eitaa logo
شرطه الخمیس
117 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
5.1هزار ویدیو
11 فایل
سلام این کانال بصورت وبگردی درباره انقلاب،ایران، شهدا عمل می کند و تا حدود فراوان شما را بی نیاز به جستجو در کانال ها می کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍عالمی مشغول نوشتن با مداد بود. فرزندش پرسید: چه می نویسی؟ عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم. 🔺 می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی! پسر تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید. عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن‌ها را به دست آوری. اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست! دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو انسان بهتری می سازد! سوم: مداد همیشه اجازه می‌دهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست! چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید! پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی ات مى كنى، ردی از آن به جا مى ماند؛ پس در انتخاب اعمالت دقت کن! @daremtedadghadir
🌸🍃🌸🍃 📚 مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌طوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛ همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که، در بصره بیماری وبا آمد؛ و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب لیمو است. این مرد، تنها آب لیمو فروش شهر بود. که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد. مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی. می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجر کش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدرجان داد. 💞الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💞 @daremtedadghadir
✨✨✨ ✨✨✨ ✍فردی "کیسه ای طلا" در باغ خود دفن کرده بود که بعد از مدتی یادش رفت کجا بود. نزد بایزید بسطامی آمد. بایزید گفت: نیمه شب برخیر و تا "صبح نـماز بخوان." اما باید مواظب باشی که لحظه ای ذهنت نزد گمشده ات نرود و نیت عبادت تو مادی نشود. 🔸"نیمه شب" به نماز ایستاد و نزدیک صبح یادش افتاد کجای باغ دفن کرده است. سریع نماز خود به هم زد و بیل برداشت و باغ روانه شد و محل را کند و کیسه ها در آغوش کشید. صبح شادمان نزد بایزید آمد و بابت راهنمایی اش تشنر کرد. 🔹بایزید گفت: می دانی چه کسی "محل سکه" را به تو نشان داد؟ گفت: نه. گفت: "کار شیطان" بود که دماغ اش بر سینه ات کشید و یادت افتاد. مرد تعجب کرد و گفت : به خدا برای شیطان نمی خواندم. 🔸بایزید گفت: می دانم، خالص برای خـدا بود. شیطان دید اگر چنین پیش بروی و لذت "عبادت و راز و نیاز و سجده شبانه" را بدانی ، دیگر او را رها می کنی... نزدیک صبح بود، لذت عبادت شبانه را "ملایک "می خواستند بر کام تو بچشانند، که شیطان محل طلاها را یاد تو انداخت تا محروم شوی. 🔹چون یک شب اگر این لذت را درک می کردی، برای همیشه سراغ عبادت نیمه شب می رفتی. شیطان یادت انداخت تا نمازت را "قطع کنی." چنانچه وقتی قطع کردی و رفتی طلاها را پیدا کردی دیگر "نمازت را نخواندی" و خوابیدی... https://eitaa.com/daremtedadghadir