•
.
صبح زود حمید می خواست بره بیرون، برایش تخم مرغ آب پز کرده بودم..
وقتی رفتم از روی گاز بردارم احسان اومده بود پشت سرم وایساده بود..😟
همین که تخم مرغ ها را برداشتم آب جوش ریخت پشت گردنش..😓
هم عصبانی بودم که اومده بود تو آشپزخانه هم ترسیده بودم که نکنه طوریش بشه..😢
حمید سریع خودشو رسوند تو آشپزخانه و با خونسردی بهم گفت:
آروم باش..😇
تا تو آروم نشی بچه رو دکتر نمی برم..! این قدر با نرمی و خونسردی باهام حرف زد تا آروم شدم..🙃
یه هفته تموم می بردش دکتر بهم می گفت :
دیدی خودتو بیخود ناراحت کردی دیدی بچه خوب شد..😅🌱
#شهیدمهدیباڪری
•
.