#احکام_رسانهای
یه سوال دارم!
🔎مشاهده برنامههای تلویزیونی که از ماهواره دریافت میشوند، چه حکمی دارد؟ اگر ساکنان استانهای مجاور دولتهای خلیجفارس، برنامههای تلویزیونی آن دولتها را مشاهده کنند، حکم آن چیست؟
#فاطمیه_خط_قرمز_ماست
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان_عج
════ ════════ ════
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
♥️💬♥️
@daribesoyeyaranashegh
════ ════════ ════
⭕️ دلایل مهاجرت انیمیشنسازهای ایرانی چیست؟
🔴اگر انیمیشــن در کشورهای دیگر توسط شرکتها و کمپانیهای بزرگ ساخته و توزیع میشوند در کشور ما اما این مراکز دولتی و نیمهدولتی هستند که با تکیه بر یک بودجه مصوب سراغ یک موضوع خاص میروند و پخش انیمیشن برایشان مهمتر از درآمدزاییاش است. در سپهر هنری ما این جا افتاده که انیمیشن یک اثر پرهزینه و کمسودده است و نگاهی به آمار تولیدات و فروش آنها، متاسفانه این نکته را تایید میکند و باید برای این مشکل راهی پیدا کرد.
#فاطمیه_خط_قرمز_ماست
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان_عج
════ ════════ ════
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
♥️💬♥️
@daribesoyeyaranashegh
════ ════════ ════
#احکام_رسانهای
یه سوال دارم!
🔎آیا مرد میتواند برای آگاهی از خصوصیات جسمی و زیبایی دختری که میخواهد با او ازدواج کند، عکس یا فیلم او را مشاهده کند؟ درصورتیکه دختر، فامیل و آشنا باشد، چه حکمی دارد؟
#فاطمیه_خط_قرمز_ماست
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان_عج
════ ════════ ════
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
♥️💬♥️
@daribesoyeyaranashegh
════ ════════ ════
✅چله حدیث کسا 📿
به نیت فرج آقا ومولامون صاحب الزمان عج💚
وازدواج و خوشبختی جوان های دم بخت🔗💍
ویژه یام فاطمیه
(شهادت حضرت زهراس)
از17آذر تا 6دی
شماره ٤ چله
#فاطمیه_خط_قرمز_ماست
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان_عج
════ ════════ ════
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
♥️💬♥️
@daribesoyeyaranashegh
════ ════════ ════
✅ امروز ۲۰ آذرماه سالگرد شهادت سومین شهید محراب «سید عبدالحسین دستغیب شیرازی» است.
سید عبدالحسین دستغیب شیرازی مجتهد شیعه ، معلم اخلاق، شهید محراب، و امام جمعه شیراز بود که در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ هنگام عزیمت برای اقامه نمازجمعه شیراز ، بدست منافقین کوردل به همراه تیم حفاظت خود به شهادت رسیدند.
🌷 روح همگی شان شاد و راهشان پر رهرو باد
#شهید_آیت_الله_دستغیب
#فاطمیه_خط_قرمز_ماست
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان_عج
════ ════════ ════
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
♥️💬♥️
@daribesoyeyaranashegh
════ ════════ ════
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #نهم
_برنامه ت چیه؟! میخای چکار کنی؟! میبینی که یاشار راهش رو انتخاب کرد.میره سر خونه زندگیش!! از نظر من هیچ مشکلی نیس. اگه تصمیمت قطعیه، مهسا مورد خوبیه.!
صاف و بااقتدار نشست و گفت:
_سریعتر خبرش رو بهم بده، برا هر دوتاتون میخام یه جشن بگیرم! اما خیلی مفصل. یاشار که نهایتا تا عید صبر کنه. تو هم زنگ بزن ب اقای سخایی، قرارعقد رو برا قبل عید، بذار.
سکوت کرده بود.تا کلام پدرش به #اتمام رسد.😔
_بابا شما دیگه چرا!! ؟؟شما که منو میشناسین! من از...😒
پدرش کلامش را قطع کرد و باعتاب گفت:
_تو چی هااان؟! از مهسا هم خوشت نمیاد؟؟😠
کم کم صدای پدرش بالا میرفت..
_فکر کردی کی هسی؟؟همین که من میگم..!😠یا تا ٧ فروردین مراسم برپا میشه یا کلا از ارث محرومی!!! حتی یه پاپاسی هم گیرت نمیاد!! اینو تو کلت فرو کن..!!مطمئن باش.!😠☝️
کوروش خان پشت سرهم این جملات را ردیف کرد.و عصبی راه اتاق را در پیش گرفت...
یوسف مات از حرفهای پدرش، ازتصمیماتش، نمیدانست جواب را چه بدهد..!!!که حرف دل خودش باشد..ناچار فقط #سکوت کرد! حداقل #بی_حرمتی نمیکرد!😔
اکبرآقا باناراحتی نگاهش میکرد.
سهیلا سری با تاسف برایش تکان میداد.
