eitaa logo
داریوش سجادی
945 دنبال‌کننده
868 عکس
297 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من می ترسم! مجید انصاری درباره تصمیم نهائی پیرامون مصوبه پالرمو ابراز داشته: اگر پالرمو در مجمع به بن‌بست رسید، رفراندوم برگزار شود! ایشان در ادامه افزوده: بعضی‌ها از رفراندوم وحشتت دارند و فکر می‌کنند رفراندوم یعنی براندازی نظام! آقای انصاری ـ من از رفراندوم وحشت دارم! من از هر نوع عوام فریبی می ترسم. آقای انصاری ـ یک بحث تخصصی که تصویب یا عدم تصویب آن مستلزم مباحث کارشناسی متخصصین کارآزموده و متعهد به مصالح و منافع کشور و انقلاب است ارجاع چنین بحثی به رفراندومی که مردمانی بدون آشنائی به ظرائف و لواحق فوق تخصصی دنیای سیاست ملزم به تعیین تکلیف آن شوند،عین عوام فریبی است! یک بار در ۹۶ با تخویف و اخافه سالاری و عوام فریبی کشور را مبتلابه این تنگنا کردید. مستدعی است بس کنید و بار دیگر با ژست مردم گرائی ناصادقانه بستر تنگنائی مضیق‌تر را برای کشور فراهم نکنید.
جنبش اصلاح طلبی در ایران مُبدل به کژراهه و خودفریبی سیاسی و اجتماعی برای پاک کردن و ندیدن صورت اصلی مساله شد. مطالبه اصلی و ضروری در ایران قبل از اصلاح‌طلبی می بایست ناظر بر احراز‌طلبی باشد! جنبشی که دغدغه اش قبل از مطالبه باید معالجه باشد. فراخوانی جهت معنایابی و خودیابی و «چیزی شدن» بر اساس مبانی معرفت شناختی بومی و تاریخی و اقلیمی ایرانیان. جنبشی بمنظور «خودیابی» از طریق نفی و طرد و ذم و نکوهش «خودبینی» و «خودبرتربینی» تاریخی و بالینی مبتلابه ایرانیان
شبه مدرنیته ایرانی خویشتن را در حال زندگی در ایرانی می‌بیند که بغایت زیباست با مردمانی صاحب فضل و ادب و کمال و شهروندانی بغایت خوش‌سیما و خوش‌اندام و در اوج نبوغ و بلوغ و فهم و شعور و تشخص و تمدن و فرهیختگی و فرزانگی و کمال و مدنیت و آداب دانی. ایرانی که بغایت متمدن و پیشرفته و آلامد و «مدرن» است و تنها یک مشکل دارد و آن اینکه چنان ایرانی اساساً وجود خارجی ندارد (!) و صرفاً برساخته در ذهنیت و محصول «تخیل پریشی» ایشان است. مقاله عینک‌های کبود
بیست سال پیش در «سمفونی خاتمی» گفتم طبقات شبه مدرن ایران «می‌دانند» چه نمی خواهند! اما «نمی‌دانند» چه می‌خواهند! و اکنون در تکمیل آن داعیه مدعی‌ام این طبقه «نمی دانند چه هستند» اما «می دانند چه می خواهند باشند» بدون آنکه «بتوانند» باشند! مقاله عینک‌های کبود
عینک‌های کبود نقد و نفی ادعای فروپاشی اجتماعی مناقشه اصلی در ایران ، جدالی در حد فاصل دوگانه «بهزیستی دینی» تا «خوشزیستی دنیوی» بر محور سلائق و علائق و عرف و هنجار و الگوی «زیست مومنانه» و «زیست دلبخواهانه» است متن کامل مقاله عینک های کبود در لینک زیر https://bit.ly/2Uoicnw در دسترس است
