دشمن تلاش میکند ذهن ما را بدزدد و ببرد بنشاند جلوی دوربینش. صحنه را از قاببندی خودش نشانمان دهد و سپس امتداد قاب را و پشت قاب را پیش قاب را روایت کند تا تصور ما را مال خود کند.
وقتی نگاه ما با نگاه دشمن یکی شد؛ حالا خانه خود را از چشم دشمن میبینیم و خودمان را دشمن دشمن مییابیم و علیه خودمان و خانهمان و خودمانیهایمان شروع به مبارزه میکنیم تا واقعیت را طبق همان چیزی بسازیم که چشم دشمن زیبا میبیند.
رسانهها میتوانند سربازان دشمن باشند. جهاد زبان، جهاد تبیین برای شکست این فضاست. فضای تحریم آگاهی. فضای تخریب خویشتن. فضای تسلیم نگاه دشمن شدن.
سوریها پس از سالها تلاش دشمن، به تدریج در قاب روایت اسرائیل و آمریکا و عربستان و قطر و ترکیه و.... گیر افتادند و خیره به صحنه شدند.
نسخه آنها این بود: بشار باید برود.
سوریه دچار یک انتحار تاریخی شد و فروافتاد. بیجان در دستان دشمنان.
حتی معارضین هم هنوز نمیدانند با خود چه کردند. حتی آنهایی که خواسته معقول و به حقی داشتند؛ انتخابشان برای حل مسئله خودمانی نبود.
آنها صحنه را برای دشمن جراحی کردند و به نام آزادی سوریه را کشتند.
سوریه امروز جنازهای در میانه رقابت کفتارها و گرگهاست.
بیچاره مردم سوریه که از دردی به مصیبتی پناه بردند. از چالهای به چاهی و از آتشی به جهنمی فروافتادند. از شب به ظلمت رسیدند و از تب به مرگ دوار شدند. از فساد در فنا افتادند و از فقر به مسکنت و ذلت.
فریب ذهن دشمن را خوردند. مرعوب نمایش دشمن شدند. اول دلشان را باختند، بعد تنشان را هدیه دادند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥🔆💥ما نمیخواهیم از خودمان تعریف کنیم! ولی چه کنیم ما اینیم دیگه!
.
اگر سوریه سلاح یمن را داشت...
...فلسطین و کل منطقه آزاد شده بود.
.
🪴 تجلیل آقا از همسر مکرّمهاش🪴
🌻 به مناسبت روز زن🌻
✔️ دختران جوان حتما بخوانند و الگو بگیرند.
امامخامنهای ارواحنافداه:
از باب حقگزاری باید کمی هم شده از نقشی که همسرم در زندگی من داشته، اشاره کنم.
ایشان قبل از هر چیز از یک طمأنينه و آرامش و روحیهی قوی برخوردار است. لذا با آنکه خانهی ما بارها مورد یورش دژخیمان واقع شد، و با آنکه من بارها بازداشت شدم و حتی در نیمهشب که برای دستگیری من به خانهی ما ریختند، مورد ضرب و جرح واقع شدم...هیچگاه ترسی یا ضعفی یا افسردگی و ملالتی در او مشاهده نکردم.
با روحیهای عالی و قوی در زندان به ملاقات من میآمد. در این ملاقاتها به من اعتماد و اطمینان میداد. هرگز نشد وقتی من در زندان بودم، خبر ناراحتکنندهای به من بدهد.
من دربارهی زهد و پارسایی این بانوی صالحه، تصویرهای بسیاری در ذهن خود دارم...هرگز از من درخواست خرید لباس نکرده است...هيچوقت برای خود زیورآلات نخرید. مقداری زیورآلات از خانهی پدری یا هدیهی بستگان بود که همهی آنها را فروخت و پول آنها را در راه خدا صرف کرد.
او اینک حتی یک قطعه زر و زیور و حتی یک انگشتر معمولی هم ندارد.
👈🏻برگرفته از کتاب "خون دلی که لعل شد"
🪴 سلامتی مقام معظم رهبری و همسرمحترمه شون صلوات
📣 ___🍃🌸🍃
اللهمصل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 🌸
🌹خانواده متعالی 🌹
همه ما یک راز بزرگ داریم. نامش تولد است.
راستش ما به تولد عادت کردهایم. مانند ماهی که از آب سؤال نمیکند، ما در زندگی غوطهوریم.
این راز بزرگ را از دل مادر با خود آوردهایم. قدیمیترین یاد ماست در دنیا.
هیچ عالمی از علوم انسانی و طبیعی و ریاضی نتوانسته بفهمد که این چیست.
آنقدر این راز برای ما عادی جلوه میکند که برخی گمان کردهاند، اساسا روحی وجود ندارد و زندگی صرفا یک تحریک است و تدریج است و تکامل.
لحظهای که روح، تن را در آغوش میکشد، و غرق در مهر و لطف خویش میکند و پس از آن تا وقت معلوم هیچ لحظه و نقطهای نیست که از آن فارغ شود و غافل شود و فروگذارد.
