eitaa logo
دری به سوی یاران عاشق
262 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
627 فایل
۱۳۹۸/۸/۲۲ 🌱همیشہ مےگفت: اگه میخوای‌ سربازامام‌زمان‌ باشے، باید توانایی‌هات‌ رو بالاببری‌ ... شیعه باید همہ‌فن‌حریف باشه، و از همه چے سر دربیاره 🍃انشاءالله صاحب زمان بیاد به ایران ️ زیرپاش بریزیم گلاب ناب کاشان دری به سوی یاران عاشق
مشاهده در ایتا
دانلود
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍕سفارش پیتزا 🔻آقا سس نمیخواد بزاری، کف خونه پر از سسه😂 ‎‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎🗣🇮🇷 الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
25.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ ١٢ دقیقه جذاب از دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی با رهبر انقلاب💯 ══•ஜ۩🥀۩ஜ•══ الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن آموزش نماز جماعت 🌻✨🌻✨ ┄┄┅🍃🌸♥🌸🍃┅┅┄ الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
اصول حفظ قرآن کریم.pdf
1.62M
🌸 محتوای اصول حفظ قرآن کریم 💠 با مطالعه این محتوا، میتوانید با اصول عمومی حفظ قرآن کریم آشنا شوید. 👌درس اول: «آشنایی با اصول عمومی حفظ قرآن» 🔆 برای شرکت در پویش هر شب با ما همراه باشید، آموزش ها را ببینید و در پایان هفته بسیج، در آزمون شرکت کنید. 🌹 شرکت در آزمون به منزله ثبت نام در پویش است الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
س: حکم پرداخت شوهر، بدون اجازه او؟ ج: کسی که مالک پول است باید خمس را بپردازد یا دیگری را وکیل کند برای پرداخت خمس و پرداخت خمس مال کسی به وسیله دیگری بدون اجازه او کافی نیست و چنانچه انسان بداند که مالی متعلق خمس است تا صاحب آن مال خمس آن را اداء نکند تصرف در آن مال برای دیگران هم جایز نیست . ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌈 با حرصِ آشکاری میگویم .هانیه خانم هانیه خانم گفتنهاتون رو آقا مهدی - .آقامهدی را از عمد غلیظ میگویم که باز هم خندهاش میگیرد .به خیابان اصلی که میرسیم، تاکسی میگیریم و به سمت طلافروشی میرویم * ای بابا! این هم نه؟ - .با وسواس حلقهی پهن و پر از نگین را نگاه میکنم :سرم را به علامت نفی و رد کردن تکان میدهم نه! چیه این آخه؟ - چشمم را میچرخانم و روی حلقهی ظریف و سادهای که یک ردیف نگین کوچک زیبایش کرده است، .مکث میکنم؛ رد نگاهم را میگیرد این؟ - :سرم را با اشتیاق تکان میدهم خیلی خوشگله نه؟ - ...راستش - راستش چی؟ - .اولش میخواستم همین رو نشونت بدم، گفتم فکر نکنی بهخاطر سبک بودن و ارزونیشه - :نگاهش میکنم .من چیزهای ساده رو بیشتر دوست دارم، بیشتر به دل میشینن. تجمل زیادی دل آدم رو میزنه - گفته بودم رضایت چشمانش را با دنیا عوض نمیکنم؟ * .روبروی در خانه میایستم :چند پلاستیک توی دستم را زمین میگذارم و میگویم .بیا داخل، شام بخور بعد برو - .نه دیگه، مزاحم نمیشم - :اصرار نمیکنم که معذب نشود .باشه هر جور راحتی - ...راستی - .منتظر نگاهش میکنم .چشمهایش زیر نور ماه برق میزند این یه هفته تا عقد... ناراحت نمیشی اگه بگم همدیگه رو نبینیم تا روز عقد؟ - شوکه میشوم. چرا؟ چرا نبینیم هم را؟ سوالم را از چشمهایم میخواند. دستی بین موهایش میکشد و :میگوید خب، محرم نیستیم هانیه. میدونی حس خوبی ندارم؛ یعنی معذبم. بذار تا روز عقد، که قلبم آروم شه - با بله گفتنت؛ که بشی مال خودم، عرفاً و شرعاً. توضیحش یکم سخته برام، متوجه میشی منظورم رو؟ :لبخند مینشیند روی لبهایم !متوجهام! پس، خداحافظ تا هفتهی دیگه - :در را با کلید باز میکنم و داخل میشوم... در را نبستهام که میگوید .خوبه که دارمت - .لبخند میزنم و دستم را تکان میدهم :دستش را برایم تکان میدهد و لبخند میزند !خدانگهدار، تا هفتهی دیگه - !بیا داخل دیگه، بذار اون هم بره خونه دوساعت بخوابه. بمیرم واسه برادرزادهی زن ذلیلم - .برمیگردم سمت عموسبحان که چند قدمیام ایستاده الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