بخشی از مقاله عینک‌های کبود در نفی ادعای فروپاشی اجتماعی متن کامل در آدرس زیر https://bit.ly/2UtY3MM
چرا نمیشه؟ بمناسبت چهل سالگی «ضدانقلاب»! دکتر شریعتی زمانی در توصیف عاملیت و مسئولیت و رسالت شیعه می گفت: آنها که رفتند کاری حسینی کردند و آنها که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی‌اند! بر سبک و سیاق شریعتی لیکن در توصیفی مع الفارق از چهل سالگی ضدانقلاب فراری و مقیم خارج از کشور که چهل سال در حسرت بازتولید مناسبات شاهنشاهی و استغاثه سقوط جمهوری اسلامی در خلوت و جلوت مایوسانه و محزونانه از خود می پرسند: «چرا نمیشه؟» می بایست اذعان کرد: آنها که از فردای سقوط پهلوی از ایران رفتند، رفتن‌شان برای بازگشتن نبود. رفتند که بمانند. آنها که رفتند، رفتن شان فرار از جمهوری اسلامی نبود و تنها در جستجوی کسب «وصال محبوب» بودند! شوریده حالانی بودند که در وجد و حظ و مفتونی فرنگ، نرفتند که برگردند! رفتند که بمانند! غربندگانی بودند و می باشند در قامت غلامان خانه‌زادی که با برخوردار شدن از شانس رفتن به سرزمین و خانه اربابی و با توسل به ادای ارباب را در آوردن و مانند ارباب و خرده فرهنگ ارباب، پوشیدن و پوئیدن، خود را در خلسه این‌همانی و همزاد پنداری با ارباب فرو بُرده و از خانه اربابی برای هم سلکان خود در «مزرعه» که از توفیق «بودن در خانه ارباب» محروم مانده اند، شکلک در ‌آورند! در نماز جمعه معروف ۸۸ که سبزها با کفش نمازشان را ادا کردند در پاسخ گفتند: همانطور که زمان جنگ و در جبهه، رزمندگان در خط مقدم با پوتین نماز می خواندند ما نیز تاسی به آنها کردیم تا در صورت حمله پلیس بتوانیم بموقع و چابکانه بگریزیم! بندگان خدا نمی دانستند رزمندگان با پوتین نماز می‌خوانند تا در صورت حمله دشمن غافلگیر نشده و چالاکانه به مصاف دشمن بروند نه آنکه از مهلکه بگریزند. جیره خواران همین سفره بودند که طی ۴۰ سال گذشته پا به رکاب رفتند که برنگردند و مانند اشراف حکومت تزار از فردای انقلاب بلشویکی تا عمق لندن گریختند و،سالها گیلاس‌ ودکاهای خود را در کنار رودخانه تایمز بسلامتی بازگشت تزار نیکلای دوم سر می‌کشیدند!
با سلام خدمت عزیزان دوستان متعددی از مراکز دانشگاهی در ایران بزرگوارانه از بنده جهت حضور در مراکز خود به منظور سخنرانی بمناسبت سالگرد انقلاب اسلامی دعوت به عمل آورده‌اند. با توجه به اقامتم در ایالات متحده آمریکا و این که فعلا بدلیل مشغله امکان سفر به ایران ندارم لذا می توانم از طریق ارائه سخنرانی با اسکایپ در خدمت میزبانان و دعوت کنندگان گرامی باشم مراکز دانشگاهی در صورت تمایل می توانند بمنظور هماهنگ کردن برنامه ها با ارسال پیامک به شماره زیر با همکار اینجانب در ایران تماس حاصل فرمایند تا ان شاالله از این طریق بتوانم در خدمت دانشجویان عزیز باشم تلفن پیامگیر ـ ۰۹۰۵۸۱۹۸۵۷۸ با تشکر ـ ...
اگه بشه، چی میشه!؟ سلبریتی ایرانی از حیث ماهیت اتصال به جامعه جهانی سلبریتی‌ها داشته که از وجوه شخصیتی کمابیش یکسانی برخوردارند. صرف نظر از بی‌عمقی دانش و نحافت اندیشه و زوال شعور مشهود و مشهور و ژنریک زنجیره جهانی سلبریتی‌ها، ورژن ایرانی این نحله علاوه بر چنان نحافتی از فهمی مُعوج و کاریکاتوری نیز نسبت به مدرنیته غربی، برخوردار است. اساسا فاهمه روشنفکری ایران در کنار زائده و دنباله سلبریتیک ایشان در عالی ترین سطح از «مدرنیته» فهمی تقلیل ‌گرایانه داشته که عمدتا ناظر بر یک تجمل گرائی و نوسازی فضای زیستمانی مطابق با استانداردهای جامعه اعیانی (Gentrification) است! بر همین منوال اظهارات اخیر یکی از همان سلبریتی‌ها مبنی بر آنکه: کاش ایران هم یک «شیخ محمد بن راشد» داشت (حاکم دوبی) تا این دنیامون رو بسازن (!) شاخص بارزی از زوال اندیشه نزد چنین «خویش بیش بینانی» است! مزید اطلاع سلبریتی مزبور می بایست اظهار داشت: اتفاقا ایران هم یکی داشت که از آن «شیخ راشد» مورد علاقه ایشان برجسته‌تر بود و بسیار پیش‌تر و بیش‌تر از شیخ محبوب «آن سلبریتی» با پذیرش و سرسپردگی به مناسبات «مهتری ـ کهتری» کدخدای آمریکائی توفیق آن را پیدا کرده بود تا به برکت پول بی زوال نفت و حمایت سلبریتی‌های تبلیغاتچی مورد وثوق‌اش، دنیای اسلاف سلبریتی مزبور را از «دوبی مطلوب» این «سرندیپیتی» آبادتر بسازد! لاکن همه مشکل آنجا بود که سرکنگبین صفرا فزود آن سازندگی نامتعارف و امربرانه و سطحی و آن گوش بفرمانی خاکسارانه، مردم را خوش نیآمد و اسباب «رودل» شد و ایرانیان در ۵۷ آن شیخ قدر قدرت با همه شوکت و منزلت‌اش را بالا آوردند و سلبریتی‌های مدیحه‌سرایش نیز قبل از ایشان تا عمق لس‌آنجلس گریختند و ۴۰ سال است در رویای بازتولید و بازگشت آن مناسبات خاکسارانه مثنوی «اگه بشه، چی میشه» می سرایند! هر چند نمی‌بایست و نباید ذهنیت فانتزی و تخیلات رویااندیشانه سلبریتی‌ها را مخدوش کرد اما دنیا را نیز نمی‌توان با رویااندیشی و تخیل های فانتزی این جماعت مدیریت کرد! نژاد
گوهر انقلاب! آقایان، در ۴۰ سالگی انقلاب برای اثبات موفقیت نظام متوسل به آمار رشد و توسعه نشید. کمی شعور بورزید و در تله «ضدانقلاب» نیفتید! شاخص توفیق اگر رشد و توسعه بود که «پهلوی» تصنعا هم که شده ادعا و آمار بیشتری داشت اما دیدید ملت چگونه با انقلاب‌شان آن «چگالی خریت» را تاکسیدرمی کردن ملت ایران برای نازیدن به «جی ان پی» سالیانه‌شان انقلاب نکرد! اینها وظیفه ذاتی هر نظامی است. گوهر انقلاب خیزشی ملی برای خودباشی معنایابانه بود. قدرعنای انقلاب را با شاخص حُریت و معدلت و انسانیت بسنجید. اکنون اگر باید ترسید از ترهات ضد‌انقلاب فراری و خزیده و لمیده در دل دشمن نباید ترسید. آنان تمام شده‌هایند محل واهمه، خودی‌های مُتِخَلق به اشرافیت و مَنتَربازی پول‌سالارانه و عَنتَربازی فخرفروشانه مُشتی نوکیسه و تازه به دوران رسیده از جوار زائده اشرافیت سالاری است.
تن فروشان و وطن فروشان! وقتی بر تن‌ات موئی از شرافت نباشه تن فروشی و وطن فروشی نزدت علی السویه است. وقتی با چنان وجدی کنار آن «تجسد کثافت» می ایستی و با توهم ژاندارک بودگی از آن «بهیموت» مطالبه علیه ایران می‌کنی، تنها انباشتگی عقده‌ها و سرخوردگی‌های زندگیت را برون ریخت می کنی! وطن که نداری! کاش لااقل موئی بر تن‌ات از جنس ستارخان ما ایرانیان داشتی که با چه شرافتی در پاسخ به «بیرق پناهی» اجنبی به صراحت و شجاعت گفت: من در زير بيرق جناب ابوالفضل العباس عليه السلام و بيرق ايرانم، بيرق شما به من لازم نيست، مگر من و اهالی تبريز به دولت علّيه ايران باغی شده ايم كه پناهنده بيرق شما شويم؟ خاک بر سرت که برای تخلیه عقده‌هایت همه مرزهای خیانت را نوردیدی! وقتی بی‌هویتانه وارد سیاست شوی آنچنان آن پتیاره قدرت نزدت دلربائی می کند که شرف‌فروشی فخرت می شود.
مطابق اعلان گوگل پلاس آوریل آینده این سامانه فعالیت خود را تعطیل می کند. طی چند سال گذشته با برخی از مخاطبان از طریق صفحه‌ام در گوگل پلاس ارتباط داشته و مطالبم را در این صفحه منتشر می کردم. با توجه به از مدار خارج شدن این سامانه در آوریل پیش رو ضمن تشکر از همه عزیزانی که طی این سالها با اینجانب در تولید محتواهای صفحه ام رایزنی و نقادی داشته اند به اطلاع می رساند از این به بعد می توانند در آدرس های زیر مطالب بنده را دنبال کنند ـ با تشکر آدرس کانال در سروش https://sapp.ir/dariushsajjadi44 آدرس کانال در ایتا https://eitaa.com/dariushsajjadi1344 آدرس توئیتر https://twitter.com/DariushSajjadi آدرس فیس بوک https://www.facebook.com/dariush.sajjadi آدرس سایت سخن http://sokhand.blogspot.com/ آدرس اینستا https://www.instagram.com/dariush.sajjadi/ آدرس در تلگرام https://t.me/dariushsajjadi44 آدرس در یاسین عصر http://yasinasr.ir/
ژاور تراپی! خودکشی فرجام غیرقابل اجتناب لگالیسم «بازرس ژاور» در نوول بینوایان بود. ویکتور هوگو در بینوایان قانون گرائی افراطی (لگالیسم) بازرس ژاور را به فراست عاملی در عدم فهم دنیای رنگی و منعطف «ژان والژان» ترسیم کرد تا آن موجودیت نامنعطف را سرانجام در دوگانه «انسانیت و جزمیت» محکوم به زوال و انتحار کند. چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی نیز نوعا تداعی تصلب و جزمیتی است که مانع از آن شده تا دولتمردان کاخ سفید بتوانند موجودیت خودباشانه «جمهوری اسلامی ایران» را بیرون از تفرعن و نظم و قانون تحمیلی‌شان بر نظام بین‌الملل، فهم کرده و برسمیت بشناسند. در فاهمه هژمونیک آمریکائی «همه رعیت اند و برخی رعیت‌تراند»! و رعیت‌ترها آنهایند که در سمفونی هارمونیک آمریکائی بیشتر و بهتر برای کدخدا خوش رقصی کنند! ظاهرا با گذشت چهل سال از جدال بی حاصل و سلطه طلبانه واشنگتن با حیات مستقل و خودباشانه جمهوری اسلامی تدریجا وقت آن می رسد تا کاخ سفید نیز شعور زیستن بیرون از سلطه خودخوانده‌اش بر نظام بین الملل را «مشق» کند. در غیر این صورت «ژاور درمانی» فرجامی است که خود را بر مناسبات آمریکا با ایران «دیکته» خواهد کرد.
گماشتگان رسانه‌ای سخنرانی آیت الله خامنه ای و تاکید ایشان مبنی بر آنکه شعار «مرگ بر آمریکا» بمعنای مرگ بر ترامپ و بولتون و پمپئو است نوعی هوشمندی و مدیریت فضای سیاسی داخل آمریکا بود که علی رغم این «بی بی سی» فارسی در کنار «من و تو» و «صدای آمریکا» (پیاده نظام فارسی زبانان لشکر دشمنان ایران) با تلاشی نحیفانه و با تخفیف دادن آن اظهارات به «هیستری ضد آمریکائی رهبر ایران» در مقام تحریف و تقلیل آن اظهارات برآمدند فی الواقع ۳ روز بعد از آنکه ترامپ در سخنرانی سالیانه ‌اش در کنگره بمنظور توجیه ضدیت مالیخولیائی‌اش با ایران جمهوری اسلامی را با شعار «مرک بر آمریکا» بِرند کرد آیت الله خامنه‌ای نیز حاذقانه از گسل عمیق اختلافات داخل آمریکا بین ترامپ و کنگره بهره برد و از این طریق کوشیدند فضای افکار عمومی و رسانه ای در داخل آمریکا را بر علیه ترامپ و تیم‌اش مدیریت و تمشیت کند و در زمین بازی طراحی شده ترامپ مدلول بین «ایران و آمریکا» بازی نکرده و این زمین را مُبدل به زمین منازعه بین «ایران و ترامپ» کند امری که برای «بی بی سی» و «من و تو» و «صدای آمریکا» گران آمد و بصورت طبیعی در مقام تداوم هیستری ضد ایرانی‌شان و در راستای امربری از دیپلماسی واشنگتن و لندن، گماشتگی قابل فهم و قابل ترحمی را از خود بروز دادند.