eitaa logo
دری به سوی یاران عاشق
262 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
627 فایل
۱۳۹۸/۸/۲۲ 🌱همیشہ مےگفت: اگه میخوای‌ سربازامام‌زمان‌ باشے، باید توانایی‌هات‌ رو بالاببری‌ ... شیعه باید همہ‌فن‌حریف باشه، و از همه چے سر دربیاره 🍃انشاءالله صاحب زمان بیاد به ایران ️ زیرپاش بریزیم گلاب ناب کاشان دری به سوی یاران عاشق
مشاهده در ایتا
دانلود
میان این همه بودن نبودنت سخت است... 🌿|↬الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
به قول آیت الله بهاءالدینی؛ به همه ائمه علاقه مندم لکن بیچاره علی ام بیچاره علی... 📌|↬الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
من: باید اتاقمو تمیز کنم من بعد از برداشتن یه جوراب: 😐😂😂🤦‍♀ 💎| الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
'♥️𖥸 ჻ ┊آزرده گشتـــ خاطرتـ🍃 از کرده هاے من🤚🏻 ┊مولا ببـــخش🕊 نوکرتان دَردسر شدہ...•💔• تعجیـل‌در‌ظهـور صلـوات ♥️|↫ ‌ الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
🔴چهار "نون" راهگشا ✍ گاهی آدم هنگام گرسنگی با یه "نون" مشکل رو حل می‌کنه؛ حالا با چهار تا "نون" می‌شه جلوی خیلی از مشکلات را گرفت و به آرامش رسید. 🔰 این هم "چهار نون" راهگشا: نبین نگو نشنو نپرس 1⃣ نَبین 1- عیب مردم را نَبین. 2- مسائل جزئی در زندگیِ خانوادگی را نَبین. 3- کارهای خوب خودت را که برای دیگران انجام دادی، نَبین. 4- گاهی باید وانمود کنی که ندیدی (اصل تغافل). ￸ 2⃣ نگو 1- هر چه شنیدی، نگو. 2- به کسی که حرفت در او تأثیر ندارد، چیزی نگو. 3- سخنی که دلی را بیازارد، نگو. 4- هر سخن راست را هر جا، نگو. 5- هر خیری که در حق دیگران کردی، نَگو. 6- راز را حتی به نزدیک‌ترین افراد نگو. ￸ 3⃣ نَشنو 1- هر سخنی ارزش شنیدن ندارد، نَشنو. 2- وقتی دو نفر آهسته سخن می‌گویند، سعی کن نَشنوی. 3- غیبت را نَشنو. 4- گاهی وانمود کن که نشنیدی (اصل تغافل). (خود را به نشنیدن بزن) ￸ 4⃣ نَپرس 1- آنچه را که به تو مربوط نیست، نپرس. 2- آنچه که شخص از گفتنش شرم دارد، نپرس. 3- آنچه باعث آزار شخص می‌شود، نپرس. 4- آن پرسشی که در آن فایده‌ای نیست، نپرس. 5- آنچه که موجب اختلاف و نزاع می‌شود، نپرس. ￸الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
🔴جزئیات شهادت مامور پلیس در شهرستان خوی‌ 🔹سردار رحیم جهانبخش در تشریح این خبر اظهار داشت:گروهبان یکم "محمدرضا حاجی حسینلو" از ماموران کلانتری خدمات انتظامی ارومیه که برای امدادرسانی و تامین نظم و امنیت مناطق زلزله زده شهرستان خوی اعزام‌شده بود، در حین انجام ماموریت، توسط سارق مجروح که به علت شدت جراحات وارده به درجه رفیع شهادت رسید. با اشراف اطلاعاتی پلیس امنیت عمومی و همچنین حضور کارآگاهان پلیس آگاهی، متهم فراری در کمترین زمان ممکن دستگیر و به مقر پلیس هدایت داده شد. 🔹کارکنان پلیس در خط مقدم برخورد با ناهنجاری‌ها و جرایم مختلف هستند و هرگز اجازه نخواهیم داد در مناطق زلزله زده شهرستان خوی، کسی خدشه‌ای به امنیت و آرامش خاطر شهروندان عزیز وارد کند. ☫الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹دستگیری ۲۴۰ سارق و زورگیر سابقه‌ دار 🔹فرمانده انتظامی تهران: از قوه قضاییه می‌خواهیم احکام بازدارنده‌ای برای این مجرمان صادر شود. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
🔺بازگشت با دست پُر 🔹آورده‌های سفر دو روزه رئیس جمهور به چین برای کشور الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
