eitaa logo
درمحضرقرآن 📖 واهل بیت ع #فقط_به_عشق_علی
1.4هزار دنبال‌کننده
23هزار عکس
7.4هزار ویدیو
641 فایل
لطفااگر فایلهای قرآنی مشکلی داشت در گروه زیر خبر بدید برای کانال زحمت زیاد کشیده میشه‌حمایت بفرمایید ⚠️نشربعضی مطالب باذکرصلوات آزاد گروه پیشنهادوانتقاد، تبلیغ‌ممنوع🚫👇 https://eitaa.com/joinchat/97321157Gf8faec81aa
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و چهارم ✳️ فرستادن پیام و مکاتبه با سران لشکر جمل 🔸نامه‌ای هشدار دهنده و نصیحت‌آمیز به عایشه [ در نامه‌ای که به عایشه نوشتم، وی را نصیحت کرده و به بازگشت دعوت کردم: ] 🔻اما بعد، ای عایشه! تو با معصیت و نافرمانی خدا و رسولش محمد صلی الله علیه و آله از خانه‌ات بیرون آمدی و به دنبال کاری هستی که ارتباطی به تو ندارد و مسئولیتی در قبال آن نداری. تو خیال می‌کنی که برای اصلاح بین مسلمانان گام برمی‌داری. به‌راستی به من پاسخ بده که زنان را چه‌کار با لشکر‌کشی و اصلاح بین مردم! از سوی دیگر گمان می‌کنی که برای خون‌خواهی عثمان قیام کرده‌ای! آخر چه ارتباطی بین تو و عثمان وجود دارد که خون او را مطالبه می‌کنی؛ حال آنکه عثمان از بنی‌امیه بود و تو زنی از بنی تیم هستی؟! 🔻به جان خودم سوگند، افتادن تو در این بلاها و گرفتار شدن تو در این معاصی، گناهی بس بزرگ‌تر از گناه قاتلان عثمان است! تو از قتل عثمان ناراحت و هیجان‌زده نیستی؛ بلکه به دنبال تحریک و تهییج دیگران هستی! پس ای عایشه، از خدا بترس و به خانه‌ات برگرد و در پس پرده باش. و‌السلام. 🔻[ پاسخ عایشه کوتاه بود: ای فرزند ابوطالب، کار از توبیخ و عتاب گذشته است. ما هیچ‌گاه اطاعت از تو را گردن نخواهیم نهاد. هر کاری از دستت بر می آید، انجام بده. والسلام! ] ✳️ پیام دوباره برای دورکردن عایشه از جنگ و آتش دوزخ [ زید‌بن‌صوحان و عبدالله‌بن‌عباس را خواستم و به آن‌ها مأموریت دادم: ] 🔻به نزد عایشه بروید و به او بگویید: آیا خداوند متعال به تو فرمان نداده است که در خانه‌ات باشی و پرده نشینی اختیار کنی؟ پس چرا فریب خوردی و دیگران را فریب دادی و حرکت کردی و دیگران را نیز به حرکت وا داشتی؟! از خدایی که به سوی او بازخواهی گشت و در محضرش حاضر خواهی شد، بترس و توبه کن که خداوند توبه بندگانش را می‌پذیرد. مبادا پیوند خویشاوندی تو با طلحه و علاقه‌ات به عبدالله، فرزند زبیر، موجب بروز اعمالی از تو شود که در نهایت گرفتار آتش جهنم شوی! 🔻[ عایشه در پاسخ این دو گفت: من پاسخی برای شما ندارم؛ زیرا می‌دانم که در برابر استدلال‌های علی‌بن‌ابیطالب نمی‌توان سخنی گفت! ] ✳️ هشدار سوم به عایشه [ دوباره عبدالله‌بن‌عباس را به سراغ عایشه فرستادم و به وی گفتم: ] 🔻نزد عایشه بازگرد و به او تذکر بده که از بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله خارج شده است! او را از مخالفت‌کردن با حکم خداوند و عمل‌نکردن به عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله بترسان و به او بگو: شایسته نیست که زنان در این‌گونه امور دخالت کنند، و به تو مأموریت داده نشده است که در این کارها دخالت کنی و به سرپیچی از فرمان خدا رضایت نده! چرا راضی شدی از خانه‌ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمان داده است در آن مقیم باشی، بیرون بیایی؟ و اکنون خود را به بصره رسانده‌ای، مسلمانان را به کشتن داده‌ای، کارگزاران مرا بیرون کرده‌ای، بیت‌المال را گشوده‌ای، دستور داده‌ای مسلمانان را شکنجه کنند و ریختن خون صالحان را مباح کرده‌ای! اکنون از خدا بترس و مراقب باش! خودت خوب می دانی که تو بیشتر از همه بر عثمان سخت گرفتی. پس خون‌خواهی امروز تو چه نسبتی با فشارهای دیروز تو بر عثمان دارد! 🔻[ این بار نیز پاسخ عایشه این بود که علی‌بن‌ابیطالب خیال می ‌کند مالک همه عالَم شده است. نه. به خدا سوگند آنچه در دست ما قرار دارد، بیشتر از آن چیزی است که در دست اوست! ] 📚منابع: ۱. الفتوح، ج۱، ص۱۰۹ ۲. کشف الغمه، ج۱، ص۲۳۹ ۳. مناقب آل‌ابی‌طالب، ج۳، ص۱۵۲ ۴. الجمل، ص۳۱۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و پنجم ❇️ عایشه گرفتار شک و تردید 🔻[ هنگامی که عایشه جمع اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را در کنار من دید و حضور سپاهیان زیادی از مردم کوفه را در لشکر من مشاهده کرد، گرفتار تردید و هراس شد.] 🔻عایشه در مشروعیت سفر خود به تردید افتاده بود و از سوی دیگر جنگ و کشتار در نظرش کاری بزرگ آمده و هراسناک شده بود. پس دبیر و کاتب خود، عبیدالله‌بن‌کعب‌نمیری را خواست و به او گفت نامه‌ای برای من بنویسد:" از عایشه، دختر ابوبکر، به علی‌بن‌ابی طالب." کاتب وی گفت: قلم بر این جمله نمی‌گردد! پرسید: چرا؟ پاسخ داد که امروز علی‌بن‌ابی‌طالب در جهان اسلام شخص اول است؛ از این‌رو باید نامه به نام او آغاز شود. عایشه گفت بنویس: به علی‌بن‌‌ابی‌طالب از طرف عایشه، دختر ابوبکر 🔻من خویشاوندی تو با رسول خدا صلی الله علیه و آله را انکار نمی‌کنم و متوجه سابقه تو در اسلام هستم و جایگاه تو را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانم. قیام من برای اصلاح میان فرزندانم است و اگر تو از برخورد با طلحه و زبیر اجتناب کنی، با تو جنگی ندارم. 🔻این بخش کوچکی از نامه طولانی وی بوده که برای من نوشته بود. من هم کلمه‌ای در پاسخ وی نگفتم تا در میدان جنگ پاسخ او را بدهم. ❇️ اتمام حجت با طلحه و زبیر [ نامه‌ای نیز به طلحه و زبیر نوشتم و توسط عمران بن حُصَین خزاعی فرستادم: ] 🔻در این نامه ماجرای بیعت طلحه و زبیر و جریان قتل عثمان را به آن‌‌‌دو یادآوری کرده و با آن‌ها اتمام حجت کردم و خطاب به آن‌ها نوشتم: ای دو پیرمرد! از آنچه در اندیشه دارید بازگردید، که اکنون بزرگترین چیزی که دامنتان را بگیرد، ننگ و عار عقب‌نشینی از جنگ است؛ اما فردا پس از مرگ، ننگ و عار و آتش خشم پروردگار با هم جمع می شود و دامنگیرتان خواهد بود. والسلام. ❇️ پیام طلبکارانه طلحه و زبیر 🔻[ طلحه و زبیر پیامی را توسط فردی به نام خداش نزد من فرستادند. پیام آن‌ها این بود: دو برادر دینی و دو عموزاده‌ات تو را به خدا سوگند می‌دهند که قطع رحِم نکنی! آیا نمی‌دانی ما از روزی که خداوند جان محمّد را گرفت، برای دفاع از تو، مردم را رها کرده و با نزدیکان خود مخالفت کردیم؛ ولی تو هنگامی که به اندک مقامی رسیدی، حرمت ما را ضایع ساختی و ما را از خودت ناامید کردی! تو توان ما را دست‌ِکم گرفتی. اکنون می‌‌ببینی که چگونه از تو فاصله گرفته‌ایم و شهرهای بزرگ را در اختیار داریم! کسانی که تو را از ما روی‌گردان کرده و پیوند بین ما را قطع کردند، سود اندکی برای تو دارند و در مقام دفاع از تو سست هستند و به‌هیچ‌وجه نمی‌توانند جای ما را پر کنند. آری، آفتاب حقیقت برای کسانی که چشم دیدن دارند، طلوع کرده است! به ما خبر رسیده است که به ما هتاکی کردی و نفرین روا داشتی. ما تو را شجاع‌ترین مبارز عرب می‌دانستیم! چرا زبان به لعن و نفرین ما گشوده‌ای؟ آیا خیال می‌کنی این کارها موجب شکست ما در برابر تو خواهد شد؟ ] 📚منابع: ۱. کشف المحجة، ص۲۶۱ ۲. نهج البلاغه، نامه۵۴ ۳. الفتوح، ج۱، ص۱۰۸ ۴. الإمامةوالسیاسة، ص۹۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و ششم ❇️ پاسخ به نامه طلحه و زبیر [ من در پاسخ پیام طلحه و زبیر به خداش گفتم: ] 🔻به طلحه و زبیر بگو: سخن شما حجت علیه شماست و استدلال شما بر محکومیتتان کفایت می‌‌کند! اما خدا مردم ستمکار را هدایت نمی‌کند. شما معتقدید برادر دینی من و عموزاده من هستید. نسبت را منکر نیستم؛ گرچه هر نسبتی بریده شده، جز آنچه اسلام پیوند داده است. اما اینکه گفتید برادر دینی من هستید، اگر راست می‌گویید، شما با افروختن آتش جنگ علیه من، برخلاف کتاب خداوند در حق برادر دینی خود رفتار کرده‌اید؛ بنابراین به‌دروغ، خود را برادر دینی من دانسته‌اید. 🔻اینکه ادعا می‌کنید پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از مردم کناره گرفته‌اید، باید بگویم ممکن است آن روز به خاطر من و رعایت حق بوده است، اما امروز به دلیل اینکه از من کناره گرفته‌اید، آن را نقض کرده و خلاف حق رفته اید. و اگر از روز اول به ناحق از مردم کناره گرفته‌اید، بدانید هم گناه کناره‌گیری اول را به گردن دارید و هم گناه کناره‌گیری اخیر خود را! بماند که در حقیقت، هدف شما از همراهی نکردن با مردم، پس از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله چیزی نبوده است جز طمع و آرزوی دنیا! بلی، تنها اعتراض شما به من این است که امید شما را به یاس مبدل ساخته‌ام. خدا را شکر می‌کنم که به دین من اعتراض و انتقاد ندارید. آری، علت اینکه امید شما را قطع کرده‌ام، این است که شما از حق روی‌گردان شدید و تعهداتِ برحق خود را از دوشتان باز کردید و به دور انداختید؛ مانند چهارپای سرکشی که مهار خود را بگسلد! پشت و پناه من خدای یکتاست که هیچ شریکی برای او قرار نمی‌دهم. و شما هم نگویید یاوران تو سستِ کم سودند؛ زیرا با این گفته علاوه بر نفاق، گرفتار شرک هم می‌شوید! 