خلاصہحلالڪنیداگہاذیتتونکࢪدیم🙏🏻!
قبلازخواب👇🏻:
¹-سلامبہامامزمان•عجلالله•🖐🏻
²-وضو✨
³-شکࢪگذار؎ازنعمتهاییکہخداامروز
بهتونبخشیــد🌿
یادتون نرھ😉."
یاعلےتافردا👋🏻
╔↯﷽🌿╝
صبحمانࢪا...
باسلامےبہمۅلآ﴿عج﴾آغازمیڪنیم!✨
اَلسَلامُعَلَیڪیامۆلانایاصاحِبَالزَمان🖐🏻
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
«♥️»
پاۍڪارِحُسین
ازمیدانِنبردتااطعامعزادارن...
پایامامحسین•علیهالسلام•کهوسط
میآمد،همهچیزبایدعطرولعابِحسین
•علیهالسلام•میداد.سرتاپامیشدبرای
خادمیآنها؛ازجاروزدنزیرِپایعزاداران
تاسرکشیبهدیگهاوهمزدنِغذاها...🌿
#حاجقاسم|#استوری|
#منتظر_واقعی|
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
|💯… دقیقاحالوروزِاینروزها🚶🏻♂!:) #حرف_حساب|#شهدا| ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
اینو دیدم دلم از خودم گرف😔💔:)
آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
|💯… دقیقاحالوروزِاینروزها🚶🏻♂!:) #حرف_حساب|#شهدا| ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
#حدیث📜🔗
مولاعلۍ«علیہالسلام» :
کجایند آنان که در صحنه پیکار ،
شمشیرهاشان را از غلاف بیرون
کشیده🗡،هر گوشه از میدان نبرد
را دسته دسته و صف به صـــف
فرا می گرفتند🙂؟آنان جوانمردانی
بودند که در پایان هر مصـــاف از
بقاء زندگانی بازگشــــته از کارزار
سپاه خود ، شادمان نمی شدند🥀و
از بابت مرگ سرخ کشتگانشان از
کسی تسلیت نمی خواســـــتند🖐🏻،
چشمانشان از شدت گریه خوف
بر درگاه جلال ربویی به سفیدی
گراییده😞،شکم هاشان بر اثر روزه
داری لاغر گشته و پوست لبانشان
بر اثر مداومت بر دعا و ذکر حق
خشکیده😭.رنگ رخسارشان از فرطِ
شب بیداری زرد گشته و غـــــبارِ
فروتنی و تواضع چهرهاشـــان را
پوشانده🌿آنان برداران من هستند
که از این سرای فانی سفر می کنند💼
پس سزاوار است که تشنه دیدارشان
باشیم و از اندوه فراقشان انگشـــتِ
حسرت بر لب بگزیم💔.
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
#دلتنگی💔 #پروفایل☘️ ادمین#گمنام♥️ ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
بعضۍوقتا
نہمداحۍآرومتمیڪنہ
نہروضـہ ... ؛
نہعڪسِڪربلا
بعضۍوقتایہ"حسین"ڪمدارۍ !
-بایدبرۍضریحشوبغلڪنیتاآرومشے(:"💔
دلْتَنْگــمآقاجونم🌱
ادمین#گمنام♥️
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂|=
هرکسی کرونا انگلیسی گرفته
alt و shift
رو بگیره فارسی شه😁🤣:/
#گاندو|#استوری|#طنز
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
😂|=
مرزهای فتوشاپ و ادیت رو
جابهجا کرده پندار خان😆!
#گاندو|#استوری|
#طنز
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
⇝¦🌿
درصوࢪتیمیتونیخوشبخٺ
باشیڪہدنبالِخوشبختـــی
نگردی😌🌱!'
#انگیزشی|#استوری|
#والپیر
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
#پروفایل_رهبر💕 حضرت ماه😘🦋 ادمین#گمنام❣️ ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
تنفـسبـرگهآ
ازقـدمهآۍپاڪتوسـت،وَسبـزیِ
جھآטּ،تمامشرنگلبخنـدتوسـت♥️.
ادمین#گمنام❣️
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🌹 شهیدی که "برات کربلا" میدهد:👇
🌿این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است..❤️بسم الله
ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به اصفهان رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا و سر مزار شهید خرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی کربلا شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعرمی خواندم.از همان شعرهایی که شهدا زمزمه می کردند:
این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد. ای خدا ما را کربلایی کن...
هنوز به مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد. با چشمانی گرد شده بار دیگر متن روی سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام 👈علیرضا کریمی
🎈اوعاشق زیارت کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!!در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا می شود پیکر مطهرش به میهن باز می گردد!... این را از ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودمد. انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی خدا می خواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود. همان جا نشستم... حسابی عقده دلم را خالی کردم. با خودم می گفتم : اینها در چه عالمی بودند و ما کجائیم؟! این ها مهمان خاص امام حسین(ع) بودند... ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم.بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم:
گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان کربلا عهد کردی برنگردی سرباز مهدی پیش ما و.... با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم سفر کربلای مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی تورا به حق امام حسین(ع) ما را هم کربلایی کن با صدای اذان به سمت مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمی شد. روز بعد راهی تهران شدیم.آماده رفتن به محل کار بودم. یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم. شماره گرفتم...😇 آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت:ما داریم فردا حرکت می کنیم. دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا!. نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب. اما رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه. قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم. اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین!
گفتم: باشه اما من گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم. نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار. با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود. اما احساس میکردم ما دعوت شدیم...
🌹از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت. صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم، وارد خاک ایران شدیم! حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری... هشت روز قبل،با ورود کربلا ، ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم .در ورودی حرم، برای لحظاتی حضور علیرضا ، همان شهید نوجوان ،را حس کردم. ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم. بعد از آن هرجا که می رفتم به یادش بودم. نجف،کاظمین ،سامرا و... سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود. اما عجیب تر این که دست عنایت خدا و حضور شهید کریمی در همه جا می دیدم.
🌹در این سفر عجیب ،فقط ما و چند نفر دیگر توانستیم به زیارت سامرا مشرف شویم. زیارتی بود باور نکردنی. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عج) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم...این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود. پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم. عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم . هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است. داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود:👇
به امید دیدار در کربلا... برادر شما علیرضا_کریمی✋علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود.💞
#کتاب_شهداواهل_بیت #ناصرکاوه
منبع 📚مسافر کربلا
آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
🌹 شهیدی که "برات کربلا" میدهد:👇 🌿این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده
اونایی که کربلا میخوان چارشو پیدا کردم😭!!
#تلنگرانه💭
شیطونه کنـارِ
گوشت زمزمه میـکنه:
تا جوونی از زندگیـت لذت ببر❗️
هر جور که میـشه خوش بگذرون😰
اما تو حواست باشه،
نکنه خوش گذرونیـت به
قیمت شکســ💔ــتنِ دل امام زمانمون باشه...
ادمین#گمنام🌸
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohada
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
هدایت شده از ′ !🇵🇸𝐅𝐫𝐚𝐠𝐡|فـرآق -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلمو حتما حتما ببینید😞💔
ببینید دخترا واسه یه نامحرم چطوری گریه میکنن😞
اگه این غیرت و عشقی ک به گلزار و بازیگر ها و استقلال و پرسپولیس و.... روی امام زمان داشتیم الان چندین سال بود که امام زمان ظهور کرده بود و این همه بلا سرمون نمیومد😓
اینطوری که اینا برای نامحرم گریه میکنن فکر کنم این بلا ها کمه برامون😞💔
الهم عجل لولیک الفرج😞🤲💔