🌺برای آنکه از مادر مهربان تر است..
🍃وقتی با یک موجود صورتی رنگ سهکیلویی از بیمارستان به خانه آمدم هیچ چیز از مادری نمیدانستم. هیچ چیز جز اینکه حاضرم تمام دردهای بزرگ دنیا را تحمل کنم تا او درد کوچکی نداشته باشد. احساس میکردم آنقدر قوی شدهام که میتوانم با تمام واقعیتهای تلخ دنیا گلاویز شوم تا لبههای تیزشان روح بچهام را خراش ندهد، و در آن واحد آنقدر ضعیف که یک تب بچه تمام قلبم را میچلاند و دست و دلم را میلرزاند.
🍃اولین بار که سرمای شدیدی خورد پنج ماهش بود. تبش هیچ جور پایین نمیآمد. لباسهایش را درآوردم تا تنش را خیس کنم. یک دفعه جیغ زد. از آن جیغهای بنفش. بغضم ترکید. تن کوچک و عریانش آنقدر در برابر بیرحمی تب بیپناه شده بود که میخواستم قالب تهی کنم. تمام تنم میلرزید و گریه میکردم. بخاطر ناتوانی خودم که نمیتوانستم تبش را قطع کنم، بخاطر اینکه او زبان نمیفهمید و نمیتوانستم به او بگویم که تبش تمام میشود، بخاطر اینکه نمیدانست بعد از رنج عافیتی هم هست. آنقدر برای حالش میسوختم که اگر میگفتند حاضری ده سال از عمرت را بدهی تا تب بچهات قطع شود بیتعارف در دم قبول میکردم.
🍃بزرگتر که شد فهمیدم این رنجها فقط مختص بیماری نیستند. هر مرحلهای از رشد را که پشت سر میگذاشت من هم پابهپایش رنج میکشیدم. گاهی از خودم میپرسم در فرآیند دردناک رشدی که فرزندم پشت سر میگذارد، آنکه بیشتر رنج میکشد کداممان است؟ او که هیجان اولین قدمها را تجربه میکند، یا من که با خودم کلنجار میروم دستش را نگیرم تا زمین بخورد و راه رفتن یاد بگیرد؟ او که برای درآمدن دندانهایش تب میکند و بیحال به خواب میرود یا من که تا صبح بالای سرش بیدار میمانم تا تبش بالا نرود.
🍃حالا وقتی این حدیث امام رضا علیهالسلام را میشنوم که "امام از مادر برای طفل شیرخوار دلسوزتر است"، دلم میخواهد زار زار گریه کنم. گریه کنم چون این نوع جدید از احساس را درک نمیکنم. چون بالاتر از رحم مادرانه را نمیفهمم چه طوری است. چون ابعاد عظیم این احساس را در خیالم هم نمیتوانم تصور کنم. دلم می خواهد گریه کنم چون وقتی تیرهای رنج زندگی، قلبم را نشانه میگیرند، نمیفهمم فریادهایم با قلب تو چه میکنند؟ نمیفهمم وقتی حسابهای کودکانه ام از دنیا غلط از آب درمیآید و بازنده میشوم چه حالی میشوی. وقتی به راهی میروم که فکر میکنم آخرش عافیت است و بعد محکم زمین میخورم نمیدانم با چه حالی دستت را دراز میکنی تا دوباره بلندم کنی؟
🍃من در برابر تمام واقعیتهای دنیا بیپناهم. آنقدر که نمیدانم لحظه بعد را خواهم دید یا نه. آنقدر که نمیدانم فردا روز رنجم خواهد بود یا روز عافیت. برای من آغوش تو کافیست. تویی که رحم و مهرت اندازه و شبیه ندارد. تویی که ثواب اعمالت را میبخشی تا شاید اندکی از تب عصیانم کم شود.
و خدا میداند در این فرآیند دردناک رشد، آنکه بیشتر رنج میکشد. تویی، نه من.
#امام_من
✅ #درمسیرفاطمه_سلام_الله_علیها وارد شوید👇👇
🆔 @dar_masire_fatemeh