مادر وخاله شهین هم دلخور از وضعیت نیم نگاهی به او انداختند و باز گرم حرفهای خودشان شدند.
حس اضافی بودن را داشت.
از خودداری خودش هم خسته شده بود.
حالا یاشار و سمیرا هم از حیاط به جمع آنها اضاف شده بودند.یاشار بدون توجه به جو ایجاد شده، روبه اکبرآقا کرد و گفت:
_اکبرآقا اگه اجازه بدید،ما امشب #محرم بشیم. ٧ فروردین هم عقد و عروسی باهم بگیریم. توی این یکماه و خورده ای، همه کارها رو انجام میدم.
یاشار نگاهی به خاله شهین کرد تا تایید حرفش را بگیرد.
خاله شهین_خیلی هم خوبه، من که موافقم، شما چی میگین اکبرآقا! ؟
اکبر اقا با خنده گفت:
_چی بگم،..!خب... داماد که ماشالا راضی، عروس هم راضی، گور 'بابای عروس' ناراضی😁
همه خندیدند.😀😃😄حتی یوسف. جلو رفت صمیمانه دست برادرش را فشرد.
_خیلی خوشحالم برات داداش، خوشبخت بشین😊
یاشار _ممنون. تو هم یه فکری کن زودتر تا سرت ب باد نرفته.😜
و قهقهه ای زد.😂یوسف هم خنده اش گرفته بود.😁به درخواست یاشار، محرمیتشان را یوسف خواند.همه دست میزدند. همه خوشحال بودند.😁😊👏👏فخری خانم بلند شد شیرینی🍰 را گرداند تا همه دهانشان را از این وصلت شیرین کنند.
همه مشغول حرف زدن بودند.فخری خانم بالا رفت برا دلجویی از همسرش.
با پایین امدن پدرش از پله ها،اکبرآقا گفت:
_کوروش خان ما تصمیمات اصلی رو گذاشتیم شما بیاین بعد.
کوروش خان، با شکوه و اقتدار دستانش را درجیبش کرد، و آرام از پله ها پایین می آمد.بسمت اکبرآقا رفت.
_همه بیاین اینجا
همه روی مبلهایی نزدیک به هم نشستند...
سمیرا، به محض محرم شدنشان،روسری و مانتو اش را درآورد...
دیگر جایی برای یوسف نبود.#سربه_زیر #بالبخنداز جمع خداحافظی کرد.به آشپزخانه رفت وضو✨ گرفت.و به اتاقش پناه برد.
اینجور انتخاب کردن...
برایش مفهومی نداشت. همیشه عقیده داشت، حرمت #دختر، حرمت#بزرگترها، و حتی #عشق هم برایش #حرمت قائل بود.
وارد اتاقش شد..
فکر اینکه چرا اینهمه میان خود وخانواده اش تفاوت هست،یک لحظه او را رها نمیکرد.
آدم درد دل کردن و بازگو کردن دردهایش نبود.اما چراهای زندگیش، زیاد بود. سوالهای ذهنش چند برابر شده بود..!
فکرش بسمت آقابزرگ رفت.پدر پدرش. با او راحت تر بود.حتی راحت تر از پدرش.
شب از نیمه گذشته بود..🌌
سجاده را پهن کرد، خواست ✨دو رکعت نماز✨ اقامه کند، برای #آرامشش_ازفکر
تا دستهایش را بالا برد....
تمام تصویرهای میهمانی مانند فیلمی🎞 مقابلش صف بست.😈نمیدانست چه کند،..😱😰
با دستهایش روی صورتش را پوشاند، چند صلواتی✨ فرستاد،ذهنش را متمرکز کرد و دوباره برای تکبیر دستهایش را بالا برد.
باز هم نشد،...😰
#شیطان تصمیمش را گرفته بود،😈آنهمه عشوه های دختران و زنان کارخودش را کرده بود!!!
معصوم که نبود!!
خیلی نگاهش را #کنترل میکرد، #مراقب بود!اما خب بهرحال #مرد بود، #جوان بود، زیبا بود، و مورد توجه همه.!
خودش را #یکه_وتنها در بیابانی میدید.. #بی_یارویاور. و نیروهایی که #ازهمه_سمت به او هجوم می آوردند.😱😈😰😈😱
دستهایش را پایین انداخت..
عادت داشت چفیه روی دوشش می انداخت بهنگام نماز..
.
#فاطمیه_خط_قرمز_ماست
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان_عج
════ ════════ ════
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
♥️💬♥️
@daribesoyeyaranashegh
════ ════════ ════
🔷آقای مروی تولیت باید سریعا معذرت خواهی کرده و عذر این اشخاص هتاک را بخواهد
بست نشینی دیروز (شنبه) حرم رضوی بدون شرح!
قضاوت با شما!