آدمهایی که وارد فضای راز انسانی نشدهاند و در انسانیت، رمزهای بودن را کافی دانستهاند و بیشتر وقت خود را به رازهای دیگر موجودات آسانتر صرف کردهاند، باور نمیکنند آن اتفاق را.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
همه ما یک راز بزرگ داریم. نامش تولد است. راستش ما به تولد عادت کردهایم. مانند ماهی که از آب سؤال ن
کلمات ساخته میشوند برای معانی. ابتدا معنی هست و سپس کلمه برایش ساخته میشود.
گاهی کلمات در میان ما میمیرند. یعنی دیگر استفاده نمیشوند. آنگاه معنای مربوط به آنان نیز دیگر صید نمیشود. البته کلمات دیگر گاه از آن معنی روایتهایی دارند. اما ما نمیدانیم چه مقدار از آن روایتها توصیف از مشاهدات است و چقدرش خیالات و چقدرش روایات.
گاهی کلمات هستند اما بیگانهاند. یعنی نمیفهمیمشان و به تدریج ترکشان میکنیم تا جایی که در تنهایی میمیرند.
گاهی کلمات از یاد میروند و گاهی کلمات لباس میپوشند و باز ما آنها را گم میکنیم.
هر چه کلمات زبانمان را بیشتر از دست بدهیم، ارتباط ما با معانی محدودتر میشود. مگر اینکه خودمان به سرچشمه تولد کلمه برسیم. یعنی برای کلمات مادری کنیم.
کلمهها خیلی محترمند. ما آسان از کنارشان عبور میکنیم. گاه به آنها بیاحترامی میکنیم. گاه بد مصرف میکنیم.
آداب سخن گفتن و سخن راندن را رعایت نمیکنیم. هر گاه هر طور میخواهیم وارد فضای زبان میشویم و هر کار دلمان خواست با آن انجام میدهیم. ما مدیون کلماتیم.
این همان کاری است که با تن، انجام میدهیم. تن موجود شریفی است. ما تشرف پیدا کردهایم به این تن.
این تن عالیترین ظرف آشکار شدن معناست. زیبانرین و باشکوهترین نماد و نشانه روح است. عالیجنابی است برای خودش؛ اما ما قدرش را نمیدانیم. مانند همه تنهای دیگر از آن استفاده میکنیم.
خوب. به تدریج افسرده میشود و میفهمد که قدرش را ندانستیم. بیمار میشود. ضعیف میشود. دلگیر میشود.
تن، زیارتگاه است. حرم است. پیش از این هم عرض شد. ما با وجود شباهتی که به رسول الله الأعظم داریم، نیاز نیست دنبال تنانگی بیشتر بگردیم. بازی با تن را باید کنار گذاشت. او را گرامی داشت.
شکرگزار بود و لذت برد و نشاط داشت. این شباهت عالی، آنقدر زیبایی و شکوه و قوام و قوت در خودش دارد که درگیر شباهتهای جزئی به این و آن نباشیم.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
کلمات ساخته میشوند برای معانی. ابتدا معنی هست و سپس کلمه برایش ساخته میشود. گاهی کلمات در میان ما
همه چیز در انسان اتفاق میافتد. و آنچه درباره انسان است، تولد و رشد است. اگر ما امور انسانی را در تولد و رشد نیابیم، اساسا انسان را نیافتهایم. خودمان را نیافتهایم. انسانی نفهمیدهایم وضعیت را.
در امور کلان اجتماعی نیز منطق تولد حاکم است. منطق رشد.
یک تن انسانی در یک بستر انسانی نطفه میبندد، تکثیر میشود، رشد میکند تا به تولد اول برسد. یعنی روح بر او نازل شود.
ما این را بسیار پیش پا افتاده و آسان میگیریم. اصلا توجهی به آن نداریم. تولد...
مدتی هم در پنهانی رشد میکنیم و سپس به اسفل السافلین فرود میآییم و داستان ما ادامه پیدا میکند.
منطق تولد جوامع به سختی برای ما فهم میشود. جوامع نیز منطق تولد و رشد را دارند. اگر نگاه تو از این زاویه نباشد، جامعه را نه انسانی که در طبقات دیگر میفهمی. حتی ممکن است اسیر فیزیک اشیاء شوی و بر اساس طبیعت اشیاء درباره آن حکم کنی.
اگر تولد جامعه را باور نکنی یا نیابی، مرگ و بیماریاش هم برایت بیمعناست. آنگاه اتفاقات جامعه را هم غلط معنا میکنی و پاسخ غلط میدهی و واکنش غلط میگیری.
بسیاری از سیستمها جامعه را در قفسهای دون شأن انسان اسیر میکنند. در حالی که جامعه انسانی باید در خانه رشد کند. در فضایی به مثابه خانه.
