eitaa logo
در مسیر شهادت
595 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
668 ویدیو
15 فایل
❧ هشت سال دفاع مقدس ما صرفاً یک امتداد زمانی و فقط یک برهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زمانی نیست؛ گنجینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عظیمی است که تا مدتهای طولانی ملت ما میتواند از آن استفاده کند. #سیدنا #راهیان_نور_مجازی ⇢سازمان بسیج دانش آموزی استان قزوین ❥
مشاهده در ایتا
دانلود
4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔥 🔥 💢قسمت9⃣: سیری ناپذیر❎ 🔰گوشه ای از واقعیت های ویران کننده عصر پهلوی دربیانات رهبر انقلاب🔰 🆔 @darentezareshahadat
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 خطایی همگانی هنگام دعا به درگاه الهی 🔻گفتاری از شهیدمطهری: ما همیشه که دعا می‌کنیم به خدا می‌گوییم خدایا به ما بده! هیچ وقت دعا نمی‌کنیم خدایا از ما بگیر! در صورتی که ما به این دعا بیشتر احتیاج داریم. تا اینهایی که از ما باید بگیرد از ما نگیرد هیچ چیز اصلاً قابل دادن نیست. ما باید بگوییم خدایا این حب جاه و مال را از ما بگیر! این حسادت‌ها را از ما بگیر! این کینه‌‏ها و عقده‌ها را از ما بگیر! این کدورت‌های قلبی را از ما بگیر! این پرده‌ها را از جلوی چشم ما بردار!ا اول آنچه باید از تو بگیرند آنها را بریز بیرون، بعد آن‌وقت بگو بده. آن وقت است که دعای تو مستجاب می‌شود. 🆔 @darentezareshahadat
🔻 شهدا ➖ روحانی_شهید مجید محمدی 🌟 چهارم شهریور 1346 در شهرستان دزفول به دنیا آمد. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح3) پرداخت. ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد. در سال 1359 عازم جبهه های نبرد شد و جانباز شد. به عضویت بسیج درآمد و به عنوان داوطلب راهی سوریه شد . 🔅 نوزدهم بهمن 1394 در جبهه نبل و الزهرا سوریه و در درگیری با مزدوران داعشی به شهادت رسید. مزار او قطعه مدافعان حرم شوشتر قرار دارد. ➖وصیتنامه 📍همیشه سعی کنید انسان زندگی کنید و انسانیت را در خود پرورش دهید و با اعمال و رفتار و زندگی درست خود به دیگران بیاموزید که انسان باشند و نتیجه این انسانیت کمک خداست که توفیق فهم دین را زیاد می کند . دین و دیندار بودن و دیندار ماندن را از راه عقل و تفکر و اندیشه بیاموزید تا از دینداربودن لذت ببرید و عاشقانه خداوند را پرستش کنید. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @darentezareshahadat
3.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔥 🔥 💢قسمت0⃣1⃣: شاه دزد💵💰 🔰گوشه ای از واقعیت های ویران کننده عصر پهلوی دربیانات رهبر انقلاب🔰 🆔 @darentezareshahadat
🌹سلام امام زمانم 🌹دلم گرفتہ ز دوران چرا نمے‌آیی 🌴امان ز غصہ هجران چرا نمے‌آیی 🌹دلم ز غیبتت آقا ڪویر خشڪے شد 🌴ڪجایـے ابر بهاران چرا نمے‌آیی ... *اللهم عجل لولیک الفرج ‌‌‌‌* 🌹یا صاحب الزمان عج 🆔 @darentezareshahadat
🕊 شهید غلامعلی پیچک: ما از سرنگونی نمی‌ترسیم، از انحراف می‌ترسیم 📝 مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگونی نمی‌ترسیم، از انحراف می‌ترسیم.👇 🆔 @darentezareshahadat
🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠 تا دقایقی دیگر پخش زنده حضور و سخنرانی حجت الاسلام علی معبودی مسئول نمایندگی ولی فقیه و سرهنگ عباس برزگر جانشین فرماندهی سپاه صاحب الامر (عج) استان قزوین برای دعوت به اردوهای مجازی راهیان‌نور استان قزوین ♥ 🌷مسیر عاشقی🌷♥ سفر به مناطق عملیاتی 8 سال دفاع مقدس‌ در جنوب کشور با عضویت در کانال سازمان بسیج دانش آموزی‌و بسیج فرهنگیان استان قزوین بصورت زنده به میعادگاه شهدا سفر کنید... 🌺زمان: ۲۷ و ۲۸ بهمن ماه 🇮🇷منتظر‌حضور‌پرنگ‌شما‌عزیزان‌ آدرس کانال در شبکه شاد:👇 https://shad.ir/qazvinbasij @qazvinbasij 🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠
اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج‌و‌باب‌الحوائج🌼 🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃 🍃🌺السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... @darentezareshahadat
Khamenei.ir108565_173.mp3
زمان: حجم: 2.3M
🌴 دعای با نوای حاج محمود کریمی | بشنویم و زمزمه کنیم به نیت فرج، رفع ویروس منحوس و خطیر کرونا و استشفای مریضان 🌴 🆔 @darentezareshahadat
💠 اسلحه را به سمتم گرفته و نعره می‌زد تا پیاده شوم و من مثل جنازه‌ای به صندلی چسبیده بودم که دستش را به سمتم بلند کرد. با پنجه‌های درشتش سرشانه مانتو و شالم را با هم گرفت و با قدرت بدنم را از ماشین بیرون کشید که ‌دیدم سیدحسن زیر لگد این وحشی‌ها روی زمین نفس‌نفس می‌زند و با همان نفس بریده چشمش دنبال من بود. 💠 خودش هم بود و می‌دانست سوری بودنش شیعه بودنش را پنهان می‌کند و نگاهش برای من می‌لرزید مبادا زبانم سرم را به باد دهد. مادر مصطفی گوشه خیابان افتاده و فقط ناله جانسوزش بلند بود و به هر زبانی التماس‌شان می‌کرد دست سر از ما بردارند. 💠 یکی‌شان به صورتم خیره مانده بود و نمی‌دانستم در این رنگ پریده و چشمان وحشتزده چه می‌بیند که دیگری را صدا زد. عکسی را روی موبایل نشانش داد و انگار شک کرده بود که سرم فریاد کشید :«اهل کجایی؟» لب و دندانم از ترس به هم می‌خورد و سیدحسن فهمیده بود چه خبر شده که از همان روی خاک صدای ضعیفش را بلند کرد :«خاله و دختر خاله‌ام هستن. لاله، نمی‌تونه حرف بزنه!» 💠 چشمانم تا صورتش دوید و او همچنان می‌گفت :«داشتم می‌بردم‌شون دکتر، خاله‌ام مریضه.» و نمی‌دانم چه عکسی در موبایلش می‌دید که دوباره مثل سگ بو کشید :« هستی؟» یکی با اسلحه بالای سر سیدحسن مراقبش بود و دو نفر، تن و بدن لرزانم را به صلّابه کشیده بودند و من حقیقتاً از ترس لال شده بودم که با ضربان نفس‌هایم به گریه افتادم. 💠 مادر مصطفی خودش را روی زمین به سمت پای‌شان کشید و مادرانه التماس کرد :«دخترم لاله! اگه بترسه، تشنج می‌کنه! بهش رحم کنید!» و رحم از پلیدشان فرار کرده بود که به سرعت برگشت و با همان ضرب به سرش لگدی کوبید که از پشت به زمین خورد. به‌نظرم استخوان سینه سیدحسن شکسته بود که به سختی نفس می‌کشید و با همان نفس شکسته برایم سنگ تمام گذاشت :«بذارید خاله و دخترخاله‌ام برن خونه، من می‌مونم!» که را روی پیشانی‌اش فشار داد و وحشیانه نعره زد :«این دختر ایرانیه؟»... ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @darentezareshahadat ═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ 💠 آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشانده و دیگر برای نجاتم التماس می‌کرد :«ما اهل هستیم!» و باز هم حرفش را باور نکردند که به رویم خنجر کشید. تپش‌های قلب ابوالفضل و مصطفی را در سینه‌ام حس می‌کردم و این قرار بود قاتل من باشد که قلبم از تپش افتاد و جریان خون در رگ‌هایم بند آمد. 💠 مادر مصطفی کمرش به زمین چسبیده و می‌شنیدم با آخرین نفسش زیر لب ذکری می‌خواند، سیدحسن سینه‌اش را به زمین فشار می‌داد بلکه قدری بدنش را تکان دهد و از شدت درد دوباره در زمین فرو می‌رفت. قاتلم قدمی به سمتم آمد، خنجرش را روبروی دهانم گرفت و عربده کشید :«زبونت رو در بیار ببینم لالی یا نه؟» 💠 تمام استخوان‌های تنم می‌لرزید، بدنم به کلی سُست شده بود و خنجرش به نزدیکی لب‌هایم رسیده بود که زیر پایم خالی شد و با پهلو زمین خوردم. دیگر حسی به بدنم نمانده بود، انگار سختی جان کندن را تجربه می‌کردم و می‌شنیدم سیدحسن برای نجاتم گریه می‌کند :«کاریش نداشته باشید، اون لاله! ترسیده!» و هنوز التماسش به آخر نرسیده، به سمتش حمله کرد. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @darentezareshahadat ═══✼🍃🌹🍃✼══