🌈 لبم را میگزم. مهدی سرش را از لای در داخل میآورد و با لحن خودمانی و شیطنتباری رو به عمو :میگوید !من نوکر خانمم هم هستم آقاسبحان - زن ذلیل و نوکر! خوب شوهری گیرت اومده هانیه! برو پدر صلواتی، برو که حرف دارم با برادرزادهام - .مزاحمی !حالا ما شدیم مزاحم؟ باشه، به هم میرسیم آقای عمو - :بعد هم رو به من که از دستشان خندهام گرفته میگوید !خداحافظ هانیه - .و میرود. رو میکنم سمت عمو حرفِ چی عمو؟ - .بیا بشین اینجا تا بگم بهت - .به دنبال این حرفش میرود و لبهی حوض مینشیند .پلاستیکهای خرید را کنار در ورودی میگذارم کنارش مینشینم. رد نگاهش را میگیرم و میرسم به گلهای محمّدی و بنفشهای که درون باغچهی :کوچک خانهمان و زیر نور نقرهای مهتاب خودنمایی میکنند .شما دوتا کنار همدیگه خیلی قشنگ و رویایی بهنظر میرسین - :لبخند میزنم. قشنگ و رویایی! مثل همان مجنون و لیلی! ادامه میدهد مهدی جونش رو هم میده پایِ ایمان و وطنش.آخرهای سلطنت شاه من و مهدی تازه وارد نظام و ارتش - شده بودیم. به چشم خودم دیدم در حالی که نیروی ارتش شاه و سلطنتش بود، به بچههای انقلابی تو پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام کمک میکرد. اینها رو میدونی هانیه، مگه نه؟ :آرام سرم را تکان میدهم ...میدونم - من بهتر از هر کسی میشناسمش. الانی که اوضاع کشور معلوم نیست و ممکنه هر اتفاقی بیفته - پیشبینیش برام سخت نیست که مهدی حاضره از خودش و کنار تو بودن بگذره تا بقیه آروم و راحت زندگی کنن. میتونی کنار بیای با اینها؟ با نبودنهاش؟ با زندگی با یه آدم نظامی؟ .مصممتر از هر وقتی چشمهایم را به چشمهایش میدوزم .من حاضرم بودم برای یک روز کنار مهدی و خانم خانهاش بودن همهی عمرم را فدا کنم :به گمانم عشق را از چشمهایم میخواند که میگوید !مبارکه وروجک عمو - .بغضم جایش را به خنده میدهد :بلند میشود، دستم را میگیرد و بلندم میکند بیا ببین زنداداش چه بازار شامی راه انداخته. بیچاره داداشسجاد از خستگی همون وسط هال گرفته - !خوابیده! فکر کنم کل بازار رو دنبال زن داداش واسه جهیزیه خریدن چرخیدن... تقصیر مهدی نیستها چی؟ - !زن ذلیلیش! توی خونوادهی ما موروثیه ظاهراً - .میخندم و پلاستیکها را برمیدارم و داخل خانه میشوم .مادر را میبینم که جعبههای اثاث را به گوشهی هال میبرد .دلم برای پدری که بین این همه سر و صدای جابهجایی، وسط هال خوابش گرفته پر میکشد :رو به مادر سلامی میکنم، من را که میبیند جواب سلامم را میدهد و رو به عمو میگوید راحله خانم، خانمِ آقارضا هم امروز باهامون بود. جهیزیهی این دوتا عروس آمادهست، با مهدی یه - ماشین بگیرید اثاثها رو بفرستین تهران. ببینم، خودتون که رفتید میچینید یا میخواید من خودم تو این هفته برم؟ چهطوره؟ !نه زنداداش، خودمون که رفتیم میچینیم دیگه. شما به اندازهی کافی تو زحمت افتادین - زحمت چیه؟ یه طرف دخترهامن یه طرف پسرهام! ببینم هانیه، حلقه گرفتین مادر؟ - .آره مامانم - جعبهی حلقهها را از کیفم بیرون میآورم و به دست مادر میدهم و خودم به اتاق میروم تا لباسهایم را .عوض کنم الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول آبان برای ماهی ها غزل شماره ۳۴۱ حافظ گر من از سرزنش مدعیان اندیشم شیوه مستی و رندی نرود از پیشم زهد رندان نوآموخته راهی بدهیست من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم ... آبان ماهی عزیز... عده‌ای قصد منحرف کردن تو را از مسیری که در آن قدم گذاشته‌ای دارند. هربار با سرزنش کردنت و عاقبت بی‌سرانجام خواندن کار، تو را ناامید می‌کنند. خودت هم بر سر دوراهی مانده‌ای و بی سر و سامان هستی. فکرت کار نمی‌کند. همه چیز را به خدا بسپار. 🌱 او بر همه چیز واقف است، همه چیز را درست می‌کند و التیام دهنده دل پر از درد توست. اگر برخی خواستند سر از کار تو دربیاورند، تو راز خودت را از دیگران بپوشان و قدر اوقات زندگی‌ات را بدان، همین دو برای موفقیتت کافیست. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
ﺍنقد ﺑﺪﻡ میاد تو این ﻋﺮﻭﺳﯿﺎ ﺁﻫﻨﮓ ﻗﺪ ﻭ ﺑﺎﻻﯼ ﺗﻮ ﺭﻋﻨﺎﺭﻭ ﺑﻨﺎﺯﻡ ﺭﻭ ﻣﯿﺰﺍﺭﻥ !!! ﻫﻤﻪ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻥ ﻣﻨﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻦ !! آدم خجالت میکشه 😌 😂 (ツ) <) )> _/\_ 😂😂🤣😂🤣🤣🤣😂😂😂 اگه شادشدین ۱۰🌹صلوات برای امام زمان بفرستید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