چون کم سن و سال بود و جثه اش کوچک، فرماندهان با رفتن او به صف اول نبرد مخالفت می کردند اما هیچ کس حریفش نمی شد و همین شد که بهنام چندین بار به اسارت دشمن در آمد و هر بار با ترفندی، خود را نجات می داد، مثلاً می زد زیر گریه و می گفت: مامانم را گم کرده ام، دارم دنبالش می گردم. همین شجاعت بهنام باعث شد که تا دل دشمن پیش رود و چون عراقی ها گمان نمی کردند که بچه ای به این کوچکی قصد شناسایی مواضع آنها را داشته باشد، آزادش می کردند و بهنام اینگونه می توانست اطلاعات ارزشمندی از آنها به دست آورد.
📚موضوع مرتبط:
#شهید_بهنام_محمدی
#شهید_دفاع_مقدس
#زندگینامه
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#07_28
@daremtedadeenghelab