همین که ابیعبدالله تنهایی تو خیمه داشت با خواهر حرف میزد، دید پردهی خیمه کنار رفت، رقیه خانم وارد شد، بابا! اجازه دارم پهلوت بشینم، بله عزیز دلم، اما شرط داره، باید یه مقدار جلوی من راه بری، رقیه خانم چند قدم راه رفت، ابی عبدالله رو کرد به زینب فرمود: ببین چقدر شبیه مادرم راه میره. تو گوش رقیه موند، شبیه مادر، تو طی این سفر میگفت: بابا دارم شبیه مادرت میشم. یه روز اومد پهلوی عمه نشست، گفت: حالا ببین چقدر شبیه مادرت شدم، ببین قدم خمیده شده..
من کجا و روضه ی رقیه خاتون کجا
ممنونم که من و قبول کردی بیام برات گریه کنم عزیز دلم💔😭
خودتو واسه یک ثانیه جای حضرت زینب بذار قلبت از درد تیکه تیکه میشه جیگرت میسوزه آتیش میگیری
هرچند بقول پدرم ما به ناخن گرفته خانم هم نمیشیم 💔
اصن ببینی میتونی تحمل کنی ؟
رقیهسبثترسالتهافی
التاریخانالحیاقبلاحسینععدم
رقیه(س)رسالتشرادرتاریخانجامداد
کهزندگیبدونحسینعهیچاست..
#روضه دوطفلان حضرت زینب(س)
موقع برگشتن اربابمون از میدان حضرت زینب نیومد استقبال و یاری آقا کنه
گذشت
عبداله جعفر همسر حضرت زینب بعد واقعه کربلا از بی بی پرسید هرشهیدی رو که آقا از میدان برمیگردوند اولین نفری بودی که به استقبال و کمک آقا میومدی
پس چرا برای بچه های خودت نیومدی از خیمه بیرون!
بی بی گفت:ترسیدم داداشم خجالت بکشه😭😭😭
#التماس_دعا🙏
#داستانک
🟢 توسل به حضرت سیدالشهدا(ع)؛
مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری رضوان الله علیه نقل می کنند: در موقعی که سرپرستی حوزه علمیه اراک را به عهده داشتند برای حضرت آیت الله حاج مصطفی اراکی نقل فرموده بودند.هنگامی که من در کربلا بودم شبی که شب سه شنبه بود در خواب دیدم شخصی به من گفت: شیخ عبدالکریم کارهایت را انجام بده سه روز دیگر خواهی مرد. من از خواب بیدارشدم و متحیر بودم.گفتم: البته خواب است و ممکن است تعبیر نداشته باشد.روز سه شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم تا خواب از خاطرم رفت پنج شنبه که تعطیل بود با بعضی از رفقا به طرف باغ مرحوم سید جواد رفتیم، در آنجا قدری گردش و مباحثه علمی نمودیم تا ظهر شد ناهار را همانجا صرف کردیم پس از ناهار ساعتی خوابیدیم.در همین موقع لرزه شدیدی مرا گرفت. رفقا آنچه عبا و روانداز داشتم روی من انداختند ولی همچنان بدنم لرزه داشت و در میان آتش تب افتاده بودم حس کردم که حالم بسیار وخیم است به رفقا گفتم مرا به منزلم برسانید. آنها وسیله ای فراهم کرده و زود مرا به شهر کربلا آوردند و به منزلم رساندند.
در منزل بی حال و بی حس افتاده بودم بسیار حالم دگرگون شد. در این میان به یاد خواب سه شب پیش افتادم علائم مرگ را مشاهده کردم با در نظر گرفتن خواب احساس آخر عمر کردم.ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند و به همدیگر نگاه می کردند و گفتند: اجل این مرد رسیده مشغول قبض روحش شویم.در همین حال با توجه عمیق قلبی به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله(ع) متوسل شدم و عرض کردم: ای حسین عزیز دستم خالی است کاری نکردم و زادی تهیه ننموده ام شما را به حق مادرتان زهرا(ع) از من شفاعت کنید که خدا مرگ مرا تاخیر اندازد تا فکری به حال خود نمایم.بلافاصله پس از توسل دیدم شخصی نزد آن دو نفر که می خواستند مرا قبض روح کنند آمد و گفت: حضرت سیدالشهدا(ع) فرمودند: شیخ عبدالکریم به ما توسل کرده و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که عمر را تاخیر اندازد.خداوند اجابت فرموده بنابراین شما روح او را قبض نکنید در این موقع آن دونفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند: “سَمعاً وَ طاعَه” سپس دیدم آن دو نفر و فرستاده امام حسین(ع) (سه نفری) صعود کردند و رفتند.در این موقع احساس سلامتی کردم. صدای گریه و زاری شنیدم که بستگانم به سر و صورت می زدند آهسته دستم را حرکت دادم و چشمم را گشودم دیدم چشمم را بسته اند و رویم چیزی کشیده اند خواستم پایم را جمع کنم ملتفت شدم که شستم (انگشت بزرگ پایم) را بسته اند.دستم را برای برداشتن چیزی بلند کردم. شنیدم می گویند ساکت شوید گریه نکنید که بدن حرکت دارد.آرام شدند رواندازی که بر روی من انداخته بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پایم را فوری باز کردند با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهند آب به دهانم ریختند کم کم از جا برخاستنم و نشستم.تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و به حمدالله از آن حالت به کلی خوب شدم این موهبت به برکت مولایم آقا سیدالشهدا(ع) بود.
