دو سال گذشت....
دو سال گذشت از آن شب ظلمانی و سیاه...
دو سال گذشت از صبحی که چشم و گوشمان دید و شنید که خیمه ها بی علمدار شده و دست علمدار بر زمین افتاده...
دوسال گذشت از شبی که امام ما بی مالک شد...
دو سال گذشت از داغی که بر دلمان گذاشتند... داغی که هیچگاه سرد نمیشود و از بین نمی رود.
دو سال گریستیم در فراق و نبودنت و زیر لب زمزمه کردیم:
جبران نمی شوی حتی به گریه های عمیق...
دو سال گذشت و ما هنوز غمت را باور نکرده ایم و هر لحظه منتظریم که از این خواب آشفته بیدار شویم یا تکذیبیه ای به ما برسد، که سردار زنده است اما حیف....
ای ذوالفقار علی...
اگرچه دشمن به گریه های ما در فراق از دست دادنت خندید،
اما این خیمه هنوز پابرجاست چون که اباعبدالله به ما ثابت کرد که خون بر شمشیر پیروز است.
چون امام ما فرمود شهید س ل ی م ا ن ی برای دشمنان خطرناک تر از سردار س ل ی م ا ن ی است و نمیدانستند که با شهادت، ما بیدارتر میشویم...
اما امید ما به وعده امام مان است که فرمود قاتلان تو جایگاهشان زباله دان تاریخ است و حتما در این دنیا نیز تقاص جنایت شان را خواهند دید.
ما به وعده الهی ایمان داریم و دعای روز و شب مان این است که در راه انتقام سخت از دشمنانت، پای رکاب امام مان به شهادت برسیم آن روز دیر نخواهد بود.
ما آن روز را میبینیم و آن روز را می سازیم...
ان وعد الله حق...
سرباز وظیفه
علی اکبر یزدیان
۱۳/۱۰/۱۴۰۰
#مکتب_س_ل_ی_م_ا_ن_ی
#نسال_الله_منازل_الشهدا
#نمونه_برجسته_تربیت_شدگان_مکتب_امام
https://www.instagram.com/p/CYbs8Qus1zH/?utm_medium=share_sheet