نه جنگل، نه باغ وحش، نه قفس، نه مزرعه و باغچه هیچ کدام ظرف متناسب با شأن انسان نیست. چه رسد در محیطهایی به مراتب پایینتر. چیزی که این روزها بیشتر از هر زمانی دچار آن هستیم.
نبض تولد جوامع را ولیّ خدا مییابد و میفهمد. اوست که در منطق حیات انسانی و توالد و توارث و رشد و تعالی انسانی جامعه را میفهمد و اتفاقات را توصیف میکند و تبیین میکند.
گاهی شنونده که از فضای انسانی غافل یا به آن جاهل یا منکر آن است، باور نمیکند گفتههای ولیّ خدا را.
منطق گفتار ولیّ خدا را نمیتوانی بیابی اگر منظر تو شیء انگاری یا حیوانانگاری جامعه باشد.
شروع به مسخره میکنی. به خصوص که در یک قاب زمانی و زمینی قرار گرفته باشی. او خبر روحانی میدهد، تو تحلیل جسمانی میکنی و به این نتیجه میرسی که غلط است. به همین آسانی.
رفع برخی فیلترها اینجوریه که در رو باز میکنی، میبینی درست چسبیده بهش یه در هست که از او طرف قفل شده.
رفع بعضی از تحریمها مثل خراب کردن دیواری هست که دیواری پشتش ساختن و برای خراب کردن هر کدوم کلی زمین ازت میگیرند.
هنر ترکیبی
هنر یعنی ما از عهده هماهنگی بین جان و تنمان برآمدهایم. این زیباست. آدمها این را حس میکنند و شیفته میشوند. یک مسیر طبیعی برای جذب دیگران.
هنر نام دیگر عمل صالح است. عمل صالح با ایمان صادق پشتیبانی میشود؛ اما رو به مردم دارد.
عمل صالح مسئلهای را حل میکند. دردی را درمان میکند. مسیر رشد را در خودمانیهای بزرگتر فراهم میکند.
میدانم که این نگاه به هنر ناآشناست. حتی اگر پذیرفته شود.
شما میتوانید بپرسید: پس آیا هنرهای عنواندار هفتگانه هنر نیستند؟!
راستش هم آری و هم نه.
ابزارهایی که عطش حس ما را یافتند و ذهن ما را با تصویرهایی که تولید و تکثیر کردند لبریز نمودند تا راهی به فراتر از ذهن نداشته باشیم از یک سو و راهی به خودمانیهای بزرگتر نداشته باشیم از سوی دیگر، در واقع هنر را گروگان گرفته ما را فریب میدهند.
مهم نیست چقدر زیباست وقتی تناسب، فقط عرضی است و هیچ تناسب طولی ندارد.
هنری که روند طولی رشد مرا در نظر نگرفته و فقط سعی میکند مرا شیء ببیند و احیانا برای کارخانه صنعت تکثیر کند، فریب و خیانت است. دروغ و تزویر است. هنر نیست.
هنر یعنی آهنگ زندگی. نه برعکس. آهنگ هنر زندگی نیست. خطاطی هنر زندگی نیست. مجسمهسازی هنر زندگی نیست.
این درست همان اتفاقی است که سر پول آمد. اول قرار بود. پول نقش واسطه را داشته باشد. الآن همه چیز است و هیچ چیز جز پول چیزی نیست. همه چیز واسطه انتقال پولند. قرار بود پول واسطه انتقال چیزهای دیگر باشند. چیزهایی که قابل انتقالند. اما پول آمد و همه چیز را تبدیل به واسطه خود کرد. هر روز پول بیشتری چاپ شد و واسطگیها فراگیرتر شد.
امروز میتوانی با پول همه چیز بخری.
هنرهای عنواندار قرار نبود خودشان موضوع باشند. مثل کسی که در تابلوی راهنمایی توقف کند. قرار بود هنر میانجی عبور باشد. از چیزی به چیز دیگر. از بودنی به بودن دیگر.
امروز هنر خودش شده چیزی که آدمها باید به او خدمت کنند و سروریاش را بپذیرند.
انسان برده مدرن، تقریبا همه چیز را اینگونه وارونه کرده و زندگی را در نتیجه وارونه تجربه میکند.
هنر خود زندگی است. بقیه چیزها ابزار زندگیاند. همه چیز در انسان اتفاق میافتد. اگر زندگی از انسان خارج شد، میمیرد. آن بیرون هنری وجود ندارد.
اگر هست در رابطه جامعه انسانی است. جامعه انسانی، نه حیوانی و نه نباتی و نه جمادی. جایی که دارد یک خود بزرگ متولد میشود.
گاهی مثالی زده میشود. مخاطب در دام مثال میافتد و به جای انتقال به اصل بحث دچار وسواس در مثال میشود و از نتیجهگیری باز میماند.
خداوند دنیا را به عنوان مثال آفرید؛ اما امثال من گرفتار آن میشویم.