* ایشان سپس در مابقی عمر خود، حوزه علمیه قم را تاسیس کردند که به مرکز علمی جهان تشیع تبدیل گردید.
📚منبع
کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلفزاده، ص۲۶۳
عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی(ره):
متن #زیارت_عاشورا الهام خدایی است که به قلب ائمّه علیهم السّلام الهام شده است و چیزی شبیه قرآن است.
اگر یک ماه محرم هر روز در خانهات زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلامش بخوانی، خدا را میبینی.
اگر شده در همهی عمر لااقل یک بار زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام بخوان و از آن محروم نمان.
May 11
عنوان: دستهگُلای خواهر تو
مداح: محسن عراقی
جزییات: واحد,طفلان حضرت زينب عليهم السلام,1402
((دستهگُلای خواهر تو) ۲
پیشکِشِت بشن برادر
(نه ن ...
https://navaapp.com/nava/64db58e714a583076301216f
دانلود اپلیکیشن نوا:
https://cafebazaar.ir/app/ir.navayeheiat
[ یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ
اِكْشِفْ كَرْبى بِحَقِ اَخْیكَ الْحُسَیْنِ
ای برطرف کننده ی غم و اندوه
از روی حسين(؏)
بحق برادرت حسين(؏)
اندوه و مشکل من را برطرف کن ]
چون حرّبن یزید ریاحی در پیشگاه
امام حسین(؏) قرار گرفت، عرض کرد:
«ای فرزند رسول خدا! جانم فدایت باد
من همانم که راه را بر تو بستم و نگذاشتم
که بازگردی، و سایه به سایه با تو آمدم
تا در این سرزمین بی آب و علف
فرودت آوردم به خدایی که
جز او خدایی نیست سوگند،
گمان نمیکردم که این گروه
تمام پیشنهادهای تو را رد کنند
و کار به اینجا بکشد با خود گفتم:
باکی نیست که برخی از دستورهای
این قوم را اطاعت کنم تا گمان نکنند
که از اطاعتشان بیرون رفتهام
و بالاخره آنها یکی از پیشنهادهای
حسین را میپذیرند
به خدا سوگند! اگر گمان میبردم
که هیچ پیشنهادی را از شما نمیپذیرند
هرگز چنین کاری نمیکردم
و اکنون آمدهام تا از آنچه انجام دادهام
به درگاه پروردگارم توبه کنم
و جان خود را تقدیم کنم
و در پیشگاهت کشته شوم
آیا این کار برای من توبه محسوب میشود؟!
وقتی که سیدالشهداء(؏)
نعش مطهر عون و محمّد(علیهما السلام)
فرزندان حضرت زینب(س)
را از میان میدان به خیمه گاه آورد
مخدرات همگی به استقبال آن دو
شهید بیرون دویدند
مگر زینب کبری(س)
که از خیمه ها بیرون نمی آمد
(تا مبادا برادر از روی او خجل باشد)
و فقط در همان جای نشسته
و این دعا را میخواند:
«ای خداوند محمود!
این طایفه عاد و ثمود را در
دنیا و آخرت به بدترین بلا مبتلا گردان
و انتقام آل محمّد را از ایشان بگیر»
بحرالمصائب، ج٣، ص١٧٢
چشم و دل سیر بودن کاملأ ذاتیه
و ربطی به اینکه چقدر دورت شلوغ بوده
و چقدر دیدی نداره
میگن رفیق اونه که تو رو میخندونه.
اما رفیق تر اونه که پای گریه هات میشینه.
ما پیش تو خیلی گریه کردیم حســـين جان..