🌷 پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله):
🌿 اِنَّ يَومَ الجُمُعَةِ سَيِّدُ الاَيّامِ يُضاعِفُ اللّه ُ فيهِ الحَسَناتِ وَ يَمحو فيهِالسَّيِّئاتِ وَ يَرفَعُ فيهِ الدَّرَجاتِ وَ يَستَجيبُ فيهِ الدَّعَواتِ وَ يَكشِفُ فيهِ الكُرُباتِ وَ يَقضىفيهِ الحَوائِجَ العِظامَ وَ هُوَ يَومُ المَزيدِ ، للّه ِِ فيهِ عُتَقاءُ و طُـلَقاءُ مِنَ النّارِ ما دَعا بِهِ اَحَدٌ مِنَالنّاسِ وَ قَد عَرَفَ حَقَّهُ وَ حُرمَتَهُ اِلاّ كانَ حَقّـا عَلَى اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ اَنْ يَجْعَلَهُ مِن عُتَقائِهِوَ طُلَقائِهِ مِنَ النّارِ
🌸 روز جمعه ، سرور روزهاست. در اين روز ، خداوند خوبى ها را چند برابر مى كند و بدى ها و گناهان را پاك مى كند و درجات را افزايش مى دهد و دعاها را #مستجاب مى نمايد و #رنج و اندوه ها را برطرف مى سازد و حاجت هاى بزرگ را برآورده مى كند ، روز افزونى و فراوانى است.
☘ در اين روز، خداوند بسيارى را از #آتش مى رهانَدو آزاد مى كند. اَحَدى از مردم در اين روز دعا نكند، به شرط آن كه حق و حرمت آن را بشناسد، مگر آن كه بر عهده خداوند عزّوجلّ است كه او را از رها و آزادشدگان از آتش، قرار دهد.
📖 اصول كافى ، ج 3
🌴کانال گنجینه عرفان🌴
@ganjeneh_marefat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴#آيت الله_مجتهدی_تهرانی
🔹چه ذکری حفظ کننده ی ما از آتش جهنم میباشد؟
🔰امام #صادق عليه السلام به صَباح بن سيّابِه فرمودند:
🔹آیا میخواهی به تو #دعایی بیاموزم که خدای متعال به برکت آن، چهره تو را از #حرارتِ آتش جهنم نگه دارد ؟
🔸صباح گوید: به حضرت عرض کردم: آری
حضرت فرمودند:
بعد از سپیده دم صد مرتبه بگو :
✨أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ✨
خداوند به برکت این ذکر،
تو را از #آتش جهنم حفظ خواهد کرد.
📗 وسائل الشيعه ج۶، ص۴۷۹
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
👇👇👇
@ganjeneh_marefat
در محضر علما
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۲۸ و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود.. که با دستش سرم را روی
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۹
مضطرب از من پرسید
_بیماری قلبی داره؟
زبانم از دلشوره به لکنت افتاده.. و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم
_تورو خدا یه کاری کنید!
و هنوز کلامم به آخر نرسیده،..
سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد،..
ناله مصطفی در سینه اش شکست و ردّ خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید.
هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده..
و سعد آنچنان با لگد به سینه مجروحش کوبید که روی زمین افتاد..
و سعد از ماشین پایین پرید...
چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت،..
درِ ماشین را به هم کوبید..
و نمیدید من از وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید.
زبان خشکم به دهانم چسبیده..
و آنچه میدیدم باورم نمی شد..
که مقابل چشمانم مصطفی #مظلومانه در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم.
سعد ماشین را روشن کرد..
و #انگارنه_انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم
_چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم!
و #رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم #سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد،
جراحت شانه ام از درد آتش گرفت و او دیوانه وار نعره کشید
_تو نمیفهمی این بی پدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!
🔥احساس میکردم از دهانش #آتش میپاشد..
که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را میدیدم...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 کانال در محضر علما⇩⇩⇩
🆔 @dar_mahzare_olma
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