✨“یکبار تلویزیون، تصاویر یکی از شهدای مدافع حرم را نشان میداد، بلند شد و گفت میخواهم بروم برای اعزام به سوریه.
✨به شوخی گفتم: «ول کن تو رو خدا مرتضی! حوصله داری؟» اما او جدی گفت: «نه باید بروم.»
✨یک شب هم گفت: «خواب دیدم که بی بی زینب(س) گفت: “در باز شده بیا”» گفتم: «مرتضی! تو دوباره خواب دیدی؟» خواب زیاد میدید و خوابهایش هم بیشتر صحت داشت.
✨هر وقت برای بچهها خواب میدید محال بود چیزی غیر از آن که میبیند، تعبیر بشود. چون رزمنده هم بود وقتی تلویزیون عکس شهدای دفاع مقدس را نشان میداد، همیشه گریه میکرد و میگفت: «ما جاماندیم. هر وقت دوباره دری باز شود من اولین نفر خواهم بود.»
✨من به او میگفتم: «خدا را شکر دیگر در ایران جنگی نیست که تو اولین نفر باشی.» از دنیا بیخبر بودم که سوریه و عراق جنگ است. ۱۱ ماه این در و آن در زد تا برود سوریه.
✍ راوی: همسر شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_مهدی_بیدی