💚#زینب(سلام الله) کیست؟
💚حضرت زینب کبری(سلام الله) در کلام بزرگان
💢مرحوم مامقانی(ره):
#زینب! و #زینب کیست! و تو چه میدانی که #زینب کیست! وی عقیله بنیهاشم و دارای صفات پسندیده است که بعد از مادرش احدی به آن صفات نرسیده؛ حق است اگر گفته شود او صدیقه صغری است. وی در #صبر، #تقوا، #قوت_ایمان و #ثبات_قدم، تک است. اگر قائل به عصمت او شویم احدی نمیتواند انکار کند.
💢خزیمه اسدى(ره):
به خدا! هیچ زن #پاكدامنى را #سخن_ورتر از زینب ندیدهام، گویى كه از زبان علی(ع) سخن مىگفت. مردم پس از خطبهاش، سرگردان، دست بر دهان خویش گذاشته بودند.
💢علامه طبرسی(ره):
گویا داشتن هدف مشترک و بزرگی روح، باعث الفت عظیم بین این برادر و خواهر شده و در نهضت #کربلا با هم مشارکت داشتند.
💢علامه سیدعبدالحسین شرفالدین(ره):
گرامیتر از او در جهت #اخلاق دیده نشده است.آیهای از آیات الهی در #تیزهوشی، #فهم و #پاکی_روح بود.
💢آیتالله خوئی(ره):
#زینب کبری در دفاع از اسلام و #جهاد با برادرش حسین(ع) شریک است. در برابر زورگویان سر فرو نیاورد و از هیچ کس جز خدا نمیترسید؛ آنچه میگفت حق بود و راست
#بچه_مذهبیا🧕🏻🧔🏻
هموناکه #هیئت هرشبشونسرهجاشهـ✨
ولیشوخےهایبعدهیئتشونمـبهراهه😅🎈
هموناکهـشماتولباس #سیاهه محرمـدیدیو
گفتیایناافسردن😏🍂
بیاتولباسه #شادیه نیمهشعبانمـببینشون☺️🌸
اونایےکهمیبینےهمشمداحےگوشمیدن
❌افسردهنیستن🙂
فقطوقتیمداحےگوشمیکننیه #امیدے پیدا میکنن....💫
کهبایدنوکریهخاندان #علیو بکنن🌱
کهبایدمنتظر #قائمـ آلمحمد(عج)باشه😍
اونموقعستکهحالشونخوبمیشه♥️
اونپسرایےکهدیدےوقتےدخترمیبینناخممیکنن..
بیاشوخےهاشونباخواهرشونببین🙊😆
دختریکهباچادرشبااخمروگرفته
بداخلاقنیست❌
امانتداره😍
اونپسرایےکهمیگن #شهادت...
شکستعشقینخوردنکهبخوانبهخاطرشبا #شهادت ازایندنیاخلاصبشن..
نه❌
اوندنیابا #رفیقاشون قراردارن..🙌
قرارگذاشتنکسیباجسمیکهسردارهپیشهارباب #نره💔
اوندخترایےکهمیگنهمسرآیندمبایدعاشقشهادت باشهنمیخوانزودازدستشراحتشن...🍃
نه❌
مےخوانبهحضرت #زینب بگن:
بیبیخودمنمیتونمبیامولی #عزیزامو کهمیتونمـ براتفداکنمـ🤗
زنی دیدم که در گودال می رفت
پریشان خاطر و احوال می رفت
گلی گم کرده بود اما بمیرم
به هر گل می رسید از حال میرفت...
#أم_المصائب🥀 #زینب
#وفات_حضرت_زینب(س)🏴
تسلیت باد💔🖤
آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
#[مُدیرا_👩🏽💻_عشقن💓] باور نمیڪُنے"??? متن زیرو بخون تا بفهمی چه آدماییان... مدیرا از وقتی که بخوا
😘من ادمینم 😘
❣مدیرمون ❣#زینب هست❣
💖💖💖
[📻]#تلنگر♡
برسهاونروز
کهخستہازگناهامون
جلـو #امامزمان
زانـوبزنیـم؛
سرمونوپایینبندازیم
وفقطیہچیزبشنویم
#سرتـوبالاکن
منخیلیوقتـهبخشیدمت...💔
عـزیزترینم،
امـامتنھـایمـن
ببخشاگـهبرات #زینب نشدم...💔
کِےشَود
حُــربشـوَم
تـوبـہمردانـِہکُنم..؟!