🔻اینکه گفتید من شجاع‌ترین مبارز عرب هستم و از لعن و نفرین من نگرانید، باید بدانید که هر جایگاهی عمل خاص خود را دارد. وقتی که نیزه‌ها درهم شود و اسب‌سواران همانند موج به حرکت درآیند و نفس‌های شما در سینه‌هایتان حبس شود، آن وقت است که خداوند مرا با آرامش دل یاری می فرماید! 🔻پروردگارا! زبیر را با بدترین مرگ به قتل برسان و در حالت گمراهی خونش را بریز و طلحه را خوار و ذلیل کن و در آخرت، بدتر از این برای آن‌ها ذخیره کن، که به من ستم روا داشتند و بر من افترا بستند و شهادت خود درباره مرا کتمان کردند و از دستورهای تو و رسولت در حق من، سرپیچی کردند! ❇️ پیام خاص برای زبیر [ عبدالله بن عباس را برای مذاکره با زبیر فرستادم و به وی گفتم: ] 🔻با طلحه دیدار مکن؛ زیرا در مواجهه با طلحه، او را همچون گاو وحشی می یابی که شاخش را راست کرده و آماده نبرد است. سوار بر مرکب سرکش شده است و می‌گوید: رام است. با زبیر دیدار کن که نرم‌خوتر است. به او بگو پسر دایی‌ات می‌گوید: در حجاز مرا می‌شناختی و اکنون در عراق مرا نمی‌شناسی؟ چه شد که از پیمان خود بازگشتی و بر من تاختی؟! 📚منابع: ۱. کافی، ج۱، ص۳۴۳ ۲. نهج البلاغه، نامه ۳۱ ۳. العقد الفرید، ج۳،ص۳۱۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و هفتم ✳️ صف‌آرایی دو لشکر 🔸دعوت از طلحه و زبیر و عایشه برای گردن‌نهادن به حکم قرآن 🔻[ نامه‌ها و پیام‌هایی که به سران لشکر جمل فرستادم، نتیجه‌ای نداد و در نهایت صبح روز پنجشنبه، دهم جمادی‌الاولی، دو لشکر در مقابل هم صف‌آرایی کردند. مالک اشتر را فرمانده جناح راست لشکر و عمار یاسر را فرمانده جناح چپ لشکر قرار دادم و پرچم را نیز به فرزندم، محمد حنفیه، سپردم و خطاب به سپاهیانم گفتم: ] برای شروع جنگ شتاب مکنید تا حجت را بر این قوم تمام کنم. 🔻[ عبدالله‌بن‌عباس را فراخواندم و قرآنی به دستش دادم و گفتم: ] با این قرآن نزد طلحه و زبیر و عایشه برو و آنان را به پذیرش احکام آن دعوت کن و به طلحه و زبیر بگو: مگر شما با اختیار خود با من بیعت نکردید؟ اکنون چه انگیزه‌ای شما را به شکستن بیعت من واداشته است؟ این کتاب خدا میان من و شماست. [ ابن‌عباس با زبیر و طلحه و عایشه سخن گفت: ولی در آن‌ها تاثیری نکرد و دست خالی بازگشت.] ✳️ دعوت از لشکریان جمل برای پذیرش حکم قران 🔻[ لشکر جمل تیراندازی را شروع کرد. باران تیرها بود که به سمت سپاهیان من می‌آمد و همه منتظر بودند دستور حمله را صادر کنم؛ ولی من برای بار دوم می‌خواستم اتمام حجت کنم. از این‌رو قرآنی در دست گرفتم و خطاب به اطرافیانم گفتم: ] چه کسی این قرآن را می‌گیرد و بر آنان عَرضه می‌کند و ایشان را به احکام قرآن فرا می‌خواند؟ البته هر کس این کار را بپذیرد، بداند که کشته خواهد شد! و من در پیشگاه خداوند برای او ضامن بهشت خواهم بود. 🔻[ جوانی کم سن‌و‌سال و سفیدپوش که مسلم نام داشت، برخاست و اعلام آمادگی کرد. من برای بار دوم و سوم پرسش خود را تکرار کردم و مسلم در این دو بار نیز اعلام آمادگی کرد. قرآن را به دست وی دادم و گفتم: ] به سراغ آنان برو و به آنان عَرضه کن و آن‌ها را به آنچه در آن است دعوت کن. 🔻[ مسلم لشکر جمل را به حکم قرآن دعوت کرد؛ ولی عایشه دستور داد وی را تیرباران کردند و کشتند. وقتی این جوان به سمت لشکر جمل حرکت می‌کرد، خطاب به یارانم گفتم: ] این جوان از جمله کسانی است که خداوند دلش را از نور و ایمان لبریز کرده است. او را شهید خواهند کرد و من از همین نگران بودم و تردیدی نیست که این قوم، بعد از کشتن وی، روی رستگاری را نخواهند دید. 🔻[ بعد از شهادت مسلم به سپاهیانم گفتم: ] به خدا سوگند! من از آغاز در باطل بودن راه این جماعت و گمراهی آنان تردید نداشتم و فقط دوست داشتم حقیقت امر برای شما نیز روشن شود. می‌دانید که این جماعت، نخست حکیم‌بن‌جبله‌ عبدی و گروهی دیگر از صالحان را کشتند و اکنون به جوانی که آنان را به کتاب خدا و عمل به آن فرا می‌خواند، با وحشیگری تمام حمله بردند و او را نیز کشتند! دیگر هیچ مسلمانی در جنگ با این جماعت، به خود تردید راه نمی دهد! 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۳۶ ۲. انساب‌ الاشراف، ج۲، ص۲۴۰ ۳. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۲۰ ۴. الفتوح، ج۱، ص۱۱۸ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و هشتم ✳️آخرین فرصت:گفت‌وگوی با زبیر 🔻[ وسط دو لشکر و با صدای بلند درخواست دیدار با زبیر کردم: ] زبیر فرزند عوام کجاست؟ نزد من بیاید تا با هم گفت‌‌وگویی بکنیم. [ اطرافیانم به من اعتراض کردند که شما بدون لباس جنگی به دیدار زبیری می‌روی که غرق در سلاح است؟ پاسخ دادم: ] از وی آسیبی به من نمی‌رسد و جای نگرانی نیست. 🔻[ بار دوم زبیر را صدا کردم و او پاسخ داد و نزدیک آمد. به وی گفتم: ] ای اباعبدالله، با چه انگیزه‌ای این کارها را انجام می‌دهی؟ [ زبیر در پاسخ گفت: برای خون‌خواهی عثمان! گفتم: ] 🔻عثمان را تو و دوستان و همراهانت کشتید. پس باید از خودت خون‌خواهی کنی! ولی من تو را قسم می‌دهم به خدایی که جز او خدای دیگری نیست و قرآن را بر پیامبرش، محمد صلی الله علیه و آله نازل کرد، آیا به یاد داری آن روزی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله از تو پرسید: ای زبیر، آیا علی را دوست داری؟ و تو پاسخ دادی: چرا دوستش نداشته باشم. که او فرزند دایی من است! و رسول خدا صلی الله علیه وآله به تو فرمود: اما روزی خواهد آمد که تو در برابر او قیام کرده و به ظلم خواهی کرد! 🔻[ زبیر این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را تایید کرد. به وی گفتم: ] تو را سوگند می‌دهم به خدایی که قرآن را بر پیامبرش، محمد صلی الله علیه و آله نازل فرمود، آیا به یاد داری آن روزی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله به همراه تو از نزد فرزند عوف می‌آمد و دستش در دست تو بود، من به استقبال رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدم و به وی سلام کردم، آن حضرت خندید و من نیز خندیدم و تو گفتی: فرزند ابوطالب از فخرفروشی دست برنمی‌دارد! و رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو تذکر داد: ای زبیر، آهسته! علی اهل تفاخر کردن نیست. روزی تو بر وی خروج خواهی کرد و در قبال او ستمکار خواهی بود؟! 🔻[ زبیر پاسخ داد: آری، چنین است؛ ولی من فراموش کرده بودم و اگر از قبل به یاد می‌داشتم، به مقابله با تو بر نمی‌خاستم! به زبیر گفتم: ] پس اکنون برگرد. [ گفت: چگونه برگردم وقتی دو لشکر در مقابل هم صف‌آرایی کرده‌اند؟! این ننگ با هیچ چیزی پاک نمی‌شود! گفتم: ] ای زبیر، اکنون ننگ بازگشت را بپذیر و بازگرد، قبل از آنکه به پذیرش ننگ از‌سویی و آتش جهنم از‌سوی دیگر ناچار شوی! 🔻[ زبیر برگشت؛ ولی فرزندش او را تحریک کرد و گفت: تو از شمشیر‌های بلند و تیز لشکریان علی ترسیده‌ای و اکنون بهانه می‌گیری! به قدری پدر را تحریک کرد که زبیر نیزه‌ای در دست گرفت و به جناح راست لشکر حمله کرد. من به سپاهیانم دستور دادم: ] راه را برای او باز و با وی مدارا کنید که تحریکش کرده‌اند. [ سپس به جناح چپ لشکر حمله کرد و برای بار سوم به قلب لشکر حمله کرد و برگشت و به فرزندش گفت: آیا فرد ترسو می‌تواند چنین حمله‌ای بکند؟] 📚منابع: ۱. کشف الغمه، ج۱، ص۲۴۰ ۲. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۱۴ ۳. شیخ طوسی، الامالی، مجلس۵، ح۳۶، ص۱۱۴ ۴. مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۱ ۵. مناقب آل‌ابی‌طالب، ج۳، ص۱۵۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و نهم ✳️ گفت‌و‌گو با طلحه، در میانه میدان جمل 🔻[ بعد از بازگشت زبیر، طلحه را خواستم. وقتی طلحه آمد، از وی پرسیدم: ] ای ابامحمد، برای چه وارد این میدان شده‌ای؟ او پاسخ داد که برای خون‌خواهی عثمان، وی خواستار کناره‌گیری من از حکومت بود و اینکه کار را به شورا محول کنم و اگر شورا دوباره من را انتخاب کرد، با من بیعت می‌کند. 🔻در پاسخ به طلحه، تحلیل‌های قبل را برای او ارائه دادم و اینکه آنها با رضایت بیعت کردند و اکنون نمی‌توانند بگویند مخالف بیعت هستند. به او گفتم که گناه بزرگ آنها در این بود که زنان خود را در خانه‌هایشان باقی گذاشته و همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله را از سراپرده‌اش خارج کرده و همراه خود به میدان جنگ آورده‌اند، و در نهایت با او اتمام حجت کردم که از راهی که رفته بازگردد و توبه کند، گرچه با ننگ و عار توام باشد. ✳️ گفت‌و‌گو با لشکریان جمل [ برای آخرین اتمام حجت به اصحاب خود گفتم: ] 🔻شتاب نکنید و برای جنگ با این جماعت عجله نداشته باشید تا من یک‌بار دیگر حجت را بین خود و خدا و آن‌ها تمام کنم. [ در مقابل لشکر جمل ایستادم و از آنها سوالاتی کردم: ] 🔻ای مردم بصره! آیا من در قضاوت‌هایم ستمی روا داشته‌ام؟ یا در تقسیم بیت‌المال حق کسی را ضایع ساخته‌ام؟ یا اینکه برای خودم یا نزدیکانم سهم خاصی در نظر گرفته و امتیازی ویژه قرار داده‌ام که موجب ناراحتی شما شده است و بیعت مرا شکسته‌اید؟ آیا حدود الهی را در رفتار شما برپا و در رفتار غیر شما تعطیل کرده‌ام؟ [ پاسخ آنها به همه این پرسش‌ها منفی بود، آنگاه گفتم: ] 🔻پس چرا بیعت من شکسته می‌شود و بیعت با خلفای قبل از من شکسته نشد؟! من درباره جنگ با شما بسیار اندیشیده‌ام و به این نتیجه رسیده‌ام که یا باید به احکام الهی کفر بورزم یا شمشیر به دست بگیرم و وارد میدان جنگ شوم. خداوند در کتاب خود می فرماید: "وَإِن نَّكَثُوا أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ؛ و اگر پیمان‌‌های خود را پس از عهد خویش بشکنند و آیین شما را هدف طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ چرا که آنها پیمانی ندارند. شاید [ با شدت عمل] دست بردارند." 🔻سوگند به آن خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید و محمد صلی الله علیه و آله را به نبوت انتخاب کرد، مصداق این آیه شما هستید و از هنگامی که این آیه نازل شده است تاکنون، به مضمون این آیه در زمینه جنگ با امامان کفر عمل نشده است. 📚منابع: ۱. الإمامة و السیاسة، ج۱، ص۹۴ ۲. قرآن کریم، سوره توبه، آیه ۱۲ ۳. تفسیر العیاشی، ج۲، ص۷۸ ۴. قرب الإسناد، ص ۴۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتادم ✳️ امان‌نامه برای لشکریان جمل 🔻[ فردی را ماموریت دادم بین دو لشکر بایستد و خطاب به لشکر بصره با صدای بلند پیغام مرا برساند: ] ای جماعت قریش! از خدا بترسید و خویش را به کشتن ندهید؛ زیرا من می‌دانم که شما هرچند در برابر من قیام کرده‌اید، گمان نمی‌کردید کار به اینجا کشیده شود. پس شما را به خدا قسم می‌دهم که خود را در معرض خطر قرار ندهید که شمشیر را با کسی تعارف نیست. اکنون اگر دوست دارید بازگردید، می‌توانید برگردید تا ما تکلیف خود را با این قوم مشخص کنیم و اگر دوست دارید به من بپیوندید که همه شما در امان خدا خواهید بود. ✳️ من ابوالحسن هستم [ قبل از صدور دستور حمله، خطبه‌ای در میان سپاهیانم ایراد کردم و به آنها گفتم: ] 🔻ای مردم! من به سراغ این جماعت رفتم و آنها را نصیحت کرده و به راه حق دعوتشان کردم، برایشان دلیل آوردم و حجت را بر آنها تمام کردم؛ اما آنها مرا به جنگ فرا خواندند و پیام دادند که خود را آماده شمشیرهای تیز و نیزه‌های بلند آنان کنم! مادرشان عزادارشان باد! مرا از جنگ می‌ترسانند و به ضربت شمشیر تهدید می‌کنند. گویی از سابقه من در میدان‌های جنگ بی‌خبرند. بهتر است آن‌ها برای دیگری رجز بخوانند و قدرت‌نمایی کنند. 🔻من همان ابوالحسن هستم که بارها در صف‌هایشان رخنه کرده‌ام و جمعیتشان را متفرق ساخته‌ام و اکنون نیز با همان قوت قلب به ملاقات دشمنم می‌شتابم. البته به وعده‌‌های پروردگارم امیدها دارم که وعده یاری و تایید و پیروزی داده است. من به حقانیت این وعده‌ها یقین دارم و در کار خود اندک شبهه‌ای ندارم! 🔻در ادامه در مورد اعمال سران ناکثین؛ طلحه و زبیر، برای آنها روشنگری کردم تا بدانند که با چه کسانی مقابله می‌کنند. و گفتم: اگر آنان تسلیم نشوند و به لجاحت خویش ادامه دهند، با شمشیر برّان پاسخ آنها را خواهم داد، که برای درمان باطل و یاری حق کافی است... 🔻[ و در پایان دست‌های خود را به سوی آسمان برداشتم و دعا کردم: ] پروردگارا، چشم‌ها سوی تو دوخته شده، دست‌ها به پیشگاه تو گشوده است، دل‌‌ها به سوی تو پر می‌زنند و با اعمال به تو تقرب می‌جویند: "رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ؛ پرورگارا! میان ما و قوم ما به حق داوری کن، که تو بهترین داورانی! " 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۶۵ ۲. کافی، ج۵، ص۵۳ ۳. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۹ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۲۲ ۵. قرآن کریم، سوره اعراف، آیه ۸۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و یکم ✳️ پاسخ به چند سوال و شبهه 🔻[ در همان روز جنگ جمل، برای برخی افراد سوالاتی مطرح شده بود که باید پاسخ آنها را می‌دادم. برای نمونه، مردی آمد و در مقابل من ایستاد و گفت: ای امیرالمومنین، این جماعت تکبیر می‌گویند و ما هم تکبیر می‌گوییم؛ آنان لا اله الا الله می‌گویند و ما هم این کلام را بر زبان جاری می‌کنیم؛ آنها نماز را برپا می‌کنند، ما هم نماز می‌خوانیم! پس برای چه چیزی با آنها می جنگیم؟! به وی پاسخ دادم: ] 🔻طبق این آیه: " تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَٰكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ؛ بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم؛ خدا با برخی از آنها سخن می‌گفت و بعضی را درجاتی برتر دادیم و به عیسی‌بن‌مریم نشانه‌های روشن دادیم و او را با روح‌القدس تایید کردیم. و اگر خدا می‌خواست، کسانی که بعد از آنها بودند، پس از آن‌همه نشانه‌های روشن که برای آنها آمد، جنگ و ستیز نمی کردند؛ ولی امت‌هایی بودند که با هم اختلاف کردند: بعضی ایمان آوردند و بعضی کافر شدند. اگر خدا می‌خواست، با هم پیکار نمی‌کردند؛ ولی خداوند آنچه می‌خواهد، انجام می‌دهد. 🔻ما همان کسانی هستیم که ایمان آورده‌ایم و دشمنان ما کسانی هستند که کفر ورزیدند! [ آن مرد که از این پاسخ به شعف آمده بود، گفت: به خدای کعبه سوگند که این مردم کافر شده‌اند! سپس حمله کرد و به فیض شهادت نائل آمد. مردی نیز برخاست و مطرح کرد: ای امیرالمومنین، آیا فتنه‌ای بزرگ‌تر از این وجود دارد که اصحاب جنگ بدر شمشیر به دست گرفته‌اند و با هم می‌جنگند؟! به وی پاسخ دادم: ] 🔻وای بر تو! چگونه نام این حادثه را فتنه می‌گذاری، وقتی من امیر لشکر و رهبر آن هستم؟! سوگند به آن خداوندی که محمد صلی الله علیه و آله را به حق مبعوث و او را تکریم کرد، نه خلاف واقع به شما اظهار کرده‌ام و نه به من دروغ گفته شده است؛ نه راه خلافی رفته‌ام و نه کسی را از راه حق بیرون برده‌ام؛ تاکنون هیچ گاه نلغزیده‌ام و کسی را نیز دچار لغزش نکرده‌ام. دلایل روشنی در دست من است که خداوند و رسولش به من عنایت کرده‌اند و روز قیامت در حالی مرا به محشر فرامی‌خوانند که هیچ گناهی ندارم و اگر هم گناهی داشتم، با این جنگی که با بیعت‌شکنان می‌کنم، بخشیده می شود! 📚منابع: ۱. قرآن کریم، سوره بقره، آیه۲۵۳ ۲. تفسیر العیاشی،ج۱، ص۱۳۶ ۳. تفسیر القمی، ج۱، ص۸۴ ۴. الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و دوم ✳️ آغاز جنگ جمل 🔸تذکراتی به رزمندگان [قبل از اینکه سپاهیان حمله را آغاز کنند به آنها تذکراتی دادم: ] 🔻به لطف الهی، شما برحق هستید و حجت کافی دارید؛ پس آغازگر جنگ با این جماعت نباشید. همین دست‌نگه‌داشتن شما تا اینکه آنها جنگ را آغاز کنند، حجت دیگری بر حقانیت شماست. هنگامی که جنگ شروع شد، مبادا فرد مجروحی را بُکشید و بعد از آن که شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند، مبادا افراد در حالِ فرار را تعقیب کنید، به اجساد کشته‌شدگان دشمن بی‌احترامی نکنید و اجساد دشمن را قطعه قطعه نسازید. 🔻بدین ترتیب اصول انسانی و اخلاقی که در مبارزات نظامی باید حاکم باشد را به آنها یادآوری کردم، از جمله اینکه: از دشنام و ظلم و ستم پرهیز کنند، به فراریان و بی دفاعان و ضعیفان و مجروحان و زنان، آسیب نرسانند، از پرده‌دری بپرهیزند و به اموال آنان نزدیک نشوند، مگر اموالی مانند سلاح و اسب و بردگان که به میدان جنگ آورده‌اند. زنان و فرزندان آنها را به اسیری نگیرند و... ✳️ آگاهی‌ بخشی به سپاهیان، برای تقویت روحیه آنان [ برای تقویت روحیه سپاهیانم سفارش‌هایی به آنها کردم: ] 🔻ای بندگان خدا، به پا خیزید و با سینه‌هایی گشاده برای جنگ با این جماعت آماده باشید. آن‌ها بیعت مرا شکستند، استاندار من عثمان‌بن‌حُنیف را ضرب و جرح کردند و پس از شکنجه‌های فراوان از شهر بیرونش انداختند، نگهبانان بیت‌المال را از دم تیغ گذراندند، حکیم‌بن‌جبله‌عبدی و مردان صالحِ همراه وی را نیز کشتند، گریختگان را تعقیب کردند و از هر خانه یا پناهگاهی که مخفی شده بودند، بیرون کشیدند و به دین و به بدترین شکل گردن زدند! خداوند آنان را بکُشد! به کجا می روند؟! 