#رمان_قبله_من
- تو داری زر میزنی ... نگه دار احمق!
نیشخند بدی میزند و به صندلی فشارم میدهد. کوله ام را مثل سپر
میگیرم تا بیشتراز این دستان کثیفش به من نخورد. هق هق میزدم و بانفرت
سرش داد میکشم.
انگشت اشاره اش را جلوی بینی اش میگیرد و ابروهایش را بالا میدهد
هیـــس...هیسسس... ببند دهنتو... هارشدی پاچه میگیری!
-هارتویی عوضی! تویی که با ریش و قیافه ی موجه هرغلطی می کنی!
ریش من جاتو تنگ کرده که گاز میگیری؟! بدبخت دارم بهت لطف می کنم!
-به اون دختره هم لطف کردی؟ همونی که ازماشینت پیاده شد؟
هه! بپا هم شدی؟ اره؟!
- بتو ربطی نداره !
پس اون دختره هم به تو ربطی نداره! همه آرزوشونه اینو ازمن بشنون!
خودشو چسبوند به من! هااان؟
چنان داد زد که خشک شدم. چندبار با مشت به داشبوردش میزنم و جیغ میکشم:
-آره...تو راس میگی حالا پیادم کن!
نکنم چی؟
جلوی چشمانم سیاه میشود. سرم گیج می رود...اگر بلایی سرم بیاورد! چطور
اثبات کنم که او...به من...من...میان هق هق التماسش می کنم
-تروخدا پیادم کن. پیاااادم کنن...
ادامہ دارد در کانال زیࢪ↯
@rang_khodayi
https://eitaa.com/rang_khodayi/5060
لینک پاࢪت اول رمان قبله من⇧
ما را به دوستان خود معرفی کنید🍂