⇢¦🌿☁️••
.
.
سلامامامزمانمصبحتونبخیر🖐🏻
کمکمکنیندلِخانوادهدوستامرو
هیچوقتنشکنم🌱...!
(برایآقاتبهترینمنتظرباش😌)
.
.
#اللّٰھُم_عجل_لولیڪ_الفࢪج
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
💫➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
«🌿» مامدعۍصفِاولبــودیم ازآخࢪِمجلسشھداراچیدند🙂 #استوری📱 #شهدا✨ #والپیࢪشہدایۍ🌿 #ساختِ
☁️✨
اگہدقتکنےمےبینے
همہیشھدایہبرقِ
خاصےتوےچشماشونہ⚡️. .
اینبخاطرھاینہڪہ
جزخداواهلبیت﴿علیہالسلام﴾
چشماشونوروۍهمہچیزبستن . .
همہچیزها🙂!!
#والپیر_شہدایۍ|#استوری|#شهید_صدر_زاده
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
هدایت شده از آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
عاشقان وقت نماز است😍
••🧡🌿↴
آخرشهمضامنم . .
سلطانِمشھدمےشود😌!!
#امام_رضا|#استوری|#والپیر
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
••🧡🌿↴ آخرشهمضامنم . . سلطانِمشھدمےشود😌!! #امام_رضا|#استوری|#والپیر ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@basho
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⇢¦📽
👈🏼بهترین روش دفع شیطان😈
و رفعِ نگرانی😰
🔥|#نشرواجب
احمدرضا بیضایی می گوید:
یکی از دوستانش جملهای عربی را برایم پیامک کرده بود و اولش نوشته بود: این سخنی از محمودرضاست. آن جمله این بود: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». یعنی: «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! پرسیدم: این جمله را محمودرضا کجا گفته؟ گفت: آخرین باری که تهران بود و با هم کلاس اجرا کردیم، این جمله را اول کلاس روی تخته سیاه نوشت من هم آنرا توی دفترم یادداشت کردم. جمله برای بیست و هشت روز قبل از شهادتش بود
#شهید
#بسیجی
#بسیج
#محمود-رضا-بیضایی
#شیعه
#حضرت-زینب
👌تفاوت ایشاالله ، انشاالله و ان شاءالله درکجاست؟؟
↻ ایشاالله: یعنی خدا را به خاک سپردیم (نعوذبالله) (استغفرالله)
↻ انشاالله: یعنی ما خدا را ایجاد کردیم (نعوذبالله) (استغفرالله)
↻ ان شاءالله: یعنی اگر خداوند مقدر فرمود (به خواست خدا)
#انتشار_بدیم_تا_اشتباه_نکنیم
📢برادرم،خواهرم حواست باشه....😔
🚶اول راه بودیم ...گفتن #فضای_مجازی📲💻گفتن شده #ابزار_تبلیغاتی_دشمن!😡😠
🙉 #بچه_مذهبی ها #عقب نمونید!😯
👈" آنقدر #صفحه بسازید و #مطلب_نشر_دهید و دینتان را به #عالم🌍 نشان دهید که آنها عقب بکشند "☺️
اما چه شد؟!🤔⁉️
😏کم کم #صفحههای_عقیدتی #خصوصی شد...😦
🍃کم کم #عکسهای_شخصی🎆
🍃کم کم " #اشتراک_زندگی_خصوصی " با همه ...😞
🍃کم کم "خواهر"😳"برادر"
😳"خواهر عزیزم"
😳"برادر گلم" ...
کم کم بچه مذهبی ها " #کم_حیا " شدند ...😭
😨کم کم #شوخی_با_نامحرم ...
👈کم کم #دایرکت
👈کم کم #چت📲💻
🤔مگه جایی که فقط #تو باشی و #نامحرم ، نفر سوم #شیطون نیست؟...‼️
🧐فکر کن !
😐کم کم #دشمن ها به اهدافشون رسیدن
👈کم کم...
✅علیکم بانفسکم !
🔔آقا پسر مذهبی !
#برادر من!
😏حداقل روی #اهداف_نفسانی خودت
پوشش #دین و #جذب_حداکثری نذار!♨️
🌿خانم #چادری!
آقایی که با #دیدن👀 عکست که اتفاقا توشم #با_حجابی،میگه #خدا_حفظت_کنه😘
😍میگه #چادر بهت میاد!😍
👈اون زیر پست #بد_حجابم می نویسه که چی بهش میاد ...😏
🛑آی پسر و دختر مذهبی !📢
😒نکنه منتظری شیطون با #نیرنگ #پارتی و #شماره_دادن بیاد سراغت؟!🤔
😞تو هم با #افتخار احساس کنی چقدر #مومنی!😔
😡نخیر ...
☘برای امثال ما ، از این جاها #شروع میشه
✨که کمتر #احساس_گناه کنیم🔥
🍂که کم کم از #راه به در بشیم...