امام حسین علیه السلام:« خدا مى داند که من نمازِ براى او و تلاوت کتابش (قرآن) و راز و نیازِ فراوان و استغفار را دوست دارم» الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
🌹هر روزتان را با یاد شهدا آغاز کنید ▫️ امروز اول اسفند ماه ۱۴۰۱ مصادف است با 🔹آغاز عملیات مولای متقیان در چزابه سال ۱۳۶۰ 🌞سالروز ولادت شهدای والامقام 🌷شهید فضل اله احمدی مقدم ارمکی 🌷شهید علی اصغر بارفروش 🌷شهید علی اکبر باقری فردسده 🌷شهید احسان حاجی جعفری 🌷شهید علی اکبر حلاجی نیاسر 🌷شهید جاویدالاثر قوام سیدی نیاسر 🌷شهید حمیدرضا شعبانی 🌷شهید سهراب عامری شهرابی 🌷شهید علی اکبر لطفی 🌷شهید جاویدالاثر خیراله محسنی 🌷شهید رضا هاشمی سن سنی 🌷شهید محمد واحدی 🌷شهید عباس واحدیان 🌷شهید سیدعلی ولی زاده کاشی 🌷شهید حسینعلی سبیلی نوش آبادی 🌷شهید علی محمد اربابی بیدگلی 🌷شهید علی محمد امینی یان 🌷شهید فخرالدین لبافیان بیدگلی 🌷شهید حبیب اله خنده رو 🌷شهید مصطفی عربیان 🌷 شهید امیر ملکی 🌕سالروز شهادت شهدای والامقام درعملیات مولای متقیان سال ۱۳۶۰ 🌹 شهید محمدعلی آستانه مفرد 🌹شهید یداله آلوئی کاشانی 🌹شهید علی حاجی ابراهیمی اول طاهری 🌹شهید جعفر ژاله خواه 🌹 شهید علی رضا ابریشمی بیدگلی 🌹شهید احمد داروغه 🌹شهید جاویدالاثر محمدعلی دهناری 🌹شهید جواد رضازاده لواف 🌹شهید احمد نصراله کاشی 🌹شهید حسین روشن قیاسی 🌹شهید رمضانعلی سودائی 🌹شهید جاویدالاثر عبداللطیف دستان 🌹 شهید جعفر شهبازی علوی 🌹شهید اصغر فخار 🌹شهید امراله معصومی 🌹شهید جواد صادقی 🌹شهید محسن هاشمی کربلائی 🌹شهید سید محسن میر 🌹شهید حسن مطیعی 🌹شهید علی علی آبادی 🌹شهید علی مشرقیان 🌹شهید علی محمد زعیم علی آباد 🌹شهید ابراهیم نیکوفرد 🌹شهید محمد آبانی 🌹شهید رضا دارچینی 🌹شهید مهدی توکلی بیدگلی 🌹شهید علی محمد فرهادیان و 🌹شهید رمضانعلی جارچی ۱۳۵۷ 🌹شهید حسین لقبی بیدگلی۱۳۶۴ ⭐️شهدا را یاد کنیم حتی با ذکر یک صلوات الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ میدانست مردش الان، دلخور است... از درون ناراحت است... گرچه بخندد.. گرچه دنبالش بدود.. او را بگیرد.. قلقلک دهد.. اما دارد که با این چیزها برطرف نمیشد..😣😞 یوسفش را صدا زد برای شام.. یوسف پای سفره نشست. چقدر سفره شان شبیه آقابزرگ و خانم بزرگ بود. باهمان .. به همان .. طرح روی املت را دید.. اما حسش خوب نبود.. غذا را خورد و بدون هیچ حرفی به اتاق برگشت.. ریحانه دلخور ..😊 میدانست حال مردش را.. که سخت است برایش،... که نتوانسته در عرض کمتر از ٢ماه ٣٠ میلیون تومان داشته باشد تا خانه رهن کند..🙁 ، همه اینها ظاهر اوست.. اما غمش.. مشکلش.. ... ریحانه در تماس بود.. خانواده خودش، 😍خانواده همسرش،😍 دوستانش.. 😍اما دوست نداشت مشکلش را کسی بداند.. میدانست اگر یوسفش بفهمد.. عصبانی میشود..😠 دوست نداشت را زیر سوال ببرد.. نیمه اول آبان بود.. اثاث کشی کردند. 💨🚙💨🚛در خانه ای که تازه رهن کرده بودند. ریحانه حوصله اش سر رفته بود.. مردش از صبح تا شب که نبود.. خودش بود و خودش.. در شهری غریب.. 🙁 ارتباط تلفنی سرگرمی نبود.. اماباید خودش را میکرد..☺️ خوشنویسی میکرد... ادامه تحصیلش را گذاشته بود وقتی از شیراز برمیگردند.☺️ چند کلاس ثبت نام کرد. گل چینی، خوشنویسی، والیبال.😍👏👏 خیلی خوب بود برنامه اش.. تا بعدازظهر کلاس میرفت. آمدن یوسفش، او خانه بود.😍 کم کم توسط مسجد محله شان، به حلقه صالحین پیوسته بود... چنان خودش را سرگرم میکرد، مطالعه میکرد که نخواهد . نتواند ..😊☝️ نزدیک ظهر بود... با صدای آیفون، قلمش🖋 را زمین گذاشت. متعجب بود.. کسی آنها را در این شهر نمیشناخت.😧 پس کیست.!؟