🔻به پا خیزید و بر آنان هجوم آورید، با آنان به شدیدترین وجه مقابله کنید، با اخلاص و روحیه‌ای مقاوم با آنان بجنگید. یقین داشته باشید که شما آنان را از زین اسب به پایین خواهید کشید و با دست خود آنها را خواهید کشت. خود را برای رویارویی با نیزه‌های تیز و مردان شمشیر‌به‌دست آماده‌ سازید و برای مبارزه با مردان جنگی مهیا شوید. هر یک از شما که در خود توانایی بیشتری برای جنگ با دشمن احساس کرد و در برادر خویش ضعفی دید، باید از برادرش دفاع کند، همانگونه که از خود دفاع می‌کند؛ زیرا اگر خدا می‌خواست آن برادر ضعیف را نیز همانند وی توانا و شجاع می‌ساخت. 🔻اینک دندانهای خود را بر هم بفشارید و در برابر ضربه.های شمشیر، شکیبا و پایدار باشید. سوگند به خدایی که جان من در دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسان‌تر و گواراتر از مردن در بستر است. با شکیبایی و برای رضای خدا با آنان نبرد کنید که کتاب خدا و سنت با شماست و آن‌کس که ما همراه اوییم، به‌یقین نیرومند است... 🔻ای بندگان خدا! تقوای الهی را رعایت کنید، چشمان خود را ببندید (یعنی از خیره‌شدن به دشمن بپرهیزید)، صدای خود را پایین بیاورید و کمتر سخن بگویید. خود را آماده کارزار با دشمن کنید، برای مقابله با دشمن، جدال و کارزار، زد و خورد شمشیرها، ردوبدل ساختن نیزه‌ها، دست‌به‌گریبان‌شدن با دشمن‌ها، شکافتن صف‌ها، رویارویی با رقیب‌ها و حتی گزیدن با دندان‌ها، آماده شوید! "فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛ ثابت قدم باشید و خدا را فراوان یاد کنید تا رستگار شوید. از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و نزاع و کشمکش نکنید، تا سست نشوید و قدرت شما از میان نرود، و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت‌کنندگان است." 🔻پروردگارا! صبر و ایستادگی را بر دل‌های ایشان الهام کرده و نصرت و یاری خویش را بر ایشان نازل و اجر و پاداششان را افزون کن. 📚منابع: ۱. شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۲۸ ۲. کافی، ج۵، ص۳۸ ۳. مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۲ ۴. الجمل، ص۳۵۸ ۵. قرآن کریم، سوره انفال، آیه ۴۵ و ۴۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و سوم ❇️ پرچم سیاه در دست محمد حنفیه 🔻[ لباس جنگی خود را خواستم و پس از پوشیدن آن، به فرزندم محمد گفتم با عمامه‌ای کمرم را محکم ببندد. شمشیرم را نیز آماده کردم و حمایل خویش ساختم؛ سپس پرچم لشکر را به دست محمد دادم و به وی چندین سفارش کردم: ] 🔻با پرچم پیش پرو و توجه داشته باش که باید پرچم از همه همراهان تو جلوتر باشد. تو همچنان پیشاپیش حرکت کن تا بقیه از پشت سرتو بیایند و اگر کسی هم پیش بتازد و حمله‌ای کند، باید نزد تو بازگردد. 🔻با جدیت مراقب پرچم خویش باش. هر گاه صف‌های لشکر به هم ریخت و صف‌ها درهم آمیخت، تو در جایگاه خود پابرجا بمان و در میان یارانت پرچم را استوار نگه دار که اگر تو هم یارانت را نبینی، آن‌ها تو را خواهند دید. 🔻فرزندم، آنچه می‌بینی تو را به وحشت نیاندازد. من از تو کم‌ سن‌و‌سال‌تر بودم که پرچم به دوش گرفتم و هرگز دشمن مرا نگران نساخت و به وحشت نیانداخت؛ زیرا در مبارزه با هر کس، با خود گفتم من پیروز می‌شوم و او را می کُشم. 🔻همواره به یاری خداوند امیدوار باش که بر آن پیروز می‌شوی. مبادا ضعف نفس یقین تو را سست کند که این بدترین شکست است. 🔻اگر کوه‌ها از جای خود کنده شوند تو ثابت و استوار بمان. دندان‌هایت را بر هم بفشار، کاسه سرت را به خدا عاریت ده، پای خود را بر زمین میخکوب کن، به صفوف پایانی لشکر دشمن بنگر، از فراوانی دشمن چشم بپوش و بدان که پیروزی از سوی خدای سبحان است. ❇️ چند گزارش از رخدادهای جنگ جمل 🔻[ قسمتی از لباس جنگی من از طرف پشت پاره بود. ابن عباس وقتی متوجه آن شد، گفت: نگرانم که از پشت سر ضربه‌ای به شما وارد کنند. به وی اطمینان خاطر دادم: ] نگران نباش. کسی از پشت سر به من حمله نخواهد کرد. به خدا سوگند، ای فرزند عباس که در هیچ میدان جنگی پشت به دشمن نکرده‌ام! 🔻[ دوبار شخصاً حمله کردم و صفوف دشمنان را در هم ریختم و هر بار شمشیرم کج شد، با زانوی خویش آن را راست کردم. به اصحابم که از این حملات متعجب شده بودند، گفتم: ] به خدا سوگند، که مقصود من از این شمشیرزدن‌ها، جز رضای خدا و آبادی خانه آخرت چیزی نیست! 🔻[ هنگامی که یار باوفایم زیدبن‌صوحان، زخمی بر روی زمین افتاد، به بالین وی رفتم و از او دلجویی کردم و به او گفتم: ] ای زید رحمت خداوند بر تو باد که کمترین زحمت را برای ما داشتی و بزرگ‌ترین خدمت و یاری را نثار ما کردی. 🔻[ زید سرخویش را بلند کرد و در پاسخم گفت: ای امیرالمؤمنین، خداوند بهترین پاداش را به تو عنایت کند. به خدا سوگند که من تو را این‌گونه شناختم که معرفت تمام به خدا داری و در کتابِ‌هستی، جایگاهت رفیع و مستحکم است. خدا در اعماق وجود تو بس عظیم است. به خدا سوگند، من با آگاهی در رکاب تو جنگیدم و از ام‌سلمه، همسر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، شنیدم که آن حضرت فرمود: هر کس را که من مولای اویم، پس علی مولای اوست. پروردگارا، با دوستان او دوستی و با دشمنان او دشمنی کن، یاران اورا یاری و خوارکنندگانش را خوار فرما. به خدا سوگند، نمی‌خواستم از کسانی باشم که تو را تنها گذاشتند و به یاری تو نشتافتند؛ زیرا اگر تو را تنها می‌گذاشتم، خدا مرا تنها می‌گذاشت و خوارم می کرد.] 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۶۸ ۲. نهج البلاغه، کلام ۱۱ ۳. الفتوح، ج۱، ص۱۱۹ ۴. کشف الغمه، ج۱، ص۲۴۲ ۵. رجال الکشی، ص۶۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و پنجم ❇️ پایان پیروزمندانه جنگ جمل 🔸گذشت از مجازات شکست‌خوردگان 🔻[ جنگ به پایان رسید: ] خداوند گروهی از آنان را کشت و گروهی هم فرار کردند و به شهرهای خود گریختند و در پایان، همان چیزی را تقاضا کردند که من از قبل آرزو داشتم؛ یعنی دست برداشتن از جنگ. من نیز پذیرفتم و شمشیر را از آنان برداشتم. سپس همگان را عفو کردم و در مورد آنان حق و سنت را به کار بستم. 🔻[ و دستور دادم: ] اسیران را نکشید، افراد مجروح کشته نشوند، فراریان را تعقیب نکنید، هر که سلاح خود را بر زمین گذاشت، در امان است و هر کس به خانه‌اش رفت و درِ آن را بست، در امان است. توجه داشته باشید کسانی را که در حال فرار هستند تعقیب نکنید و افراد زخمی را نکشید و وارد خانه‌های مردم نشوید! ❇️ اجازه عمومی برای دفن کشتگان 🔻[ ابتدا دستور کلی دادم: ] هرکس دوست دارد کشتگان خویش را دفن کند، مجاز است که دفن کند. [ و درباره شهدای سپاه خود به طور ویژه دستور دادم: ] کشته های ما را با همان لباسی دفن کنید که در آن به قتل رسیده‌اند، که آنان با مقام شهادت محشور می‌شوند و من خود شاهد بر وفاداری ایشان خواهم بود. ❇️ تجلیل از یاران باوفا و فداکار [ برای قدردانی از اصحابم، به آنان گفتم: ] 🔻شما یاران حق و برادران ایمانی و دینی من هستید. در روز جنگ همچون سپر محافظ، دور کننده ضربت‌هایید و در خلوت‌ها محرم اسرار من هستید. با کمک شما، پشت کنندگان به حق را درهم می‌کوبم و به راه می‌آورم و دوستانی را که به ما روی آورده‌اند امیدوار می‌کنم. پس با خیرخواهی خالصانه و سالم از هرگونه فریب و دورویی و تردید، مرا یاری کنید. به خدا سوگند، من به مردم از خودشان سزاوارترم. ❇️ بشارتی بزرگ به دوستداران اهل بیت در طول تاریخ 🔻[ یکی از یارانم با حسرت آرزو کرد: دوست داشتم برادرم نیز در این صحنه‌ها حاضر بود و این پیروزی بزرگ را می‌دید. از وی پرسیدم: آیا دل برادرت با ما بود؟ گفت: آری. به وی بشارت دادم: ] آری، او هم در این جنگ با ما بود. بلکه باید بگویم افراد زیادی در این جنگ با ما شریک خواهند بود که هنوز به دنیا نیامده اند و در پشت پدران و رحم مادران هستند؛ ولی با ما هم‌عقیده و هم‌آرمان‌اند. آنان به زودی متولد می‌شوند و دین و ایمان به یاری آنان تقویت می‌شود. 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۹۸ ۲. تاریخ طبری، ج۳ ص۵۴۵ ۳. نعمانی، الغیبة، ص۳۰۷ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۸ ۵. نهج البلاغه، کلام ۱۲ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و ششم ❇️ پس از پیروزی در جنگ جمل 🔸سخنی با کشتگان لشکر جمل 🔻[ پس از پایان جنگ، به همراه عمار و تنی چند از یارانم در میدان جنگ قدم می‌زدم و از کنار کشته‌های لشکر جمل عبور می‌کردم. تعداد زیادی از قریش در میان کشته‌ها بودند، خطاب به آنها گفتم: ] گویی عضوی از بدن خود را بریده‌ام! به خدا سوگند، کشته شدن شما بر من گران و ناگوار است. من قبلا به شما هشدار دادم و شما را از تیزی شمشیر‌ها برحذر داشتم؛ ولی شما جوان بودید و جاهلانه گام برداشتید و به چنین روزی گرفتار شدید. وای از مرگ بد! به خداوند پناه می‌بریم از کشته شدن ناپسند. 