{♡@bashohadat♡}
#بچه_مذهبیا🧕🏻🧔🏻
هموناکه #هیئت هرشبشونسرهجاشهـ✨
ولیشوخےهایبعدهیئتشونمـبهراهه😅🎈
هموناکهـشماتولباس #سیاهه محرمـدیدیو
گفتیایناافسردن🚶🏻♀🍂
بیاتولباسه #شادیه نیمهشعبانمـببینشون☺️🌸
اونایےکهمیبینےهمشمداحےگوشمیدن
❌افسردهنیستن🙂
فقطوقتیمداحےگوشمیکننیه #امیدے پیدا میکنن....💫
کهبایدنوکریهخاندان #علیو بکنن🌱
کهبایدمنتظر #قائمـ آلمحمد(عج)باشه😍
اونموقعستکهحالشونخوبمیشه♥️
اونپسرایےکهدیدےوقتےدخترمیبینناخممیکنن..
بیاشوخےهاشونباخواهرشونببین🙊😆
دختریکهباچادرشبااخمروگرفته
بداخلاقنیست❌
امانتداره😍
اونپسرایےکهمیگن #شهادت...
شکستعشقینخوردنکهبخوانبهخاطرشبا #شهادت ازایندنیاخلاصبشن..
نه❌
اوندنیابا #رفیقاشون قراردارن..🙌
قرارگذاشتنکسیباجسمیکهسردارهپیشهارباب #نره💔
اوندخترایےکهمیگنهمسرآیندمبایدعاشقشهادت باشهنمیخوانزودازدستشراحتشن...🍃
نه❌
مےخوانبهحضرت #زینب بگن:
بیبیخودمنمیتونمبیامولی #عزیزامو کهمیتونمـ براتفداکنم🔗🧡
#پست_ویژمون 🙂👆💚
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
*📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای*
✨ قسمت👈بیست و هشتم✨
_حلالم کنید.من شما رو خیلی اذیت میکنم. دعا کنید دیگه دفعه ی آخر باشه و شما هم از دستم راحت بشید.😊☝️
من همونجا افتادم روی زمین و فقط اشکهام بود که جاری میشد...😣😭
بابا به محمد نگاه کرد،میخواست چیزی بگه که نگفت.محمد رو چند دقیقه درآغوش گرفت،بعد پیشونی و صورتشو بوسید😔😘 و رفت تو اتاق...
محمد سرشو انداخت پایین و آروم اشک میریخت.😢
چند دقیقه بعد اشکاشو پاک کرد،لبخندی زد و دوباره رفت پیش مامان نشست.😊
مامان فقط نگاهش میکرد ولی محمد به مامان نگاه نمیکرد،چشمهاش پایین بود و پر اشک.😢
نمیدونم چقدر طول کشید.هیچ کدوممون تکان نمیخوردیم.
جو خیلی سنگین بود.
#بایدکاری_میکردم.میدونستم کسی الان چایی نمیخوره ☕️☕️☕️☕️ولی رفتم چند تا چایی ریختم.نفس عمیقی کشیدم.اشکامو پاک کردم.لبخند زورکی زدم.
بسم الله گفتم و رفتم تو هال.باصدای بلند و بالبخند گفتم:
_بسه دیگه اشک ما رو درآوردین.بفرمایید چایی که چایی های زهرا خانوم خوردن داره ها.😃
محمد که منتظر فرصت بود،..
