود که زیرش نوشته بود «اجمل بنات عصرها» (زیباترین دختر روزگار).
گفت: آقایان من درباره این عکس از شما سوالی میکنم. اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج کنید (از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد) و هزار سال هم زندگی کنید با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا اینکه جمال علی(ع) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید، کدام را انتخاب میکنید؟
سوال خیلی حساب شده بود. یک طرف، دختر حلال بود و طرف دیگر، زیارت امام علی(ع) که عمل مستحبی بود. گفت: آقایان واقعیت را بگویید. جانماز آب نکشید، عجله نکنید.
اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی، گفت: سیدمحمد! ما یک چیزی بگوییم نری به مادرت بگوییها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. همه زدند زیر خنده.
کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوییم.
آقا فرمودند دیگه! نفر سوم گفت: آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی(ع) معروف است که فرمودهاند: «یا حارث حمدانی، من یمت یرنی» (ای حارث حمدانی، هر کی بمیرد مرا ملاقات میکند) پس ما انشاءالله در موقعش جمال علی(ع) را ملاقات میکنیم! بازهم همه زدند زیرخنده.
واقعاً سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت: آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد درصد؟ آقا شیخ حیدر گفت: بلی. گفت: والله چه عرض کنم. (باز هم خنده حضار)
✅ نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمیتوانم نگاه کنم، بدون اینکه نگاه کنم کاغذ را رد کردم به نفر بعدی و گفتم: من یک لحظه دیدار علی(ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمیدهم. و از آنجا برخاستم و بیرون رفتم.
یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. وارد حجرهام شدم، حالت غیرعادی، دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یکدفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافهای که شیعه و سنی درباره امام علی(ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم: این آقا کیست؟
گفت: این آقا خود علی(ع) است. من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده بود دست نفر نهم یا دهم. رنگم پریده بود. نمیدانم شاید مرحوم شمسآبادی بود خطاب به من گفت: آقا شیخ محمدتقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمیخواستم ماجرا را بگویم، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند.
خدا رحمت کند آقا سیداسماعیل (مدیر) را که خطاب به آقا شیخ حیدر، گفت: آقا دیگر از این شوخیها نکن، ما را بد آزمایش کردی.
این از خاطرات بزرگ زندگی من است.»
@matataranavanarakh
زن ذلیل کیه؟!
گفت: «فلانی خیلی زن ذلیله!»
گفتم: «از کجا فهمیدی؟!»
گفت: «خانومش به خانوم من گفته که فلانی توی کارهای خونه کمک میکنه!»
گفتم: «چه اشکالی داره؟!»
گفت: «مرد خلق شده واسه اینکه آچار بگیره دستش بره زیر تریلی نه اینکه توی خونه ظرف بشوره و سبزی پاک کنه!»
گفتم: «این چیزی که تو میگی نشونه مرد بودن نیست و اون کارهایی ام که فلانی توی خونه انجام میده نشونه زن ذلیل بودن نیست!»
گفت: «علّامه دهر! تو بگو به کی میگن زن ذلیل؟!»
گفتم: «زن ذلیل به کسی میگن که زنش رو خوار و ذلیل کنه.»
گفت: «اِ...نه بابا! ما تا دیروز فکر میکردیم زن ذلیل به آدم بدبختی میگن که ذلیلِ زنش باشه!»
گفتم: «کسی که توی کارهای خونه به زنش کمک میکنه، کسی که به زنش محبت میکنه، کسی که به زنش احترام میذاره، ذلیلِ زنش نیست، زنش و زندگیش براش عزیزه❤️
@matataranavanarakh
🔷برخورد کریمانه رهبر انقلاب با دختر و پسر جوان در کوه
پسر به رهبر انقلاب گفت:
👈من و این دختر دوست هستیم😳
📌یکی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطره ای گفت: یک روز که مقام معظم رهبری به کوه های اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری، وضع نامناسبی داشتند.
آنها به یکباره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان را نداشتند؛ از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند و این طور به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را فوری صادر خواهد کرد. اما برخلاف تصور آنها آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟ (البته آقا می دانست)؛ آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیر، من و این دختر دوست هستیم.
آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود: بد نیست صیغه محرمیتی هم بین شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیایید، و من هم آمادگی دارم که شخصا خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند.
👈آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند.
✅ با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان، مسیر زندگی خود را تغییر دادند. آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.
@matataranavanarakh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 برای دیدن یک معجزه آمادهای؟
#تصویری
سخنرانی فوق العاده حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا پناهیان..
با موضوع محرم...
@matataranavanarakh
فردا دوباره جمعه است...😞?
هربار که جمعه می آید شرمنده میشوم..
شاید هم همین جمعه ...
نه چشم من که آب نمیخورد..
مولا جان شرمنده ایم😞😔😔
شبمون رو باکمی تأمل وفکر به اینکه یه تغییری توخودمون ایجاد کنیم به پایان برسونیم...کاری کنیم که تا زنده ایم ظهور آقا رو..
ببینیم..
شبتون پراز یاد حضرت صاحب الزمان ...
یاعلی😘😘😍😍✋✋