🔻[ درباره تعدادی از کشتگان جنگ جمل به یارانم توضیحاتی دادم. وقتی به جنازه طلحه رسیدم، به آنان گفتم: ] ابومحمد در این مکان، غریب افتاده است. به خدا سوگند، خوش نداشتم قریش را زیر تابش ستارگان، کشته و افتاده ببینم. برای خون‌خواهی یارانم، بر فرزندان "عبدمناف" دست یافتم؛ ولی سرکردگان "بنی جمح" از دستم گریختند. آنان برای کاری گردن برافراشتند که در شأنشان نبود و پیش از رسیدن به آن سرکوب شدند. 🔻[ سپس خطاب به طلحه گفتم:] ای طلحه، من آنچه خدایم وعده فرموده بود، حق یافتم. آیا تو هم آنچه خدایت وعده داده بود، راست یافتی؟! آری، به خدا سوگند، تو با رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه بودی، شاهد بودی و شنیدی و دیدی؛ اما شیطان تو را از راه به در کرد و بر تو مسلط شد و در نهایت تو را روانه جهنم ساخت. 🔻همینطور بر سر تعدادی دیگر از کشتگان جنگ جمل رفتیم و توضیحاتی را در مورد آنها به یارانم دادم. ❇️ گفت‌وگو با قاتل زبیر 🔻[ قاتل زبیر به همراه سر و شمشیر زبیر نزد من آمد و انتظار پاداش داشت. به او گفتم: ] به خدا سوگند، پسر صفیه ضعیف و ترسو نبود و فرومایه هم نبود؛ اما امروز به چنین روزی افتاد و بد مرگی نصیبش شد. 🔻[ و شمشیر زبیر را در دست گرفتم و با حسرت گفتم: ] این شمشیری است که چه بسیار غبار‌های غم از رخسار رسول خدا صلی الله علیه و آله زدوده بود. [ و به سر زبیر نگاه کردم و خطاب به او گفتم: ] تو افتخار همنشینی با رسول خدا صلی الله علیه و آله را داشتی و از نزدیکان ایشان بودی؛ ولی افسوس که شیطان بر تو مسلط شد و تو را به چنین روز و جایگاهی انداخت. 🔻[ و سپس رو به حاضران در مجلس کردم و گفتم: ] به خدا سوگند، زبیر از طلحه به من نزدیک‌تر بود و همواره در شمار ما اهل بیت بود، تا آنکه پسرش بزرگ شد و میان ما فاصله انداخت. 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۹۱ ۲. نهج البلاغه، کلام ۲۱۹ ۳. الإحتجاج، ج۱، ص۱۶۳ ۴. الکامل، ج۳، ص۲۴۴ ۵. مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و هفتم ✳️ رفتار با اسیران و تقسیم غنائم جنگی 🔹عفو عمومی و کریمانه 🔻[ دو تن از فرزندان عثمان اسیر شده بودند. آنان را نزد من آوردند و با توجه به نقش آنان در جنگ جمل، برخی یاران از من خواستند که آن‌ دو را اعدام کنم؛ ولی من در پاسخ آنان گفتم: ] درخواست ناشایستی به زبان آوردید! من که به همه مردم امان داده‌ام، چگونه به قتل این دو فرمان دهم؟! 🔻[ فرزندان عثمان را از مرگ دور نگه داشتم؛ اما به آنان تذکر دادم: ] از راه غلط خویش برگردید و مسیر گمراهی را ادامه ندهید. به هر جا که می‌خواهید بروید و اگر دوست دارید، نزد من اقامت کنید که من به شما نیکی خواهم کرد و حق خویشاوندی را به جا خواهم آورد! ✳️ خبر غيبی از حكومت چهار فرمانروای فاسد، از پسران مروان 🔻[ مروان‌بن‌حکم یکی دیگر از اسیران بود. وی را نیز عفو کردم. او اعلام آمادگی کرد که با من دوباره بیعت کند؛ ولی من از پذیرش بیعت او خودداری کردم و گفتم: ] مگر او پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟! مرا به بیعت او نیازی نیست. دست او دست یهودی است که بیعت شکن و نیرنگ‌باز است. اگر آشکارا با دست خود بیعت کند، به یقین در نهان، بیعت خود را می‌شکند! آگاه باشید! او در آینده حکومت کوتاه‌مدتی خواهد داشت؛ مانند فرصت کوتاه سگی که با زبانش بینی خود را پاک کند. او پدر چهار فرمانرواست و امت اسلام از دست او و پسرانش روزگار خونینی خواهند داشت. 🔻[ گروهی از جوانان قریش که در لشکر جمل حضور داشتند، برای ملاقات با من، عبدالله‌ابن‌عباس را واسطه قرار دادند. آنها تقاضای عفو و بیعت مجدد با من را داشتند. به آنها گفتم: ] ای جماعت قریش، به‌راستی چرا با من جنگیدید؟ آیا در حکومت، عادلانه رفتار نکردم یا در تقسیم بیت المال تبعیض قائل شدم و مساوات را رعایت نکردم یا اینکه امتیازات خاصی برای خودم در نظر گرفتم؟ آیا رابطه من با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ضعیف و دور بود یا اینکه در اسلام کم زحمت کشیده بودم؟! 🔻[ آنان گفتند: ما همانند برادران یوسف هستیم. ما را ببخش و برای ما استغفار کن. به آنان گفتم: ] از شما گذشتم؛ اما به خدا سوگند، در میان شما کسی هست که برای من مهم نیست با دستش بیعت کند یا با پشتش! زیرا او به یقین بیعت خود را خواهد شکست! (مقصود حضرت، مروان بود) ✳️ مشکل تقسیم غنائم جنگی 🔻[ هنگام تقسیم غنائم مشکلی پدید آمد. جمعی از لشکریان من قصد داشتند زنان و فرزندان و اموال کشتگان لشکر جمل را به غنیمت گیرند و استدلالشان این بود که وقتی ریختن خون آنها حلال شد، به طریق أولی گرفتن اموال و بردگی زنان و فرزندانشان مجاز خواهد بود؛ ولی من در پاسخ به آنها گفتم: ] 🔻هیچ راهی برای غنیمت‌گرفتن این زنان و فرزندان نیست. آنان در سرزمین اسلام بوده‌اند و مسلمان هستند. ما فقط با کسانی جنگ کردیم که به جنگ با ما اقدام کردند و بر ما ستم روا داشتند؛ ولی اموال ایشان به فرزندان و خویشاوندان آن‌ها که حق دارند، به ارث می‌رسد. 🔻به اسارت بردن این زنان و کودکان که در قلمرو اسلام بوده‌اند و مسلمان هستند، برای شما حلال نیست. بلی، امکانات و اموالی که برای جنگ و مقابله با شما به میدان آورده‌اند، برای شما حلال است و می‌توانید به غنیمت بگیرید؛ ولی اموالی که در خانه‌ها باقی مانده و درهای آن خانه‌ها نیز بسته بوده و دشمن از آن‌ها استفاده نکرده است، متعلق به اهل آن خانه‌هاست و شما بهره ای از آن‌ها ندارید. 🔻اسیر گرفتن اهل توحید جایز نیست و نباید اموال آن‌ها را نیز غنیمت برد، مگر آن مقداری که برای جنگ، از آن استفاده کرده باشند. پس بر آنچه نمی دانید پافشاری نکنید و به فرمان هایی که به شما داده می شود، ملتزم باشید. 🔻[ برخی از لشکریانم بر خواسته خود اصرار می ورزیدند و من برای اینکه آنها را متوجه اشتباهشان کنم، گفتم: ] پس اول بر سر عایشه قرعه کشی کنید تا قرعه به اسم هر کس درآمد، او را به کنیزی ببرد! [ آنها متوجه خطای خود شدند و استغفار کردند. ] 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۸۲ ۲. نهج البلاغه، کلام ۷۳ ۳. أعلام الوری، ص۱۷۲ ۴. شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۰ ۵. دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۹۵ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و هشتم ✳️ میهمانی در منزل دوستان 🔸در خانهٔ احنف 🔻[ احنف‌بن‌قیس غذایی تدارک دیده بود. من و همراهانم را به منزلش دعوت کرد. به همراه یارانم وارد منزل او شدم. احنف با دیدن چهره اصحابم متحیر شد و پرسید: ای امیر‌المومنین، چه بلایی بر سر یاران تو آمده است که به چنین حال و وضعی افتاده‌اند؟ آیا از کمبود غذاست یا از نگرانی‌ها و سختی‌های جنگ چنین حالی پیدا کرده‌اند؟ به وی پاسخ دادم: ] 🔻چنین نیست احنف. خداوند سبحان دوست دارد جماعتی که در این دنیا بندگی او را می کنند، همانند بندگانی باشند که قبل از مشاهده قیامت به آن علم و آگاهی پیدا کرده‌اند و به یقین می‌دانند که آن روز نزدیک است و نهایت کوشش را به کار گیرند! آنان وقتی صبح قیامت را تصور می‌کنند که روز عرضه شدن اعمال به پیشگاه خداوند است، به یاد می‌آورند که شعله بزرگی از آتش جهنم بیرون می‌آید! 🔻همه مردم نزد خداوند متعال، یکجا گرد هم می‌آیند. در آنجا کتابی در برابر دیدگان همه مردم و شاهدان اعمال قرار دارد که تمام زشتی‌های گناهان در آن آشکار است. در این حال، نزدیک است که جان‌هایشان ذوب و همچون سیلاب روان شود یا دل‌‌هایشان با بال‌های ترس و هراس به پرواز درآید! آن‌ها خود را در پیشگاه خداوند، تنها می‌بینند و همانند دیگ جوشانی به جوش‌و‌خروش در‌می‌آیند و عقل از سر آن‌ها می‌پرد! آن‌ها ناله و فریاد می‌زنند، مانند کسی که در قعر تاریکی‌ها سرگردان مانده است! از ترس آنچه فهمیده و بر آن آگاهی یافته‌اند، درد و رنج می‌کشند و زندگی خود را در این حال سپری می‌کنند: جسمشان لاغر و خشکیده، دل‌هایشان اندوهگین، چهره هایشان دگرگون، لب‌هایشان خشکیده و شکم هایشان خالی است. 🔻آنان را می بینی که مدهوش از وحشت مشاهدات شب هنگام هستند! از شدت غرق در خوف و خشوع، گویی همانند مشک‌های پوسیده‌اند. در پنهان و آشکار، اعمال خود را برای خدا خالص کرده‌اند و دل‌هایشان از ترس آن روز آرام نمی‌گیرد؛ بلکه همانند نگهبانان بارگاه سلاطین، پیوسته مراقب و هراسان‌اند. 🔻اگر آنها را در نیمه‌های شب، هنگامی که چشم‌های مردم به خواب رفته و صداها آرام گرفته و پرندگان در لانه‌هایشان از جنب‌و‌جوش افتاده‌اند ببینی، خواهی دید که ترس از روز قیامت و وعده عذاب الهی خواب را از چشمانشان ربوده؛ همان‌گونه که خدای متعال فرموده است: " أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَىٰ أَن يَأْتِيَهُم بَأْسُنَا بَيَاتًا وَهُمْ نَائِمُونَ؛ آیا اهل شهرها ایمن شدند از فراگرفتن عذاب ما آنها را شب هنگام که در خواب‌اند؟" 