#داستان #عبرت
🔲 ١١ مرداد ١٢٨٨ شهادت #شیخ_فضل_الله_نوری
🔺دستگیری و محاکمه
▪️بعد از فتح تهران، مخالفان شیخ فرصت را غنیمت شمرده در منزل سپهدار تصمیم به اعدام شیخ گرفته شد. یپرم خان بر جنایت اصرار و سپهدار، رضایت و سردار اسعد هم سکوت کرد.
😱 هشتاد نفر از مجاهدان مسلح ارمنی به منزل شیخ هجوم بردند و خانه را محاصره کرده، پشت بام ها را اشغال کردند.
❗️در میان شیون و زاری و ناله اهل خانه، یوسف خان ارمنی دست شیخ را گرفته، کشان کشان بیرون آورد و درون درشکه انداخت و یکسره شیخ را به اداره نظمیه در میدان توپخانه بردند و در ضلع شرقی عمارت نظمیه زندانی کردند.
⭕️ دو روز بعد، شیخ را برای محاکمه به عمارت گلستان بردند و در تالار آن، شیخ ابراهیم زنجانی فاسد شروع به محاکمه کرد.
😔 حین محاكمه، در بیرون مشغول آماده سازی جایگاه اعدام وی بودند.حتی اجازه ی خواندن نماز عصر را به وی ندادند. وقتی به در نظمیه رسید رو به آسمان كرد و گفت:
🍃افوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد
حدود یك ساعت و نیم به غروب روز ۱۳ رجب ١٣٢٧ قمری بود.
⚠️ وقتی به پایه ی دار نزدیك شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد و مهرهای خود را به او داد تا خرد كند، مبادا بعد از او برایش پرونده سازی كنند.
💠 پس از آن عصا و عبایش را به میان جمعیت انداخت و روی چهارپایه رفت و قریب ده دقیقه برای مردم صحبت كرد و فرمود:
😭 خدایا، تو خودت شاهد باش كه من آنچه را كه باید بگویم به این مردم گفتم خدایا تو خودت شاهد باش كه من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد كردم،
😳مردم گفتند قوطی سیگارش بود.قرآن نیس.❗️
❌ خدایا تو خودت شاهد باش كه در این دم آخر باز هم به این مردم می گویم كه مؤسس این اساس لامذهبین هستند كه مردم را فریب داده اند این اساس مخالف اسلام است. محاكمه ی من و شما مردم بماند پیش پیغمبر محمد بن عبدالله(ص).
⚠️آن گاه عمامه را از سر برداشته و فرمود: از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت.
🔺در آستانه ی اعدام برای او پیغام آوردند كه شما این مشروطه را امضا كنید و خود را از كشتن برهانید و او در جواب فرمود:
🌸 دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمودند: فردا شب مهمان منی.😍
✊ من چنین امضایی نخواهم كرد.
😔😭 طناب دار به گردن وی انداخته شد و لحظاتی بعد پیكر بی جان وی برفراز دار باقی مانده بود. پس از این که آقا، جان تسلیم کرد، دسته موزیک نظمیه پای دار آمد و همان جا وسط حلقه شروع کرد به زدن. می رقصیدند و می گفتند: "شیخ فضله به درک رفت!"
📛 در اثر تلاطم یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد!
😔 جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه- دور نعش را گرفتند؛ آن قدر با قنداقه تفنگ و لگد به نعش آقا زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهنش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد. هر که هرچه در دست داشت می زد؛ آنهایی که دستشان به نعش نمی رسید، تف می انداختند.
▪️یک مرتبه دیدم افرادی آمدند و جسارت هایی به جنازه شیخ شهید نمودند.
🍃 خانواده ی وی، جنازه ی شیخ را مخفیانه به منزل بردند و در اتاقی در حالی كه غسل و كفن شده بود گذاشتند و آن را تیغه كردند و برای این كه كسی بویی نبرد مراسمی ظاهری گرفتند و جنازه ای غیر واقعی را در قبرستان دفن كردند و صورت قبری برای آن ساختند.
⭕️ دختر شيخ فضل الله : دیشب مرحوم آقا را خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من در همان عالم خواب گریه می کردم، آقا به من گفت: "گریه نکن، همان بلاهایی را که سر سید الشهدا آوردند، سر من هم آوردند. اینها می خواهند نعش مرا دربیاورند تا درنیاورده اند زود آن را به قم بفرست."
🔺 جنازه ی مطهر شیخ را بعد از ١٨ ماه بدون آن كه كم ترین آسیبی دیده باشد از آن اتاق در آورده و مخفیانه به قم انتقال دادند. سپس در مقبره ای كه قبلاً در صحن مطهر حرم حضرت معصومه است دفن کردند.
❌ وقتی اخبار اعدام شیخ به #آخوند_خراسانی ـ ساکن نجف و موافق مشروطه ـ می رسد به نزدیکان می گوید: آمدیم سرکه درست کنیم ٬ شراب شد می روم تا خم شراب را بشکنم! اما او هم به طور مشکوکی مسموم می شود و به تهران نمی رسد...
❌پس از مدتی در ٢٤ تیر ١٢٨٩ شمسی قریب یك سال پس از شهادت شیخ، یكی دیگر از سران روحانی مشروطه یعنی #سید_عبدالله_بهبهانی را به دستور همان مجاهدینی كه شیخ را به شهادت رسانده بودند، به جرم مخالفت با قوانین ضد اسلامی كه در مجلس به تصویب می رسید و جلوگیری از رشد فرهنگ غرب در منزلش، به شهادت رساندند و #سید_محمد_طباطبایی را نیز تهدید به مرگ كرده و از گردونه خارج ساختند.
⚠️ اگر #امام_خمینی این لطف را به ما نمی کردند بعد از گذشت این همه سال، حتی یک عمامه به سر نمیماند...
✾ــــــــــ
@daeireza