پیامبران تکذیب میشدند، تحقیر میشدند، تخریب میشدند، تحریم و محاصره میشدند، تحریف میشدند، تهدید میشدند، اسیر و زندانی میشدند، رانده میشدند، کشته میشدند، قطعه قطعه میشدند. نه به خاطر اینکه ظلم میکردند یا به دنیای دیگران چشم داشتند.
مسئله این بود که آنان آینده را نشان میدادند. چه آینده زمانی و چه زمانهای.
پیامبران هویتهای ارتقاء یافته و خودمانیهای فرارونده را آشکار میکردند. دشمنان و مخالفانشان ناراحت و عصبانی بودند از اینکه اگر بنا باشد آنچه را پیامبران میگویند در نظر بگیرند باید تمام خودخواهیهایشان را فدا کنند.
آنها در خود امروز خودشان یک سلطان تراشیده بودند و میدانستند که در خود بزرگتر سلطان نخواهند بود. عدهای هم در خود امروزشان سلطانشان را انتخاب کرده بودند و واگذار شده بودند. در خود بزرگ همه مسئولند.
پیامبران به این دلیل ساده مظلوم شدند.
غالب دشمنیهای امروز با انقلاب اسلامی ایران نیز همین است. زیرا دارد سازمان سلطانی را در ایران و منطقه و جهان میشکند و آنان را رسوا میکند.
اگر کانون حمله دشمنان ولایت فقیه و ولی فقیه است، بیهوده نیست. آنان فریب نظامهای سلطانی را نمیخورند و دائم پنجرههای آگاهی و بیداری را به روی مردم میگشایند و این یعنی تهدید وجودی سلاطین.
اگر مردم بدانند که ذیل فشار سلاطین ذلیل و بیاختیارند، نخواهند پذیرفت که در این حال باقی بمانند.
رسانهها خبرها را نصف و نیمه و تکه، پاره منتقل میکنند.
برای اینکه فریب نخوریم باید برویم و خبر را کامل بیابیم. وگرنه خبرهای ناقص ما را با خود میبرند به دنیای دروغ خودشان.
در این باره استثناءی قائل نیستم.
آگاهی بزرگترین مفقود دوران ماست.
.
بیگانگان به ما القاء میکنند که از آنها عقب ماندهایم.
در این صورت بر خودمان تکلیف میکنیم که به آنها برسیم به امید اینکه از آنها جلو بیافتیم و قهرمان شویم.
اما داستان واقعی اینجاست که ما از خودمان عقب ماندهایم. نه از آنان.
ما بخشی از زندگی آنان نیستیم. ما زندگی آنان را بازی نمیکنیم. ما بخشی از بازی آنان نیستیم.
ما بازی خودمان را داریم. ما بخشی از مردم آنها نیستیم. ما ساکن زمین آنان نیستیم.
ما زمین خودمان را داریم. بازی خودمان را. زندگی خودمان را. عاقبت خودمان را.
وقتی قهرمانیم که به خودمان برسیم نه به آنان.
.
نه تعلل اجتماعی و نه شتابزدگی اجتماعی
ولیّ فقیه بخشی از منطق نقشآفرینی ایران در منطقه و جهان را اعلام کردند. این موضع، تنها مربوط به عملکرد مسئولان نیست. میتوان گفت بار اصلی این سیاست بر دوش مردم است.
یعنی چه؟!
در نظام اسلامی مردم اصل و اساس همه چیزند.
کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیّته.
مسئولیت مردم بسیار جدی است. ولیّ خدا با مردم سخن میگوید و اساسا مسئولی مردمی است. او با مسئولان نیز از آن جهت که بخشی از مردمند نسبت دارد. اگر چنین نباشد، یعنی مسئولان خود را مردم ندانند و مردمی نباشند، ولیّ فقیه را در برابر خود میبینند.
اساسا هر چیزی که بخواهد مردم را بشکافد و این پیکره واحد را تکه پاره کند واکنش ولیّ خدا را در پی خواهد داشت.
حال با همین منطق زمانی که ولیّ فقیه سخن میگوید نه با چند نفر مسئول برگزیده یا از طرف چند نفر مسئول برگزیده که از طرف مردم با مردم سخن میگوید. انتظارات ولیّ فقیه از مردم است.
لذا در بسیاری از مراحل که انتظار میرفت ایشان وارد تعیین تکلیف شوند و حکمی صادر کنند، با مردم سخن گفتهاند و مسیر جریان اجتماعی را دنبال فرمودهاند.
این منطق را میتوانیم به وضوح در بیانات شفاهی و کتبی و سیاستگذاریهای کلان ایشان نشان داد.
ولیّ فقیه از مردم شدن و ماندن و برآمدن مردم دفاع میکنند و خود را صرف این معنا میکنند و احساس خسارتی در این باره ندارند و حتی گاه بر خلاف تصور برخی سیاستمداران عمل میکنند.
بزرگ شدن مردم و نه تنها گنده شدن مردم، رشد (توسعه و تعمیق و ترفیع) مردم و نه تنها توسعه مردم دغدغه اصلی و کانونی ولیّ فقیه است.