🔻ای احنف، شاید اگر خوب به چهره آنها بنگری، در عین دیدن تازگی و نورانیت، دردی نهان در پس آن احساس کنی. این خانه‌ای که تو را به خود سرگرم کرده است، با نقش‌هایی که در سقف‌هایش زده و پرده‌هایی که بر درهای آن آویخته‌ای، در معرض طوفان و بلاها قرار دارد و به سوی خرابی می‌رود. این خانه، خانه ابدی و باقی تو نیست. برای تو خانه‌ای را امید دارم که خداوند متعال آن را از لؤلؤ سفید آفریده است. در آن، چشمه‌های فراوان جاری کرده، درختان بسیار پرورانده، میوه‌های رسیدهٔ آن سایه بر زمین انداخته، حوریان جوان را در آن خانه به خدمت گمارده و دوستان و اهل طاعتش را در آن مستقر کرده است... 🔸در خانهٔ علاء‌بن‌زیاد 🔻[ به عیادت علاء رفتم. منزل بزرگی داشت. به وی تذکر دادم: ] با این خانهٔ وسیع در دنیا چه می‌کنی، وقتی در آخرت به آن نیازمندتری؟ آری، اگر بخواهی، می‌توانی با همین خانه به آخرت برسی. اگر در این خانه وسیع میهمانان را پذیرایی کنی و با خویشاوندان با نیکوکاری رفتار نمایی و حقوقی که بر گردن توست به صاحبان حق برسانی، آنگاه با همین خانه وسیع به آخرت نیز می‌توانی دست یابی. 🔻[ علاء از برادرش، عاصم، شکایت کرد که زندگی را رها کرده و دست از دنیا شسته و به عبادت پرداخته است. برادرش را خواستم و به وی گفتم: ] ای دشمن جان خویش! این شیطان است که تو را سرگشته و سرگردان کرده است. آیا به همسر و فرزندان رحم نمی‌کنی؟ آیا چنین پنداری که خداوند نعمت‌های پاکیزه‌اش را حلال کرده است، اما دوست ندارد تا از آن‌ها استفاده کنی؟ تو در برابر خدا کوچک‌تر از آنی که این‌گونه با تو رفتار کند. 🔻[ عاصم پاسخ داد: ای امیرالمومنین، پس چرا تو خود با این لباس خشن و آن غذای ناگوار به سر می‌بری؟ به وی توضیح دادم: ] وای بر تو! من مانند تو نیستم. خداوند بر پیشوایان حق و عادل واجب فرموده است که خود را با مردم ضعیف و ناتوان همسان کنند تا فقر و نداری، نیازمندان تنگ‌دست را به هیجان نیاورد و به طغیان نکشاند. 📚منابع: ۱. قرآن کریم، سوره اعراف، آیه ۹۷ ۲. نهج البلاغه، کلام ۲۰۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و نهم ✳️ عبدالله‌بن‌عباس؛ استاندار بصره 🔹امیدوار به تقوای ابن‌عباس 🔻[ عبدالله‌بن‌عباس را به استانداری بصره منصوب کردم و به مردم اطلاع دادم: ] ای جماعت مردم، من عبدالله‌بن‌عباس را جانشین خودم در سرزمین شما قرار دادم. به سخنانش گوش فرا دهید و مادامی که او از خداوند و رسولش اطاعت می‌کند، شما نیز فرمان او را گردن نهید؛ اما اگر در میان شما بدعتی پدید آورد یا از حق فاصله گرفت، به اطلاع من برسانید تا او را از استانداری عزل کنم. من امیدوارم که او را عفیف و باتقوا و پارسا بیابم و اگر او را به این مسئولیت برگزیدم، برای این بود که درباره وی چنین گمانی دارم. خداوند ما و شما را بیامرزد! ✳️ تذکرهایی به ابن‌عباس [ و به عبدالله‌بن‌عباس سفارش‌هایی نیز کردم: ] 🔻ای فرزند عباس، تو را سفارش می‌کنم به رعایت تقوای الهی و اقامه عدل درباره کسانی که بر آنان ولایت داری. با مردم با چهره گشاده برخورد کن و به آسانی زمینه حضور آنان را نزد خودت فراهم ساز و با بردباری با آنان رفتار کن. تو را بر‌حذر می‌دارم از خشم، که گذرگاه شیطان است. تو را بر‌حذر می‌‌دارم از پیروی هوای نفس که از پیمودن راه حق بازت می‌دارد. و متوجه باش که هر آنچه موجب تقرب تو به خدا باشد، موجب دوری تو از آتش نیز خواهد شد و هر آنچه تو را از خدا دور کند، به یقین موجب نزدیکی تو به آتش خواهد شد. خدا را بسیار یاد کن و غافلان مباش. ✳️ خروج از بصره 🔻[ هنگامی که می‌خواستیم از شهر بصره خارج شده و به سمت کوفه رهسپار شویم، با اشاره به لباس خودم، به مردم بصره گفتم: ] ای مردم بصره، چه جای انتقاد از من است؟! به خدا سوگند، این لباسی را که به تن من است، خانواده‌ام بافته‌اند. [ و با اشاره به کیسه غذای خودم، به آنان گفتم: ] ای مردم بصره، چرا باید از من انتقام بگیرید؟ به خدا سوگند، این خوراک من از مزرعه‌ای که در مدینه دارم، تهیه شده است. اگر از نزد شما با چیزی بیشتر از همین که می‌بینید بیرون رفتم، در پیشگاه خداوند از خیانت‌کاران باشم. ✳️ رعایت انصاف با مردم و احسان به آنان 🔻[ پس از خروج از بصره، نامه‌ای از عبدالله‌ابن‌عباس دریافت کردم که نشان‌دهنده وجود اختلاف بین مردم بود. در پاسخ وی نامه‌ای نوشتم: ] از بنده خدا علی، امیرالمومنین، به عبدالله‌ابن‌عباس اما بعد، حمد و ستایش مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان است و صلوات خدا بر سرور و سالار ما محمد که بنده و رسول خداست. فرستاده تو نزد من آمد و آنچه درباره مردم بصره یاد کردی و چیزهایی را که پس از خروج من از بصره دیدی و شنیدی، به اطلاع من رساند. 🔻من نیز به تو خبر می‌دهم که مردم بصره چند گروه هستند: گروهی از آنان در اطاعت تو باقی می مانند؛ زیرا به تو امید دارند. گروهی از ترس مجازات دست به شورش نمی‌زنند. پس با کسانی که به تو دل‌بسته و امیدوارند، با رعایت عدل و انصاف و نیکی رفتار کن و با کسانی که هراسناک و نگران‌اند، این‌گونه باش: عقده ترس را از دل‌های آنان بگشای و آرامش خاطر برایشان ایجاد کن. 🔻متوجه این نکته هم باش که مردم بصره برای فرمانروایشان شأن و عظمتی معتقد نبودند و جز به اندکی از آنان، به بقیه احترامی نمی‌گذاشتند. به تذکرات من توجه کن و در رعایت آنها جدی باش. نیز به قبیله ربیعه نیکی کن و به همه کسانی که در نزد تو هستند، در حد توان خویش احسان کن. ان شاء الله. والسلام. 📚منابع: ۱. الجمل، ص۴۲۰ ۲. مناقب آل ابی‌طالب، ج۲، ص۹۸ ۳. الامامة و السیاسة، ص۱۰۵ ۴. نهج البلاغه، وصیت۷۶ ۵. وقعة صفین، ص۱۰۵ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت نودم ❇️ ارسال گزارش جنگ جمل 🔸نامه‌ای به همه کارگزاران 🔻[ پس از پایان پیروزمندانه جنگ جمل، به همه کارگزاران کشور اسلامی نامه‌ای نوشتم که بخشی از آن چنین بود: ] خداوند متعال طلحه و زبیر را کشت؛ زیرا ستم روا داشتند و اختلافات افکندند و بیعت‌شکنی کردند. خداوند لشکر آنان را با شکست مواجه ساخت و عایشه را نیز بازگرداند، در حالی که گرفتار خسران شده بود. ❇️ نامه به مردم مدینه 🔻[ به مردم مدینه نوشتم: ] بسم الله الرحمن الرحیم از بنده خدا علی بن ابیطالب سلام بر شما. خدا را سپاس می‌گویم که جز او، خدای دیگری نیست. اما بعد، خداوند متعال که فضل و لطف ویژه و توجه خاص به من و شما دارد، فرمانروایی عادل است. خداوندی است که گفتارش حق است و در کتاب خود چنین فرموده است: " إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ؛ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد، مگر آنکه آنان آنچه در خودشان است تغییر دهند؛ و هنگامی که خدا درباره قومی اراده سوئی کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت". 🔻اکنون به شما خبر می‌دهم از سرانجام کار خودمان و کسانی از مردم بصره و قریش و دیگران که همراه طلحه و زبیر بودند. همان‌گونه که می‌دانید، آن دو بیعت مرا شکستند، با اینکه به میل خود با من بیعت کرده بودند. من از نزد شما خارج شدم و گروهی از مردم وفادار به بیعت من و پایدار در مسیر حق مرا همراهی کردند، تا اینکه به منزلگاه ذی‌قار رسیدم و فرود آمدم. در آنجا بود که جمعی از مردم کوفه نیز به ما پیوستند و با ما همراه شدند. 🔻طلحه و زبیر قبل از ما وارد بصره شدند و به فرماندار من، عثمان‌بن‌حنیف، ظلم‌ها را روا داشتند. من نمایندگانی پیش آنان فرستادم و همه‌گونه دلیل و برهان آوردم و حجت را بر آنها تمام کردم. هنگامی که به نزدیکی بصره رسیدم، دوباره آنان را به حق فراخواندم و بار دیگر اتمام حجت کردم و قول دادم که از هر خطا و لغزشی می‌گذرم و بیعت‌شکنی و نقض عهد آنان را نادیده می‌گیرم؛ ولی آنان به هیچ چیز راضی نشدند، جز جنگ با من و همراهان من و پافشاری بر گمراهی. من نیز چاره‌ای جز برخورد با ایشان نداشتم و از این روی راه جهاد را در پیش گرفتم. گروهی از آن پیمان شکنان را خداوند کشت و گروهی هم به میدان جنگ پشت کردند و گریختند. 🔻من شمشیر را از آنان برداشتم و همگان را عفو کردم و درباره آنان، حق و سنت را اجرا کردم سپس عبدالله‌بن‌عباس را استاندار آنان قرار دادم و اکنون، به خواست خداوند متعال به کوفه می روم. انشاالله. 🔻همچنین نامه‌هایی به مردم کوفه و جریر‌بن‌عبدالله، استاندار همدان و قرظة‌بن‌کعب و مسلمانان تحت امر وی در کوفه نوشتم و حوادث جنگ جمل را برای آنان شرح دادم و در این خصوص، روشنگری کردم. ❇️ نامه‌ای به خواهرم 🔻[ نامه‌ای نیز به خواهرم، ام‌هانی نوشتم: ] سلام بر تو. خدا را سپاس می‌گویم که جز او خدای دیگری نیست. اما بعد، ما با سرکشان و ستمگران در بصره روبه‌رو شده و درگیر شدیم و خداوند با حول و قوه خود پیروزی را بر ما ارزانی داشت و به دشمنان ما مجازات ستمگران را داد. طلحه و زبیر و عبدالرحمان‌بن‌عتاب و گروهی بی‌شمار از آنان کشته شدند. از لشکر ما هم فرزندان مخدوع و دو پسر صوحان و علباء و هند و ثمامه و گروهی دیگر از مسلمانان به شهادت رسیدند که خدایشان رحمت کند. والسلام. 