😟 یوسفش کلید داشت.. شاید حاج حسن دوست پدرش باشد.. به خیال اینکه حاج حسن است. پشت ایفون رفت. رسمی صحبت میکرد. _بفرمایید کیه؟! سمیرا_ باز کن ریحانه منم..😠 ریحانه لحظه ای شک کرد. پس سکوت کرد. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ ریحانه لحظه ای شک کرد. پس سکوت کرد. سمیرا_ مگه نمیگم باز کن.. بهت یاد دادن اینجوری از مهمون پذیرایی کنی؟؟ 😠 ریحانه_ عه..سمیرا خانم شمایید؟.. ببخشید نشناختم.. بفرمایین.. 😊 سمیرا، تنها، با چمدانی، عصبانی وارد خانه شد.. ریحانه جلو رفت و گرم بااو احوال پرسی کرد. سمیرا خیلی سرد و خشک جوابش میداد. ریحانه_ چه عجب خانم..خیلی خوش اومدی.. از این ورا..☺️ آدرس خونه ما رو از کجا آوردی؟! _از ننه یاشار..!😡 این چه طرز حرف زدن بود.. ریحانه_ چیزی شده سمیرا جون!..؟🙁 سمیرا_ خوبه والا.. خوش بحالت.. اومدی شیراز از هیچی هم خبر نداری..! 😕 ریحانه لبخند زد... سکوت کرد. بغض😢 گلوی سمیرا را میفشرد.در آغوش ریحانه رفت🤗🤗 و بلند گریه کرد. _اومدم چن روز خونتون بمونم😭 هیچکسی نمیدونه.. با یاشار دعوام شده اون نامرد بی همه چی.... 😭😭😭 ریحانه_باشه عزیزم.. حالا خودتو ناراحت نکن😒 قدمت سرچشم گلم تا هروقت دوست داشتی بمون.. ولی بذار به خاله شهین بگم تو اینجایی نگرانت میشن.. _نه نمیخام کسی بفهمه.. حالم از همشون بهم میخوره..😭 اذان✨ میگفتند.. سمیرا فهمید، که ریحانه دل دل میکند برای اقامه نمازش.. سمیرا_ تو برو نمازت بخون.😢 ریحانه_ ناراحت نمیشی؟!😊 سمیرا_ناراحت..؟ نه بابا برو ب کارات برس😢 ریحانه به اتاق رفت.. وضو داشت.سجاده را باز کرد. چادرش را پوشید.نیت کرد.. سمیرا چرخی زد..نگاهی کرد..👀 چقدر ساده بود زندگیشان.. هیچ سنخیتی نداشت با زندگی خودش.. هنوز هم ریحانه، همان ریحانه بود. 💭یادش افتاد... به مراسم هایی که گرفته بودند.. چقدر با کینه میخواست مراسم را بهم بزند..😞 چقدر همه چیز را مسخره کرده بود..😞 چقدر دلش میخواست ریحانه به یوسفش نرسد..😞 اما نشد..! خواست صورتش را بشوید..😢💦 مقابل روشویی ایستاده بود. اشکهایش سرازیر بود..😭 چقدر بدبخت بود..😭 چقدر حقارت را تحمل کرده بود در این مدت..😭 بچه دار نمیشدند.. دکتر ها رفتند.. هزینه ها کردند.. اما هیچ..!! سمیرا به طمع پول یاشار و یاشار برای زیبایی سمیرا... اما نه سمیرا صاحب یاشار شد.. و نه یاشار همسرش او را پایبند زندگی کرد.. عجب .. عجب .. عجب سمیرا در افکار خود غرق بود... که صدای تلفن خانه📞 بلند شد.. چند بوق خورد.. نمیدانست بردارد یا نه.. تلفن روی پیغامگیر 🔊رفت.. یوسف_ بانو جانم..؟! نیستی خونه..؟؟ مسجدی.!؟ اومدی خونه یه پیام بده، کارت دارم..تا ۵ کلاسم طول میکشه..دیر میام..مراقب خودت باش... یاعلی سمیرا مات و متحیر....😳😧 به ، و حرف زدن یوسف بود.. باور کردنی نبود.. چه جملات شیرینی..😭 چه لحن عاشقانه ای..😭 مگر مردان میدانستند..😳😭 مگر مردان داشتند..😭😳 جملات یوسف را مدام تکرار میکرد.. «بانوجانم..مراقب خودت باش..» مدام تکرار میکرد و گریه میکرد.😭💔 ریحانه نمازش را خواند.. بطرف سمیرا رفت. لبخندی زد. تعارفی کرد که بنشیند. شاید مهمانش داشت..😊 سمیرا روی صندلی پشت میز دونفره شان نشست.. ریحانه 📲پیامی به یوسفش داد... که مهمان دارند... که سمیرا آمده.. اما کسی نمیداند... باید همسرش.. که اگر آمد وارد خانه نشود..😊👌 به آشپزخانه رفت.. شربتی درست کرد. کمی سویا خیس کرد که نرم شود. تا برای ناهار ماکارونی درست کند. با شربت و شکلات نزد سمیرا برگشت.. که روی میز دونفره بود از میهمانش پذیرایی کرد. تا ساعت ۴ عصر حرف زدند.. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