حالا مردم رشد یافته چگونه مردمی هستند؟!
مردم رشد یافته نفرات چسبیده به هم نیستند. بافتهای نسج یافته و زنده به یکدیگرند. یکی چون همه و همه چون یکی هستند. ژنم مردم رشد یافته در تک تک سلولهایش وجود دارد.
چنین مردمی با اقتدار زندگی میکند و خودبسنده است.
مأموریت ولیّ فقیه حرکت به سمت چنین مفهومی است.
چنین مردمی سازماندهیهای میانمردمی دارد. زیست تکسلولی ندارد. ارگان دارد، عضو دارد، هوشمند و عصبمند و متصل به جریان تأمین نیازهای بدن است.
کناکش خودمانی دارد. ناخودیها را در بدن میشناسد و آن را طرد میکند. پس میزند.
آنقدر فعال است که بخش زیادی از فشار مغز را برعهده میگیرد. بخشی از بار زندگی را به دوش میکشد و در یک آرامش متعادل و همساز و هماهنگ در برابر من بزرگ مردم متواضع و با نشاط است.
رهبر انقلاب در طی سی سال در برهههای مختلف سعی داشتهاند که مردم را به مردم بشناسانند. شخصیت مردم را به شخص مردم.
شخصیت مردم در زمان پهلوی له شده بود. اساسا پهلوی شخصیتی نداشت که با مردم به اشتراک بگذارد و فهمی از مردم نداشت و روح متحدی نداشت که مردم را بیابد. غرق در هوی نفس بود تا امکان مردم را منتفی کند.
بزرگترین تمنای مردم بازگشتن این روح به تنشان بود. یعنی روح مردم به تن مردمی که تحقیر شده بودند. پراکنده و ضعیف شده بودند. تمام توانشان را جمع کردند و هجوم بردند و حکومت نامردمی را برانداختند.
این تازه آغاز کار بود. ما امروز بیش از چهار دهه است که مردم شدن را تمرین میکنیم. حامیان نظام سابق مخالف این روند هستند و تلاش دارند این مسیر را کند و کور کنند.
در این چند دهه انواع مقابلههای نرم و سخت را به صورت ترکیبی طراحی کردهاند تا بالأخره از یک سو مردم را بفریبند و ناامید کنند و از مسیر خود باز دارند.
تمام رفتار ضدانقلاب در همین راستاست. غیرانقلابیها هم به وجهی در همین مسیر حرکت میکنند. نه لزوما در تمام موارد آگاهانه؛ اما در بسیاری از موقعیتها کاملا هضم سیاستهای ضدانقلاب بودهاند. البته ما آسیب سوپرانقلابیها را نیز تجربه کردهایم. اساسا افراط و تفریط دوقلوهای غیر قابل انفکاک هستند. همدیگر را تولید و حمایت میکنند. زیرا فلسفه وجودی هر یک به دیگری وابسته است.
همواره با هم هستند و مردم را تهدید میکنند.
ولیّ فقیه در میانه میایستد و همه را به نقطه میانه دعوت میکند تا افراط و تفریط فقیر و نحیف شوند و توان تأثیر بر اراده مردم را نداشته باشند.
یکی از کارهای دشمن طراحی این دو بال فتنه است که صورتهای کاملا مشابه و گاه متضاد دارند. مهندسی افراط و تفریط بسبار منعطف و متنوع است. گاه بسیار نوآورانه و خلاقانه است و گاه بسیار همساخت و همرنگ با جامعه بروز میکند. به طوری که دوستان هم فریب میخورند.
رهبر انقلاب بیانیه گام دوم را خطاب به مردم صادر فرمودند. توصیه به ایجاد حلقههای میانی برای ورزیدگی و تنومندی مردم بود. بسیار پیش از برگزاری کرسیهای آزاداندیشی برای تقویت مردم بود.
دعوت به راهپیماییها و اجتماعات ملی-مذهبی-سیاسی برای برآمدن مردم است.
دعوت به شرکت در انتخابات در همین سیاست فهمیده میشود. حضور دائمی در صحنه سیاست باعث تولد و رشد مردم است. سیاست جایی است که مردم یکتن و یکدل و یکپارچه میشوند. سیاست عرصه قدرتطلبی و برتریطلبی نیست. عرصه مردم شدن است.
ولیّ فقیه در سدد آن است که نشان دهد این مردم سرمایه کافی برای ما شدن را دارند. حتی اگر دیگران نپسندند.
حال اگر این رهبر، سخن از مردم منطقه و مفهوم امت و حضور جهانی مستضعفان پای سفره مقاومت میزند، دارد آیندهسازی میکند برای مردم. مردم را بزرگ میکند. البته این بزرگی را تحمیل نمیکند. نمیخواهد بدنهای بادکنکی درست کند. میخواهد مردمی درست کند که به معنی واقعی کلمه بدنه هستند. زنده و رشد کننده. هوشمند و تصمیمگیرنده. بیدار و پیشرونده.