✨به یه جایی می رسی ، می بینی دیگه " #اشک " نداری😭
❌حال #نماز و #دعا نداری🤲
😥دیگه اصلا #نماز_شب کیلویی چند؟؟
😨 #دعای_کمیل؟ مال قدیما بود ...😱
👈کم کم آلارم " #نفس_لوامه " خاموش میشه
بترس...😰
🍀همین که #نماز_اول_وقتت از بین بره ، باعث خوشحالی دشمنه ••• آره
اینطوریاست ...
🚶اول راه بودیم
ولی #مواظب_باشین‼️ نزنیم تو جاده خاکی😥
#نشـــــــــــر_حداکثـــــــــــــــری
#زینبیون #روابط_نامشروع #رابطه #محرم #نامحرم #رابطه #سوءاستفاده #فضای_مجازی #شوخی_با_نامحرم #مذهبی_نما #دشمن #فریب #نیرنگ #دوستی #تلنگر #تفکر #شیطان #فریب #فضای_مجازی_حقیقی_است #عکس_شخصی #پروفایل #حریم #امنیت
اینجا ارتش سیده زینب
کپی به عشق حضرت زینب سلاماللهعلیها آزاد در #پیامرسانهایایرانی🇮🇷
🌿🌼«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌼🌿
🎀🍃#زیــنـبـیــــون🍃?
#کتاب_سید_ابراهیم
قسمت بیستم
{ خبر شهادت }
مادر شهید:
زمانی که در سوریه بود دائم خواب شهادتش را میدیدم صبح روز تاسوعا بعد از نماز به همسرم گفتم میدانی امروز نذر مصطفی است؟
با همین سوال خودم استرس گرفتم مثل مرغ سر کنده شدم با خودم گفتم چرا این سوال را پرسیدم نکنه اتفاقی در راه است؟
رفتم روضه ولی آرامش نداشتم برگشتم خانه و قرآن خواندم هر کاری می کردم استرس و اضطرابم کم نمیشد
آقای صدرزاده رفت منزل مصطفی تا از همسرش خبر بگیرد همسر مصطفی گفته بود مثل اینکه مجروح شده به من زنگ زد و گفت محمد علی حالش خوب نیست بیا ببین مشکل او چیست؟
من به نوع حرف زدنش شک کردم و گفتم برای مصطفی اتفاقی افتاده؟ فوری گفت این چه حرفی است که می زنی به منزل مصطفی رفتم محمدعلی را از آقای صدرزاده گرفتم بی قرار بود و آرام نداشت همسر مصطفی داخل اتاق در حال مکالمه با تلفن بود
صحبت از بیمارستان کرد و از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده گفت آقا مصطفی مجروح شده با خود گفتم مصطفی یا شهید شده و یا حالش بد است و فردا شهید می شود فکر و خیال رهایم نمی کرد و همه خاطرات مصطفی مثل فیلم از جلوی چشمانم رد می شد یاد تشییع شهدای واقعه ملارد( انفجار سوخت موشک و شهادت سردار تهرانی مقدم و یارانش افتادم) در آن شلوغی که همه گلزار شهدای باغ رضوان مملو از جمعیت بود یک لحظه صدای مصطفی را شنیدم برگشتم و کنارم را نگاه کردم نمیدانم در میان آن همه خانوم چادری که در گلزار بودند مرا که صورتم را پوشانده بودم از پشت سر چطور پیدا کرده بود با حالتی عجیب گوی که در ملکوت سیر می کرد سرش را پایین انداخته بود و گفت مادر دعا کن با اون جایگاه برسم که روزی کنار شهید جوادسلیمی دفن شوم یاد گفتگوهای بااو میافتادم یک روز یک عکس از سوریه برایم فرستاد که در حال بالا رفتن از پلکان یک هواپیمای جنگی بود به او گفتم چه ژست زیبایی گرفتی حالا بگو ببینم واقعاً داری سوار می شوی که پرواز کنی یا فقط ژستش را گرفتی گفت این که چیزی نیست اگر لازم شود برای حضرت زینب فضانوردی هم می کنم حتی گفت اگر توفیق باشد و زنده باشم قرار است که یک دوره آموزشی هم ببینم من هم گفتم حتما این کار را بکن چون من سرباز تمامعیاری نظر عمویم عباس کردهام مصطفی گفت یک پادگان در اختیار من قرار دادهاند تا برای امام زمان شریکی تربیت کنم و من از بین نیروها ورزیده ترین ها زبده هارا جدا میکنم تا آموزشهای ویژه به آنها بدهم به من گفت مرا دعا کن تا سربازان خوبی برای امام زمانت تربیت کنم گفتم عزیزم نگران نباش آقا خودش را به سمت بهترین کار ها هدایت می کند همیشه از من می خواست که از خدا بخواه آنچه که موثرتر است اتفاق بیفتد اگر با شهادت بیشتر میتوانم کمک کنم اتفاق بیفتد حتی شهادت را میخواست برای اینکه بتواند بیشتر خدمت کند می گفت کسی که شهید می شود دستش باز تر است این فکر و خیال ها ذهنم را متلاطم کرده بود تا اینکه یکی از دوستان مصطفی پیامکی برای همسرم فرستاد و در آن خبر شهادتش را اعلام کرد.