📚منابع: ۱. الفصول المختارة، ص۱۴۲ ۲. قرآن کریم، سوره رعد، آیه۱۱ ۳. الجمل، ص۳۹۵ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... 🍃🌺🍃    @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت نود و یکم ❇️ ورود به کوفه 🔸چه شهر زیبایی! [ هنگامی که به نزدیکی شهر کوفه رسیدیم و بر آن مُشرِف شدیم، خطاب به این شهر گفتم: ] 🔻آفرین بر تو ای کوفه! چه هوای خوش و باطراوتی داری و از چه خاک پربرکت و حاصلخیزی برخورداری! کسانی از تو روی برمی‌گردانند که به دنبال گناه هستند و کسانی به تو روی آورند که درپی رحمت‌اند. شبها و روزها خواهند رفت و روزگار سپری خواهد شد تا روزی فرارسد که همه مومنان به سوی تو آیند و بدکاران و فاسقان اقامت در تو را خوش نداشته باشند. چندان آباد خواهی شد و گسترش خواهی یافت که برخی ساکنان تو، هنگام صبح، برای شرکت در نماز جمعه حرکت کنند و به دلیل دوری راه به نماز نرسند! ❇️ رعایت اعتدال و انصاف 🔻[ نزدیکی‌های شهر کوفه، قرظه‌بن‌کعب با جمعی از مردم به استقبال آمده بودند. آن‌ها پیروزی در جنگ جمل را تبریک گفتند؛ اما عبدالله‌بن‌وهب درباره لشکر جمل به گونه دیگری سخن گفت و آنها را کافر و مشرک نامید. به وی تذکر تندی دادم: ] 🔻مادرت به عزایت بنشیند! از کجا این همه توان برای گفتن باطل به دست آورده‌ای و این‌ همه جرئت برای بیان چیزی که نمی‌دانی به خرج می‌دهی؟! سخن تو غلط و باطل است و آن جماعت چنان نیستند که تو می‌پنداری! اگر ما آنها را مشرک می‌دانستیم، فرزندان و همسرانشان را به اسارت می‌گرفتیم و اموالشان را به‌عنوان غنیمت، بین لشکریان تقسیم می‌کردیم و دیگر کسی اجازه ازدواج با آنها را نداشت و کسی از آنها ارث نمی‌برد. ❇️ اولین خطبه پس از ورود به کوفه 🔻[ دوشنبه، ۱۲ رجب سال ۳۶، وارد کوفه شدیم و با استقبال مردم کوفه مواجه شدیم. در مسجد اعظم کوفه، پس از خواندن دو رکعت نماز، برای مردم سخن گفتم: ] اما بعد، ای مردم کوفه، شما در اسلام و مسلمانی صاحب فضیلت و دارای مزیت هستید، مادامی‌که راه کج نکنید و از درستی روی بر نتابید. 🔻من شما را به یاری حق دعوت کردم و شما دعوت مرا اجابت کردید و به مقابله با منکر برخاستید و منکر را واژگون کردید. آگاه باشید! فضیلتی که شما بین خود و خدا دارید، موجب می‌شود که احکام الهی را درباره شما اجرا کرده و سهم شما را از بیت‌المال پرداخت کنم. شما الگوی کسانی هستید که راه شما را بپسندند و دعوت شما را پذیرا باشند و در راهی که شما وارد شده‌اید، وارد شوند. 🔻بدانید که برای شما از دو چیز بیشتر از هرچیز نگرانم: هواپرستی و آرزوهای طولانی! پیروی از خواهش نفس، انسان را از حق باز می‌دارد و آرزوهای طولانی آخرت را از یاد می‌برد. آگاه باشید! دنیا به سرعت پشت می‌کند و می‌رود و آخرت به‌سرعت حرکت می‌کند و به‌سوی ما می‌آید. دنیا و آخرت، هر یک فرزندانی دارند؛ پس بکوشید از فرزندان آخرت باشید. امروز هنگام عمل است، نه حسابرسی و فردا روز حسابرسی است، نه عمل. 🔻سپاس خدایی را که ولیّ خود را پیروز کرد و دشمنش را خوار و حقیر ساخت. او همان خدایی است که راست‌گوی صاحب حق را عزیز کرد و بیعت‌شکن گمراه را ذلیل. شما را سفارش می‌کنم به رعایت تقوای الهی و فرمان‌بُرداری آن‌کس از اهل بیت پیامبرتان که خدا را اطاعت می‌کنند. اهل بیت پیامبر شما برای اینکه از آن‌ها اطاعت کنید شایسته‌تر هستند از مدعیان دروغ‌گویی که در مقابل ما ایستاده‌اند. آن‌ها فضیلت‌های ما را به‌ناحق به خود نسبت می‌دهند، با امر ما مخالفت می‌کنند، حق ما را پایمال می‌سازند و ما را از آن دور می‌کنند. آن‌ها طعم تلخ اعمال زشت خود را خواهند چشید و به‌زودی جهنم را درک خواهند کرد. 📚منابع: ۱. الأخبار الطوال، ص۱۵۲ ۲. خصائص الأئمة، ص۱۱۴ ۳. الکافئة، ص۳۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...    ⚘ @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت نود و سوم ❇️برنامه های تربیتی در کوفه 🔸عالمان باقی هستند تا روزگار باقی‌است 🔻[ مردم کوفه را به فراگیری علم تشویق می‌کردم، درخطبه‌ای به آنها گفتم: ] ای مردم، بدانید که کمال دین طلب علم و عمل به آن است. طلب علم برای شما از کسب مال واجب‌‌تر است؛ زیرا مال را خداوند تقسیم کرده و ضمانت کرده است که به شما برساند و به این ضمانت وفا خواهد کرد؛ اما علم را از دسترس شما دور نگه داشته و در اختیار گروهی گذاشته و به شما امر کرده است که آن را از اهلش فراگیرید. پس دنبال علم بروید. 🔻بدانید که مال زیاد شما را فاسد کرده و دین شما را تباه می کند و دلها را سخت می سازد؛ اما هر چه علم فرا گیرید و به آن عمل کنید، به صلاح دین شماست و بهشت را نصیب شما خواهد کرد. مال، مردم را بخیل می‌کند و حتی صاحب مال به خودش هم بخل می ورزد، چه رسد که بخواهد به مردم کمک کند! مال با انفاق کردن کم می‌شود! در صورتی که علم با انفاق کردن فزونی می‌یابد و انفاق علم، نشر و گسترش آن برای افراد مستعد و شایسته است. 🔻بدانید که پیروی از عالِم و همراهی با او از نشانه‌های دین است و اطاعت از عالِم حسنات می‌آورد و گناهان را محو و برای مومنان ذخیره تهیه می‌کند. مقامات عالمان در دنیا و آخرت والاست و خوش‌نام، چشم از جهان فرو می‌بندند. بدانید که مال از بین می‌رود، همان‌گونه که صاحبش نیز از بین می‌رود؛ ولی علم و عالمان همیشه هستند. علم حکومت می کند؛ در صورتی که مال همیشه محکوم است. ❇️ آماده مرگ باشید 🔻[ شبها پس از نماز عشا، مردم را با توجه دادن به امر آخرت موعظه می‌کردم و می‌گفتم: ] ای مردم، خداوند شما را رحمت کند! برای مرگ آماده شوید و بار خود را ببندید که آوای کوچ برخاسته است. پس این اقامت و دل‌بستگی به دنیا چه معنی دارد، پس از اینکه ندای کوچیدن برخاسته است؟! خداوند شما را رحمت کند! آماده شوید و بهترین زاد و توشه‌ای را که آماده و در دسترس دارید، یعنی تقوا را به همراه خود بردارید. 🔻بدانید که راه شما به سوی قیامت و عبور شما از صراط و وحشت بزرگ در پیش رویتان است و گردنه‌های صعب‌العبور و منازل وحشت‌زا و هراسناکی در پیشِ رو دارید که ناگزیر باید از آنها عبور کرده و در آن منازل توقف کنید. در این مسیر، یا رحمت خداوند متعال است که شما را از خطر‌های بزرگ، منازل هراسناک، منظره‌های دل‌خراش و آزمایش‌های سخت نجات می‌دهد یا مهلکه‌ای است که جبران پذیر نخواهد بود. 📚منابع: ۱. مشکاة الانوار، ص۱۳۸ ۲. کافی، ج۱، ص۳٠ ۳. تحف العقول، ص۱۹۹ ۴. شیخ مفید، الأمالی، مجلس ۲۳، ح۳۲، ص۱۹۸ ۵. روضة الواعظین، ج۲، ص۴۴۵ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...    ⚘ @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت نود و چهارم ❇️ از آیات قرآن بپرسید 🔻[ در یکی از روزها که برای مردم کوفه سخن می گفتم، به آنان چنین خطاب کردم: ] ای مردم، از من سوال کنید و پرسش های خود را برای من مطرح کنید. به خدا سوگند، درباره هر آیه‌ای از کتاب خدا بپرسید، به شما خواهم گفت که در شب یا روز، در بیابان یا در کوه یا در محل اقامت و نیز درباره مومن یا منافق نازل شده است. به شما خواهم گفت که مقصود از آیه چیست: آیا موضوع خاصی مدنظر آیه است یا معنای آن شامل عموم می‌شود؟ بدانید که اگر مرا از دست دادید، کسی را پیدا نخواهید کرد که همانند من برای شما سخن بگوید. 🔻[ ابن کوّا برای سوال کردن برخاست، به وی تذکر دادم: ] برای اشکال‌تراشی و آزمایش‌کردن سوال نکن؛ بلکه برای فهمیدن و یادگرفتن بپرس و هنگامی که سوال کردی، در پاسخ آنچه پرسیده‌ای اندیشه و تدبر کن. 🔻[ او از معنی آیه ۷ سوره بیّنه( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ؛ کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات هستند) پرسید. از دادن پاسخ به وی امتناع کردم؛ ولی سه بار سؤالش را تکرار کرد، تا اینکه به او پاسخ دادم: ] 🔻توجه کن ای ابن‌کوّا، مقصود از آن‌ها ماییم و پیروان ما که در روز قیامت رو سفید و نورانی و سیراب و شاداب خواهند بود و با چهره‌هایی درخشان و تابناک معرفی خواهند شد. ✳️ فضیلت ماه رمضان [ در اولین روز ماه رمضان، در مسجد کوفه خطبه‌ای چنین ایراد کردم: ] 🔻ای مردم، این ماه، ماهی است که خداوند آن را بر ماه‌های دیگر برتری و فضیلت داده؛ همان‌گونه که ما اهل بیت پیامبر را بر دیگران برتری بخشیده است. در این ماه، دروازه‌های آسمان گشوده و درهای لطف و رحمت الهی باز است و درهای آتش بسته است. در این ماه، نجوای بندگان به درگاه خدا، مشمول عنایت قرار می‌گیرد و دعاهایشان به اجابت می‌رسد و اشک‌های چشمشان رحمت الهی را جذب می‌کند. در این ماه، شبی هست که در آن شب، فرشتگان از آسمان فرود می‌آیند و تا سحرگاهان که فجر طلوع می‌کند، بر مردان و زنان روزه‌دار سلام میفرستند. آن شب همان شب قدری است که در آن، ولایت من تقدیر شده است. آن شب، شب با عظمتی است که انجام عمل خیر در آن، برتر از اعمال خیر هزار ماه به شمار می رود و روزه گرفتن در روز آن از روزه ی هزار ماه برتر است. 