#قصهگويي براي نوجوانان
🙄🙄
هدف کلي: مربي با قصه گو با چگونگي تهيه ي قصه و شيوه ها و مکان هاي بازگويي قصه آشنا مي شود.
اهداف جزئي
مربي با موارد زيرآشنا مي شود:
منابع قصه گويي چيست؟
1- شرايط قصه گويي
2- نکاتي درباره ي قصه گويي
3- منابع قصه گويي
4- شيوه هاي آماده سازي قصه
5- فهرست کتاب هاي مناسب
هدف رفتاري: مربي يا قصه گو مي تواند ضمن توجه به برخي نکته هاي قصه گويي به خوبي قصه اي را بيان کند.
روش هاي مناسب تدريس: توضيحي
رسانه هاي آموزشي: تخته سياه ،اسلايد، تصوير
قصه گويي
«قصه گويي براي نوجوانان» چندان فرقي با «قصه گويي براي کودکان» ندارد، همان طور که در بخش قبل گفته شد، در يک قصه ي خوب بايد شرايط لازم لحاظ شود.
اولاً : جذاب باشد و خود گوينده را نيز برانگيزاند.
ثانياً: مراحل يک قصه را از شروع تا فرود داشته باشد.
اما چند نکته نيز وجود دارد که در «قصه گويي براي نوجوانان» بايد توجه کرد.
1- «قصه گو» يا مربي بايد نوجوانان را بيشتر در قصه شريک کند و فضايي از همدلي به وجود آورد؛ اگر قصه درفضاي باز گفته مي شود، بايد چنان فضاي صميمي ايجاد شود که نوجوان بازيگوش هم جذب قصه شود و آزادانه در اطراف پرسه نزند.
2- نوجوان قصه هاي حادثه اي و تخيلي را بيشتر دوست دارد، چون طبعي پرتحرک دارد، بهتر است قصه هايي همچون قصه ابراهيم(ع) در آتش، موسي(ع) و فرعون، جالوت و طالوت و... براي او گفته شو.
3- براي گفتن قصه مي توان از اسلايد ،اورهد و... استفاده کرد تا هم قصه جذاب تر شود و هم شنونده بهره اي شايسته از آن ببرد.
4- همان طور که در مقاله ي قصه گويي براي کودکان آورده شد، قصه گو مي تواند با کمک نوجوانان فضايي ايجاد کند که شنوندگان هم در قصه شريک شوند و موجب تحول در درون آن ها شود.
5- اگر قصه در فضاي آزاد گفته مي شود، بهترين شيوه همان حالت «نيم دايره » است تا قصهگو تسلط بهتري برافراد شنونده داشته باشد.
6- بهتر است قصه گو قبل از اردو يا کلاس هاي قصه گويي، از نوجوانان بخواهد دفترچه اي تهيه کنند و خلاصه ي قصه هايي را که مي شنوند، يادداشت کنند، البته بايد توجه شود که سرکلاس چيزي نوشته نشود؛ بلکه اين کار در خانه يا چادر صورت پذيرد.
در پايان يادآوري مي کنيم که قصه گويي هنر است، پس قصه گو جز با تلاش و کوشش و صرف وقت لازم براي تهيه ي يک قصه خوب وجذاب و در نهايت مرور چند باره ي آن، موفق نخواهد شد، پس مربي بايد در طول سال قصه هاي لازم را فراهم کند تا در دوره ي تبليغ يا اردو با کمبود مطلب روبه رو نشود. درپايان به منابعي که مي توان «قصه هاي جذاب» از آن ها استخراج کرد اشاره مي کنيم :
1- قصه هاي شيرين قرآن ؛ اطمينان قلبي ابراهيم (ع) ،حضرت سليمان،
2- جنگ هاي صدر اسلام؛ جنگ حضرت علي با عمرو بن عبدود، جنگ خيبر و...
3- افسانه ها و ادبيات عاميانه.
4- قصه ها و داستان هايي که نويسندگان معاصر براي نوجوانان مي نويسند.
فهرست کتاب هاي مناسب
1- ماه درچاه، شهرام شفيعي ، ناشر؛پيدايش.
2- از اُحد تا اُحد، محمود پوروهاب، ناشر: کانون پرورش فکري
3- آن شب آن سردار، مسلم ناصري، ناشر: کانون پرورش فکري
4- آن چه خداي کعبه اراده کند، رضا رهگذر، ناشر: کانون پرورش فکري
5- مردي از مدينه فاضله فعلي اکبرولايي، ناشر: دفترنشر فرهنگ
6- به خاطر يک اسب، عليم حکمت ، ناشر: محراب قلم
7- شب گرفتن ماه ، ساتم الوغ زاده، ناشر: دفتر نشر فرهنگ
8- سرود کريسمس، چارلزديکنز، ناشر: مدرسه
9- شتر سرگردان، مسلم ناصري، ناشر: پيام آزادي
10-برگي در نسيم، غلامرضا آبروي، ناشر: مرکزتحقيقات جانبازان
11- آفتاب در حجاب، سيد مهدي شجاعي،ناشر: کانون پرورش فکري
12- آفتاب صفين ، غلامرضا آبروي، ناشر:پيام آزادي
13- جناب نيوتن منتظر سيب بود، نقي سليماني، ناشر: نشر زلال
14- قهرمان آرمان هاي کوچک، ژولي جانستون، ناشر: مدرسه
🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄
✍️دانشأفزائیویژهأساتیدکودکونوحوان🌾🕊️🕌🕊🌾
زآستانرضا(ع)خدایمجدانکند🕊️🕌🕊️منوجدائیزاینآستانخدایمنکند💔😔💔
https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
زمان:
حجم:
2.2M
#قصهگویی
شهید امیر امیرگان و عنایت امام زمان(عج)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت.
می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد.
نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند.
صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.
ازش پرسیدم چه شده:
گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.
شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است.
کیهان فرهنگی به نقل از کتاب وصال، صفحه 166 الی 169
https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak