📌 منتظران واقعی...
▫️ - مامان! چند شب دیگه باید بخوابم تا بابابزرگ بیاد خونهمون؟
- پنج شب دیگه عزیزم.
- یعنی صبح که بشه، چهار شب دیگه میمونه؟
- آره درسته. تا چشم بهم بزنی، پنجشنبه میشه و بابابزرگ از شهر خودشون میاد اینجا و یه مدت پیشمون میمونه.
- نه مامان! سریع نمیگذره! من هرچی ساعت رو نگاه میکنم، آرومآروم میگذره. با امشب، پنج شب طولانی باید بگذره.
▫️ بغض گلوی مادر را گرفت. چون به یاد امام زمانش افتاد. اگر منتظران واقعی هم همینقدر انتظار برایشان سخت بود، قطعاً وضع موجود در جهان این نبود.
#امام_زمان
#داستانک
#ویژه روز جهانی کودک
📌 کار برا امام زمان هیاهو نمیخواد!...
▫️ کانال کوچکی داشت خودش و دانشآموزانش به سی نفر نمیرسیدند. چند تا کلیپ ساده و چند تا صوت از امام زمان، همهٔ داشتههای کانالش بود.
بهش گفتم: فقط همین؟!
گفت: من همینقدر از دستم برای مبارزه با "فقر آگاهی" برمیاد که بتونم رو این چند دانشآموزم کار کنم. این کلیپها و صوتها شاید ساده باشند اما کار خودمه، نمیخوام روزی که آقامون اومد، شرمنده بشم که نتونستم برا تعجیل در ظهور، کاری کنم.
گفتم: با این چند تا بچه؟!
گفت: اینا رو کم نبین؛ اینا اگه خوب تربیت بشن سربازان آخرالزمانی مولامون هستند.
گفتم: پس چرا اینقدر بیسروصدا کار میکنی؟
آرام گفت: کار برا امام زمان هیاهو نمیخواد!
#داستانک
#السلامعلیكیابقیةاللھ
#امام_زمان
📌 بهخاطر یه استوری...
بهش گفتم: چته دختر؟ خیلی سرحالی؟ نکنه قرعهکشیای چیزی برنده شدی! ها؟
لبخند زد و با انرژی گفت: امروز خیلی خوشحال شدم انگار تمام دنیا رو بهم داده بودند.
گفتم: چرا؟
گفت: بالاخره بهخاطر یه استوری که در دفاع از امام زمان گذاشتم کلی فحش از رفیقام خوردم و خیلیاشون برا همیشه قیدمو زدن و رفتن. با خودم گفتم اگه مدافعان حرم برا عمه سادات سر دادند، منم بهعنوان یه دختر، بهخاطر دفاع از امام زمانمون، فحش خوردم اما ذرهای ارادهام نلرزید...(:💚☁️
#داستانک
#السلامعلیكیابقیةاللھ
#امام_زمان
📌همه چی تموم...
+ داشت با آب و تاب از ویژگیهای خواستگارش میگفت: خیلی خوشتیپ و خوش اخلاق و باادبه.
_ گفتم: همین؟
+ گفت: نه. هم خونه داره، هم ماشین. مدیر عامل یه شرکت موفق و دانشجوی دکتراست. خلاصه همه چی تمومه.
_ گفتم: رابطهاش با خدا و امام زمان چطوره؟
+ گفت: گاهی نماز میخونه، اما امام زمانی نیست. کلاً سرش تو کار خودشه.
_ لبخند زدم و گفتم: به نظرم بیشتر فکر کن، چون خیلی مونده تا این آقا همه چی تموم بشه ..!
#امام_زمان
#داستانک
فقیر کسیست که...
-روبهروی ضریح ایستاده بود و داشت نداشتههایش را برای امام رضا میشمرد که مردی فریاد زد: برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان صلوات...
-اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: یا صاحبالزمان! ببخشید که با وجود شما، دَم از فقر و بیکسی زدم. فقیر کسیست که شما را نمیشناسد، که محبت شما و انتظار ظهورتان را ندارد...💚"
#امام_زمان
#داستانک
هدایت شده از -آل یاسین-🇵🇸
کنار سفرهٔ افطار، چشمانتظار اذان بود.
داشت دعای سلامتی امام زمان را میخواند که زنگ خانه به صدا درآمد.
- بله؟
+ سلام. مهمون نمیخوای، صاحبخونه؟
صدا را شناخت. با عجله به استقبال مهمان عزیزش رفت.
- خیلی خوش آمدید آقا! بفرمایید داخل یا اباصالح!
با صدای اذان از خواب پرید. به یاد آن رویای شیرین، با اشک افطار کرد.
#امام_زمان
#داستانک