سریع بلند شد،لبخندی زد☺️ و سینی رو ازم گرفت.من و محمد روی مبل نشستیم.به محمد گفتم:
_داداش الان که خواستگاری نیست،سینی رو از من میگیری.🙁😃
محمد لبخند زد.باصدای بلند گفتم:
_آخ جون.😃👏
مامان سؤالی به من نگاه کرد.گفتم:
_وقتی محمد نیست خواستگار حق نداره بیاد.اگه خواستگار بیاد کی سینی چایی رو از من بگیره؟پس نباید خاستگار بیاد.باشه مامان خانوم؟😂😜
محمد خندید و گفت:
_راست میگه مامان.وگرنه همه چایی ها رو میریزه رو پسر مردم،آبرومون میره.😁
مثلا اخم کردم.گفت:
_خب راست میگم دیگه... منم به علامت قهر سرمو برگردوندم.☹️
مامان لبخند زد.گفتم:
_الهی قربون لبخند خوشگل مامان خوشگم بشم،باشه؟🤗☺️
مامان بابغض گفت:
_چی باشه؟😢
-اینکه خواستگار نیاد دیگه.☹️😁
لبخند مامان پر رنگ تر شد و گفت:
_تو هم خوب بلدی از آب گل آلود ماهی بگیری ها.😊
هرسه تامون خندیدیم...😁😃😄
مسخره بازی های من و محمد فضا رو عوض کرده بود.بعد مدتی محمد به ساعتش نگاه کرد.به مامان گفت:
_من دیگه باید برم.مریم و ضحی خونه منتظرن.😊✋
دوباره اشک چشمهای مامان جوشید.😢 محمد بغلش کرد و قربون صدقه ش رفت.بلند شد کتش رو پوشید و رفت تو اتاق با بابا خداحافظی کرد و رفت.
منم دنبالش رفتم توی حیاط...
وقتی متوجه من شد اومد نزدیکم و گفت:
_آفرین.داری بزرگ میشی.حواست به مامان و بابا باشه.😍😊
اشک تو چشمهام جمع شد و بابغض گفتم:
_تو نیستی کی حواسش به من باشه؟😢
لبخند زد و گفت:
_حقته.اگه پررو بازی در نمیاوردی الان سهیل💓 حواسش بهت بود.😁😜
مثلا اخم کردم و گفتم:
_برو ببینم.اصلا لازم نکرده حواست به من باشه.😢😬
رفت سمت در و گفت:
_اشتباه کردم.هنوز خیلی مونده بزرگ بشی.😁😝
خم شدم دمپایی مو👡 😬در بیارم که رفت بیرون و درو بست...
یهو ته دلم خالی شد...
همونجا نشستم.به در بسته نگاه میکردم و اشک میریختم.😭 چند دقیقه طول کشید تا ماشینش روشن شد و حرکت کرد.💨🚙
به حانیه فکرمیکردم.به عکس هایی که بهش نشون دادم...
به #اسلام که باید حفظ بشه.به حضرت #زینب(س)،به امام حسین(ع).متوجه گذر زمان نشدم.
وقتی به خودم اومدم یک ساعت به اذان صبح بود.✨🌌رفتم نماز شب خوندم. بعد نماز صبح سرسجاده گریه میکردم.
-زهرا! زهرا جان!..دخترم😊
-جانم
-چرا روی زمین خوابیدی؟پاشو ظهره.😕
-چشم،بیدارم....ساعت چنده؟😅
-ده
-ده؟!ده صبح؟!!! چرا زودتر بیدارم نکردین؟😱
-آخه دیشب اصلا نخوابیدی،چطور مگه؟کاری داشتی؟
-نه.اصلا نفهمیدم کی خوابم برد.😅
-من میرم صبحانه تو آماده کنم.پاشو بیا
-چشم
سر سجاده م خوابم برده بود.سجاده مو مرتب کردم.
رفتم تو آشپزخونه...
ادامه دارد...
1.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴ماجرای گوشی #زینب سلیمانی!
تلفن دختر سردار قاسم سلیمانی سیاه رنگ است و اخر کلیپ نشان داده شده ک در دستش است..
ولی#وطن_فروش های بی غیرت با فوتشاپ ادعا کردند ایشان گوشی آیفون سفید دارند..بعد میگن با گوشی آمریکایی شعار انتقام داده
#چقدر _خدا دشمنان _ما_را ضعیف آفرید
▬▬▬▬▬▬
💕➱@modafe_1335
▬▬▬▬▬▬
#ناصح
بعد از سونوگرافی بهش زنگ زدن و گفتن بچه ت #پسره...
خندید و گفت : خدارو شکر که سالمه
گفتن شوخی کردیم بچه ت #دختره..
باذوق چند بار پرسید جدی میگین؟ واقعاً دختره؟
از خوشحالی سر از پا نمی شناخت
#اسمشو از قبل انتخاب کرده بود
♥️ #زینب
زینب خانم نازدانه ی شهید
#شهید_محمد_تقی_سالخورده
▬▬▬▬▬▬
💫➱@bashohadat
▬▬▬▬▬▬
#خادم_الشهدا