🔴همین حالا با 138 تماس بگیرین
و جویا بشید چرا خادم های حرم چنین بی حرمتی را در حق کسانی که صرفا مطالبه حفظ ارزشها را داشتند صورت دادند؟؟؟؟
این سومین بی حرمتی ظرف دو هفته از سمت خادمان استان قدس رضوی یه خواهران متدین بست نشین بود
تولیت آستان های مقدس کشور در طی این دو هفته در هر شهر تکریم زائر و بست نشینیان داشته و تنها مکانی که بی حرمتی را روا داشته خادم های حرم استان قدس رضوی داشته اند
چطور افراد مکشفه در خیابان و دانشگاه و.... آزادانه در حال تردد و اغتشاش و حتی در حرم نیز بدون چادر و با آرایش کامل و.... میآید سیاست مماشات پیش گرفته اند و میگویند نباید چیزی گفت اما حال به خواهران محجبه و عفیفه ما هتک حرمت کرده و عکس شهدا را پاره میکنند؟!!!
همین لحظه لطفا
با روابط عمومی حرم 138 تماس گرفته و انتقاد و نارضایتی نسبت به این هتک حرمت علنی ابراز داشته و خواستار عذر خواهی رسمی آستان قدس رضوی و حضور تولیت در بین بیت نشینان باشیم.
مطالبه ما از شماره
138
و پیامک به مدیر عالی حرم آقای فیضی
09128333949
#سکوت هر مسلمان خیانت است
به قرآن و شهدا
#مدیون خون شهداییم
#آستان قدس پاسخ گو باشد
#اقای مروی موضع تان را مشخص کنین
➖➖➖➖
#فاطمیه_خط_قرمز_ماست
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان_عج
════ ════════ ════
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
♥️💬♥️
@daribesoyeyaranashegh
════ ════════ ════
رمان امنیتی شاخه زیتون 🌿
#قسمت_سی_و_یکم
پیشانیام را میبوسد:
-مطمئنم بهترین تصمیم رو میگیری.
و می رود و من را با یک دوراهی تنها میگذارد.
شاید این سختترین امتحان زندگیام باشد. کاش میشد دردم را به یک نفر بگویم، بلکه مشورت بدهد یا حداقل دلداریام بدهد. اما این درد خودم است. باید خودم با آن کنار بیایم.
بیاختیار زنگ می زنم به عزیز. هنوز بوق نخورده جواب میدهد:
-سلام عزیز دلم.
-سلام عزیز. خوبین؟ زیارت قبول.
-سلامت باشی. خوبی؟ بابا و مامان خوبن؟
کاش میشد همین جا بگویم پدر را نمی دانم اما مادر خوب نیست. اما فقط میگویم:
-الحمدلله.
-دیگه چه خبر؟
-سلامتی... میگم عزیز... میشه اونجایید، خیلی برام دعا کنید؟
-من که همیشه دعات میکنم، اینجا هم دائم به یادتم.
-نه... دعای ویژه میخوام. جلوی پنجره فولاد. دعا کنین خودشون راهنماییم کنن و بندازنم توی مسیر درست.
-ان شالله عزیزم. حتما دعا میکنم.
مکالمهمان که تمام میشود، با خودم فکر میکنم کجا بروم که کمی ذهنم آرام شود. یاد عمو صادق میافتم. امیدوارم از ماموریت برگشته باشد.
سراغ عمو صادق را از زنعمو گرفتم و فهمیدم رفته باغشان. بدون این که خبر بدهم، راه افتادم که بروم باغ. باغ عمو در حاشیه شهر است. در واقع یک زمین بزرگ است که قسمتی از آن برای ماست و قسمتی برای عمو صادق و قسمتی برای پدربزرگ. سهم عمو یوسف هم به پدربزرگ رسید.
باغ ما خیلی وقت است متروک مانده؛ اما عمو صادق علی رغم مشغلهاش، زیاد به باغش سر میزند.
در باغش گلخانه دارد و بچههایش گلدانهای زینتی پرورش میدهند.
چندنفر را همینطوری برده سر کار.
مقابل در باغ پارک میکنم. ماشین عمو جلوی در است، یک پاترول قدیمی.
چندبار به در باغ ضربه میزنم و صبر میکنم. صدایی که تازه دو رگه شده از داخل باغ به گوش میرسد:
-کیه؟
احمد است، کوچکترین فرزند و تنها پسرِ عمو صادق که تازه پشت لبش سبز شده.
میگویم:
-مهمون نمیخواین پسرعمو؟
در باغ باز میشود و احمد با چشمان متعجب نگاهم میکند. سرش را کمی از در بیرون می آورد که ببیند کسی همراهم هست یا نه. میگویم:
-تنها اومدم.
احمد لب میگزد:
-نباید تنها میاومدین... خطرناکه.
-حالا راهم نمیدی؟ برگردم؟
ادامه دارد ...
#شاخه_زیتون
✍🏻نویسنده خانم فاطمه شکیبا
#فاطمیه_خط_قرمز_ماست
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان_عج
════ ════════ ════
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
♥️💬♥️
@daribesoyeyaranashegh
════ ════════ ════