برخی مردم شدن مردمان منطقه را به ضرر ملت ایران قلمداد میکنند. این در حالی است که دیوارکشی بین مردم، آنان را کوچک و ضعیف میکند و بدنهسازی از آنان قدرت تصاعدی فزاینده به آنان میدهد.
بدنه بزرگتر درآمدهای بزرگتر و اقتدار بزرگتر و استقامت بزرگتر دارد.
نباید با ترویج خودخواهیها و وسواس در رفتارهای منیت محور مردم را دائم کوچک و کوچکتر کرد و هوش مرکزی و نهادی آنان را گرفت و به جناحهای قدرت سپرد. این راه دورتر هست، کندتر هست، اما زندهتر و واقعیتر است.
گاهی این مسئولان نیستند که مخاطب تعلل و شتاب هستند، بلکه مردمی هستند که هنوز موقعیت را نیافته. دلیلش میتواند طبیعی باشد. مثلا رشد ناگهانی صحنه و امتحانات بسیار بزرگ که فراتر از سرعت روند رشد مردم است. دلیل دیگرش میتواند فعالیت نامردمان و مردمگریزان و مردمستیزان باشد.
کسانی که اجازه نمیدهند صحنه به صورت واقعی دیده شود.
باید بیش از این راجع به مردم سخن گفت.
امام خمینی رحمت الله علیه سازمان بسیج مستضعفان را به این امید و آرزو تأسیس فرمودند. اما امروز نقشی را که برای بسیج مردمی مستضعفان تصور میکردیم نمیبینیم.
به چند علت: تبلیغات منفی؛ دشمنیهای بسیار؛ ضربههای سخت؛ مسیر دشوار و ناهموار و ناتوانی و کسر مهارت ما مردم.
بسیج در اوج حضور خود سازمانی رشد یافته مردمی است. هر چند بر اثر اتفاقات فشرده و سنگین پس از انقلاب، بسیج در برخی حوزهها فربه شد و بخشهایی از آن شناخته نشد و دیده نشد و رشد نیافت و البته تلاش دشمن برای خنثی کردن مردم و بسیج و ولیّ فقیه نیز بیتأثیر نبوده و نیست. بسیج حق مردم است. همه مردم.
اما امروز کمتر خبری از آن میشنویم و کمتر زندگی ما با آن گره خورده است.
بسیج در همان حضور محدودش دائما معجزه آفریده و این تجربه گرانبهای مردمی باید شناخته شود و پاس داشته شود. آنگاه مردمی چالاک و هشیار و فوی خواهیم داشت که قدرت انتخاب و اختیار و تصمیم و اراده انجام آن را خواهد داشت.
مردم باید یاد بگیرند که در فضای جامعه شدن چه امکاناتی در اختیار دارند و چه کارهایی میتوانند بکنند و چه فرقی دارد زندگی فردی و جمعی مردمی.
مردم باید یاد بگیرند مردمی زندگی کردن را. مردمی بودن فقط مخصوص مسئولان نیست. مردم باید با مردم شدنشان قدرت را متولد کنند. رشد دهند و تکثیر کنند.
مردم در این صورت نه تعلل میکنند و نه شتابزده میشوند. مثل دست که اگر چیزی چشمش را تهدید کند بدون هیچ تعللی برای دفاع پرتاب میشود.
بدن یعنی این. قدرت منتشر یعنی این. هوش منتشر یعنی این. تصمیم منتشر یعنی این. عمومی شدن حکومت یعنی این. مردم شدن یعنی این.
یکی از تکالیف روزانهای که بر عهده خودم حس میکنم، مرور آثار رسانهای افرادی است که به هر حال آنان را در لابلای انبوه پیامهای رسانهای یافتهام و در چارچوب چهار باور امام خمینی رحمت الله علیه (که توسط ولیّ فقیه زمان امتداد و ارتقاء پیدا کرده و امروز بخشی از آن ایرانی شده و بخشی از آن منطقهای و جهانی،) دیدهام.
معتقدم اگر یکی از مأموریتهای گام دوم انقلاب جامعهپردازی است، بایستی یک ذهن جمعی مثبت و سازنده بین مردم، به ویژه اهالی فعال فکر و اندیشه شکل بگیرد.
شاید تشکیل گروههایی که تک تک افراد آن آگاهانه انتخاب شدهاند و هدفشان سریان و جریان ذهن جمعی پویا و جویا و گویای انقلابی است که میل مستمر و محکم فراروی و فراوری دارند، یکی از قدمها باشد.
کاری که دیگران با جدیت و اهمیت بسیار بالا انجامش میدهند و از آن نتایج بزرگ میگیرند.
این کار لزوما به معنی صرف زمان طولانی روزانه نیست. گاه یک مرور سریع از گفتهها و شنیدههایی که میدانی صاحبان آن قصدمند و هدفمند هستند، میتواند تو را در مورد سرمایه اجتماعی اندیشهایات به روزرسانی کند و بدانی سرخطها کجاست و داستان از کجا و چگونه باید دنبال شود.
