eitaa logo
دانایی مقدمه توانایی(آتش به اختیار)
456 دنبال‌کننده
29.4هزار عکس
22.2هزار ویدیو
87 فایل
#دانایی_مقدمه_توانایی، خود را به موضوعی خاص از مسایل اجتماعی محدود نمی کند. هدف آن روشنگری وانتقال مفاهیم اسلامی_انسانی و انقلابی است و شعر و ادبیات سوگلی این کانال است. ارتباط با مدیر @malh1380
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب برای صدمین باریست که در قالب برنامه چهارشنبه های شهدایی پای مان را می گذاریم توی خانه شهدا. حالا دیگر از آن دیدار اولِ آبان ۹۶ دوسالی می گذرد. یادتان هست رفقا؟! دیدار با خانواده شهید حاجیوند، قبل از اربعین. چقدر زود گذشت این ایام، مثل یک چشم بر هم زدن، مثل یک رویای شیرین... شروع برنامه با قرائت چند آیه از کلام مجید: والعصر اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسرٍ اِلَّا الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحٰت... امشب این دوم باریست که آیات سوره العصر به گوشم می خورد. سر نماز حاج آقای بزرگی و حالا هم برادر عزیزمان توی خانه شهید. ساده نمی گذرم از این دوبار شنیدنش. از این دوسالی که مثل برق گذشت از خوشی‌ها و سختی‌هایش، تلخی‌ها و شیرینی‌هایش، لذّتها و رنجهایش که تمام شد. روضه شروع. چراغ ها یکی یکی خاموش می شود. روضه و دیدار امشب مصادف است با سالگرد کربلای ۴. عاشورا می خواند علیرضا به رسم هر چهارشنبه. رسم روضه و عاشورای ما هم از همین شهدای کربلایی مانده. همان ها که عمری زیر علم اباعبدالله و سر سفره حضرت زهرا نوکری کردند. همان ها که یالیتنا کنا معک گفتند و مردانه ایستادند پای راه امام، سینه سپر کردند و رفتند تا از نائب حسینِ زمان حمایت کنند. زرق و برق دنیا فریبشان نداد. همه زندگی شان حسینی بود. با اینکه دور بودند از حسین. ۱۴۰۰ سال دوری... یکی شان گفته بود: من که شهید می شوم و می روم !! نگران کسانی هستم که آمدند ، جنگیدند و حالا باید بروند به شهرشان‌. قسمت آخر برنامه، قصه زندگی غلامرضای شهید. غلامرضای روستازاده. دهقانی که زندگی اش وقف مبارزه شد. داستان زندگی اش به دو بخش تقسیم می شود. شروع قسمت اول از آنجاییست که به واسطه ارتباط با حجت الاسلام شیخ رضا انصاری وارد فضای انقلاب می شود. کتب، نامه ها و سخنرانی های امام را بین مردم روستا پخش می کند و تا آنجا ادامه دارد که توسط ساواک دستگیر، زندانی و شکنجه می شود اما دست از آرمان‌ها و اهداف بلندی که برایش مبارزه کرده بود نمی کشد. قسمت دوم زندگی غلامرضا، مربوط به بعد از انقلاب است. آنجایی که یک طرف مردم رنج دیده بودند، مردمی که تازه طعم آزادی را می چشیدند و می خواستند سر پای خود بایستند. و طرف دیگر دشمن های بسیار که تاب دیدن ایستادگی انقلابِ مردم را نداشتند. با چشمهای به طمع دوخته شان به این نهال نورس. می گویند انقلاب که شد غلامرضا کمتر خانه بود. فعالیت هایش بیشتر شده بود، آخر شنیده بود اسلام دین مبارزه است. مبارزه برای تحقق قسط و عدالت. روزها مشغول کار بود، شب ها نگهبانی روی زمین های مردم تا مبادا که منافقین آسیبی به زمین های پابرهنه‌های انقلاب بزنند. جنگ که شد. غلامرضا همسر و فرزندانش را گذاشت و رفت جبهه. بِأبى أنْتُمْ وَ اُمّى وَ نَفْسى وَ أهْلى وَ مالى! هر چه هست فدای راه حسین. می دانست که آخرش با شهادت می رود. راهش را می شناخت. آخرش هم با خون خودش ندای هل من ناصر امامش را لبیک گفت. همه اینها را جوانی سی و دو-سه ساله برایمان نقل می کند که پدر را ندیده و خاطراتش را به وقت قد کشیدن از بزرگتر ها شنیده . بعد ها شنیدم روز ولادت اش مصادف است با لیلةالدفن پدر. امتحان سختی را پس داده است، آنهم قبل از تولد. پدر را ندیدن و پایبند بودن به راهش. زیاد حرف نمی زند، توقعی هم از کسی ندارد او هم مثل ما خودش را زیر دین شهدا میداند... دیدار امشب هم تمام! اما یادمان باشد که ان الانسان لفی خسر. کمی تامل کنیم که توی این دوسال چکار کرده ایم با خودمان، نقطه ای گذاشته ایم توی صفحه هستی که بشود از آن دفاع کرد؟! چقدر میتوانیم روی ایمان و عمل مان حساب باز کنیم؟! الا الذین آمنو و عملوا صالحات. شما را نمی دانم، اما من پرونده خالی و سنگینم را دیده‌ام، خالی از عمل، سنگین از گناه. گناه هایی که لذتش رفته و مسئولیتش مانده. برای همین است که روی تک تک این چهارشنبه ها حساب کردم، روی شفاعت همه این شهدا. روی شفاعت حسین بیشتر. @shohada_mohebandez @jahadi_mohebandez @banomoheban @shahidvelayati @mohebandez