ملاقاتهای رسانهای از این سنخ، مثل روزنامهخوانیهای گذشته است. نوعی هماهنگساز نه صرفا همسانساز یا یکسانساز. نوعی قدمزنی ذهنی جمعی.
من در مورد کانال کوچک خودم این کار را با عشق انجام میدهم و فکر میکنم افراد ماهر و آشنا و عالم و خوشفکر، میتوانند سهم بزرگی در این راه داشته باشند.
ذهنپردازی اجتماعی از مسئولیتهای کسانی است که خداوند به آنان قدرت فهم مشکل و طرح مسئله و احیانا حل آن را داده.
چه اشکال دارد در کشور و منطقه چند کلان گروه وجود داشته باشد که زنجیرهای از نخبگان را دانسته و شسته رفته گرد هم جمع آورد و در سدد ارتقاء و ارتفاع ذهن جمعی باشد؟!
ما باید در ذهن جمعی خویش چهار باور به خدا و مقاومت و استقلال و مردم را به پیشنهادات عملی تبدیل کنیم.
اگر موانع زبانی بتواند به شکلی حل شود، این کار در دایره منطقهای و جهانی نیز باید انجام شود. این باید از سنخ دستور نیست. از سنخ امر به معروف و اعلان ضرورت است.
انقلابیهای عزیز، یعنی اهالی وفادار ایران و منطقه و جهان، باید فضاسازی کنند تا امکان تنفس انقلابی در جامعه هیچ گاه منتفی نشود. اگر ما معتقدیم که مردم نیاز دارند به تفکر انقلابی و راه رهایی مردم این است و جز این نیست، باید برایش کارهای اجتماعی ترتیب دهیم.
باید همدیگر را بسیار بشنویم و ببینیم و هماهنگ شویم. مستقیم یا غیر مستقیم.
باید جمع شویم و با هم برخورد داشته باشیم و صیقل شویم و ناب.
نمیدانم این پیام به چند نفر میرسد؛ اما دنیای من کوچک است و صدای اذان من بلند نیست. کسانی هستند که وقتی بر مأذنه گروه و کانال و صفحات و اثراتشان الله اکبر میگویند و حیّ علی خیر العمل سر میدهند صدها هزار نفر میشنوند و هزاران نفر میآیند.
امیدوارم صدای اذان این مسجد، به آن مساجد جامع برسد.
ما چه باور کنیم، چه نه، بدنی داریم در زمین، بدنی داریم در زمان، بدنی داریم در زمانه و بدنی داریم در زمینه که مرز ندارد و همه فضاهای ممکن را پوشش میدهد. لذا وقتی کاری از ما سرمیزند، چه در ذهن باشد و چه در زبان و چه در عمل و چه در خفا باشد و چه در عیان، تقدیرات زمانی و زمینی و زمانهای و زمینهای را رقم میزند. انتخاب ما بر انتخاب تمام هموطنان وجودیمان مؤثر است.
ما هر کاری که انجام میدهیم انگار داریم ده سال و بیست سال و صد سال و هزار سال دیگر را نقاشی میکنیم.
همانطور که گذشتگان ما دنیای ما را به سهم خود بنایی کردند، ما نیز در حال ساخت دنیای آیندگانیم. آنها در خانهای زندگی خواهند کرد که مل برایشان ساختهایم و خانه را بهسازی یا ویران خواهند کرد برای آیندگانشان.
آینده را گسترده بفهمیم و از قید آزادش کنیم تا نیاز به توضیح و تفسیر نداشته باشد.
ما برای همدیگر زندگی میسازیم، حتی اگر برای همدیگر زندگی نکنیم. هیچ موقعیت خنثایی وجود ندارد. همه چیز و همه جا دسترنج گذشته و گذشتگان است. حالا چه بهبودی برای آینده و آیندگان در نظر داریم؟!
سهم ما از این بدنه عظیم خلقت چیست؟!
چقدر سودمندیم و چقدر بیهوده؟
چقدر ملتفت امتدادهایمان هستیم؟!
چقدر برایشان دل میسوزانیم و وقت میگذاریم و درک میکنیم آنها را؟!
آنان بدون اینکه بدانند منتظر ما هستند مثل ما که چشم به راهشان هستیم.
تلاش کنیم با خبر خوش از آنان استقبال کنیم.
زمان چیزی است که غربگراها و غربیها از ما میدزدند تا واقعیت به صورت طبیعی شکل نگیرد. اما ما داریم یاد میگیریم منطق تونلها را. تونلها برای ما زمان میخرند. سخت و دشوار است؛ اما کارآمد است.
دشمن البته به دنبال تونلها هم هست. هر وقت بتواند آنها را ویران خواهد کرد. زیرا میداند که ریشههای فردا در تونلها رشد میکند و روزی که مقاومت سبز شود نخواهد توانست جلودارش باشد.
تونلها پدیدههای عجیبی هستند. فناوری مقاومتند برای ماندگاری در جهنمی که شیاطین روی زمین بر پا کردند.
به نظرم ما باید منطق تونلها را بیشتر بشناسیم و بشناسانیم و بگوییم که نقش تونل چیست و چکار میکند.
تونل علاوه بر اینکه زمان میخرد، زمین را نیز از عمق آن بازپس میگیرد. از آنجایی که متولد میشود.
معتقدم هنوز مردم ما به درستی نمیدانند این فناوری ایرانی چند هزار ساله چگونه دارد به ما در بقا کمک میکند.
دشمن البته میداند. اگر منافقین داخلی دائما پارس میکنند برای صاحبشان دو هدف دارند. یکی شامه ناپاکشان تونل پیدا کرده و خبر میدهند به اربابشان و یکی مردم را بترسانند و برانند.
دشمن میفهمد که دارد از ناکجا دور میخورد. حرکت نامرئی انقلاب را فهمیده و میداند که غافلگیریهای بزرگ در راه است.
دشمن ریشه ندارد. از سیل میترسد.
شاید نتانیاهو همان ارهای باشد که با موفقیت اسرائیل شاخه نشین را ساقط میکند. از ما شاخهای و از دشمن ریشهای میکند.
نفوذ افراطی رسانه باعث شد تا ما همدیگر را در خانه و خیابان گم کنیم.
هر انقلاب یک شعار بزرگ سلبی دارد و یک شعار بزرگ ایجابی. یک گام و دو قدم.
سوریه میخواست با یک قدم پیروز شود، انقلابش، انتحار شد.
ایران روی دو شعار بزرگ انقلاب اسلامی منطقهای تمرکز دارد. هم شعار سلبی نفی سلطنت اسرائیل و سقوط نظام طاغوتیاش در جهان شنیده و فهمیده شد؛ هم شعار ایجابی اتحاد امت برای آزادی فلسطین.
راه همان راه پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. ایران کانون تحولی در حال گسترش است. هیچ کس در بهمن ۵۷ باور نمیکرد که پهلوی به پایان خود رسیده. اما رسیده بود.
آگاهی بخشی و شکست تحریم آگاهی یعنی جهاد تبیین بزرگترین سلاح این انقلاب است. بیش و پیش از قدرت نظامی. زمانبر و مؤثر است. نباید عجله کرد. درد را باید با تمام ظرفیتها بلعید تا منطقه جدید نه برده، که آزاد متولد شود.
إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ ۚ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ ۖ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَىٰ(۲۳)
وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ ۖ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا ﴿٢٨﴾
فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّىٰ عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ﴿٢٩﴾
ذَٰلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَىٰ ﴿٣٠﴾
نامیدن آدابی دارد. ولیّ خدا مینامد. دشمن خدا نیز مینامد. این تجربه تمام تاریخ است.
وقتی فرشتگان به خلقت انسان و مقام او اعتراض کردند، خداوند پای نام را وسط کشید.
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (31)
قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (32)
قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ (33)
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ (34)
شیطان و یارانش که از داستان انسان عقب مانده بودند، راه حل را در نامیدن یافتند.
شروع کردند به نامیدن هر چیز تا بگویند آن حقیقت که نامها از آن برمیآید مال ماست.
اما نامهای آنان تنها برچسبهایی بود که به اشیاء میزدند.
آنان مشغول نقاشی دنیا بودند و رنگ دادن به ذهن مخاطب.
شیطان فهمیده بود که میتواند با نامیدن فریب دهد. حالا....
انقلاب اسلامی ایران در برابر استکبار جهانی ایستاده و دائما با همین داستان مواجه است.
نامهایی که آنان انتخاب میکنند برای توضیح پدیدهها و نامهایی که ولیّ فقیه انتخاب میکند برای افشای حقیقت.
وقتی آنان نامش را بهار عربی گذاشتند، ولیّ خدا فرمود بیداری اسلامی.
ولیّ خدا تولدی را در پیشانی منطقه دید و انقلاب اسلامی منطقهای را پیشبینی کرد. پس از آن نشانهگذاری کرد در تمام قدمهایش و پیامهایش و کلماتش.
دشمن میخواهد این واقعیت را بشکند. با خیالی که در ذهن ما شکل میدهد.
به نیروهای مقاومت، میگوید نیابتی. او با چشم خودش دنیا را ترجمه میکند.
اینجا را خاورمیانه مینامد. ما را جهان سوم میداند. ولیّ فقیه را دیکتاتوری و استبداد مینامد و انقلاب اسلامی را شورش و دفاع مقدس را جنگطلبی و دینداری را ارتجاع و ابتذال را آزادی و زندگی بیمسئولیت را زندگی روزمره و ....
تلک اسماء سمّیتموها....
او میخواهد ما را با اسمهایی که نسبت میدهد در ذهن دیگران نقاشی کند و از واکنشی که دریافت میکند به نفع خود و علیه ما بهرهبرداری کند.