🔻مردم، در ماه رمضان خورشید در حالی طلوع می‌کند که رحمت الهی مردان، مردان و زنان روزه‌دار را فراگرفته‌است و در شب‌هایش با طلوع ماه، نسیم‌های لطف و عنایات خداوندی بر روزه‌داران وزیدن می‌گیرد. در این ماه، در همه روزها و شب ها هدایای پروردگار از آسمان بر این امت فرومی‌ریزد و کسانی که به دریافت این هدایا موفق می‌شوند، در روز ملاقات با پروردگار از امتیاز ویژه و تکریم الهی برخوردار می‌شوند و جایگاه زیبایی در بهشت به دست می‌آورند. 🔻ای بندگان خدا، این ماه همانند ماه‌های دیگر نیست! روزهایش برترین روزها و شب‌هایش عالی‌ترین شب‌ها و لحظه‌لحظه‌هایش زیباترین لحظات است. در این ماه، شیاطین در حبس بوده و دست‌و‌پایشان زنجیر شده است. در این ماه، خداوند بر روزی‌ها و عمرها می‌افزاید، میهمانان خانه خدا تعیین می‌شوند، اهل ایمان طعم شیرین مغفرت الهی و خشنودی خداوند را می‌چشند و از روح و ریحان و رضای پروردگار بهره‌مند می‌شوند. 🔻ای روزه‌دار، در برنامه خویش خوب بیندیش و تامل کن، که در این ماه تو میهمان خدای خویش هستی. بنگر که شب و روز تو چگونه سپری می‌شود و چگونه اعضا و جوارح خود را از نافرمانی پروردگارت حفظ می‌کنی. نیک بنگر! مبادا شب‌های این ماه را در خواب و روز‌هایش را در غفلت سپری کنی! مبادا ماه به پایان رسد و هنوز بارهای گناه بر دوش تو سنگینی کند! آنگاه هنگامی که روزه‌داران جوایز خود را دریافت می‌کنند، انگشت حسرت به دندان بگزی و هنگامی که آنان به کرامت‌های بی پایان الهی دست می‌یابند، تو دستاوردی جز تاسف نداشته باشی و در مقابل سعادتی که نصیب روزه‌داران شده است و توفیق هم‌جواری با خداوند را کسب کرده‌اند، تو از رانده شدگان درگاه الهی باشی. 📚منابع: ۱. سید‌بن‌طاووس، سعد السعود، ص۱۰۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...    ⚘ @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت نود و پنجم ✳️ ادامه خطبه فضیلت ماه مبارک رمضان 🔻ای روزه‌دار، اگر از درگاه خدایت که مالک توست رانده شوی، به کدام در پناه خواهی برد؟! و اگر خداوند تو را از عنایات خویش محروم کند، کیست که تو را روزی دهد و بی‌نیازت سازد؟! اگر خدایت برای تو حرمتی قائل نشود، کیست که بتواند تو را گرامی بدارد؟! اگر خداوند تو را خوار و رسوا سازد، کیست که برای تو عزت و سرفرازی فراهم آورد؟! اگر دست یاری خداوند از پشت تو برداشته شود، پشتیبانی چه کسی برای تو کارساز خواهد بود؟! به راستی اگر خداوند تو را در زمره بندگانش نپذیرد، طوق بندگی چه کسی را به گردن خویش خواهی افکند؟! اگر لغزش‌ها و خطاهای تو را نادیده نگیرد، به چه کسی دل‌بسته‌ای که گناهانت را ببخشد؟! اگر خداوند حق خویش را از تو مطالبه کند، چه پاسخی خواهی داد؟! 🔻ای روزه دار، با تلاوت کتاب خدا در شبانه‌روز، به خداوند نزدیک شو. کتاب خدا در روز قیامت، اهل تلاوت آن را شفاعت می‌کند و شفاعت آن پذیرفته می‌شود. آنگاه اهل قرآن به تناسب تلاوتشان از قرآن، به درجات بهشتی نائل می‌آیند و آن مراحل را طی می‌کنند. 🔻ای روزه‌دار، بشارتی دهم تو را: در ماهی که قرار داری و روزه آن بر تو واجب است، نفس‌کشیدن تو به منزله تسبیح گفتن و خواب تو نیز عبادت محسوب می‌شود؛ طاعت‌های تو در این ماه مقبول است و گناهانت مشمول عفو خداوند قرار می‌گیرد؛ به دعا و مناجات تو توجه می‌شود و با دیده رحمت به آن نگریسته می‌شود. 🔻من خود از محبوب دلم، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، شنیدم که می‌فرمودند:" هنگام افطار هر شب ماه رمضان، خداوند جمعی را از آتش جهنم آزاد می‌کند که تعداد آنان را کسی جز او نمی‌داند و از علم غیبی است که فقط خداوند بر آن احاطه دارد؛ اما در پایان ماه رمضان، در شب عید فطر، به همان میزانی که در تمام شب‌ها آزاد کرده است، جمعی را از آتش جهنم آزاد می‌کند." 🔻[ مردی از قبیله "همدان" برخاست و تقاضا کرد حدیث دیگری از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در فضیلت ماه رمضان نقل کنم، پاسخ دادم: ] آری،از برادرم و پسرعمویم، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ،شنیدم که می‌فرمودند:" هر کس ماه رمضان را روزه بگیرد و نفس خویش را از حرام‌های الهی محافظت کند، وارد بهشت می‌شود." 🔻[ آن مرد تقاضای حدیث دیگری کرد، گفتم: ] آری، از دوست عزیزم، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، شنیدم:" کسی که ماه رمضان را توأم با ایمان و مراقبت روزه بگیرد، وارد بهشت می‌شود." 🔻[ مرد همدانی برای بار سوم درخواست کرد از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله حدیث بگویم. پاسخ دادم: ] آری، از آقای اولین و آخرین، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، شنیدم که می‌فرمودند:" هرکس در ماه رمضان روزه بگیرد و در شب‌های آن مرتکب کار حرامی نشود، بهشتی خواهد بود." 🔻[ مرد همدانی برای بار چهارم تقاضای حدیث کرد، گفتم: ] آری، از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله که از همه انبیای الهی و ملائک مقرب برتر است، شنیدم:" بزرگ و سرور جانشینان پیامبران در ماهی که سرور ماه‌هاست، به شهادت خواهد رسید! " 🔻از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) پرسیدم: مراد از سرور جانشینان پیامبران کیست و سرور ماه‌ها چیست؟ فرمودند: " سرور ماه‌ها ماه رمضان است و سرور جانشینان انبیا تویی! " عرض کردم: ای رسول خدا، حتماً این حادثه اتفاق خواهد افتاد؟ فرمودند: "آری، به خدا سوگند پست‌ترین و بدبخت‌ترین فرد امت من که در ردیف قاتل ناقه قوم ثمود است، بر می‌خیزد و ضربه‌ای بر سر تو وارد می‌سازد که محاسن تو با خون سرت رنگین می‌شود. " 🔻[ در این لحظه صدای گریه و ناله مردم برخاست و امکان ادامه خطبه نبود. خطبه را قطع کردم و از منبر پایین آمدم. ] 📚منابع: ۱. شیخ صدوق، فضائل الأشهر الثلاثة، ص۱۰۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...    ⚘ @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت نود و ششم ❇️ در سینه‌ام علم فراوانی سنگینی می‌کند [ یک شب دست کمیل را گرفتم، با هم از کوفه بیرون آمدیم و این مطالب را به او گفتم: ] 🔻ای کمیل، این دل‌ها ظرف‌هایی هستند که بهترین آنها نگهدارنده‌ترین آنهاست، پس آنچه می‌گویم نگه‌دار و به‌خاطر بسپار. مردم سه دسته اند: دانشمند الهی یا شاگردی که در راه نجات است یا فرومایه‌ای نادان که در پی هر آوازی حرکت می‌کند و هر بادی که بوزد، به دنبال آن می‌جهد. این فرد از نور علم بهره‌ای نبرده و به پایه استواری تکیه نکرده است. 🔻ای کمیل! علم و دانش بهتر از مال و دارایی است؛ زیرا علم نگهبان توست، ولی تو نگهبان مال هستی! مال با خرج‌کردن کم می‌شود؛ ولی علم با تعلیم به دیگران فزونی می‌یابد. 🔻ای کمیل! دوست داشتن علم و دانش، همان دینی است که مردم باید متدین به آن شوند. انسان در زندگی خود، به وسیله علم، پیروی از خدا را به کمال می‌رساند و پس از مرگ، نام خوش از خود برجا می‌نهد؛ اما ارزشی که با مال به دست آید، با از دست دادن آن نیز از بین می‌رود. 🔻ای کمیل! خزانه‌داران اموال با اینکه هنوز زنده‌اند، در حقیقت مرده‌اند! ولی دانشمندان تا روزگار برپاست، پایدار و باقی هستند. جسم‌هایشان ناپدید می‌شود؛ ولی حقیقت شان در دلها ماندگار است. 🔻آه‌! که سینه من گنجینه علم و دریایی از معارف است! ای‌کاش افرادی را می‌یافتم که شایسته فراگیری این دانش باشند! آری، کسانی را سراغ دارم که تیزهوش‌اند و فهم خوبی دارند، اما به آنان اطمینانی نیست؛ زیرا دین را وسیله‌ای برای رسیدن به دنیا قرار می‌دهند! به کمک حجت‌های الهی بر بندگان خدا برتری می‌جویند و با نعمت‌های خدا، بر اولیای الهی بزرگی می‌کنند، تا مردمان کوتاه‌اندیش به‌جای ولیّ حق، آنان را امام و رهبر خود بگیرند. از سوی دیگر، کسانی را سراغ دارم که در برابر اهل علم مطیع و رام‌اند، ولی در این راه از زیرکی و ژرف‌اندیشی لازم برخوردار نیستند؛ لذا با نخستین شبهه‌ای که در دلشان بیفتد، غبار تردید قلبشان را فرامی‌گیرد. بدانید که به هیچ یک از این دو دسته نمی‌توان اطمینان کرد؛ زیرا کسانی که با حرص تمام به لذّت‌های دنیوی پرداخته و در برابر شهوت از خود بی‌خود شده‌اند و برای گردآوردن سرمایه دنیوی و ذخیره کردن مال سرگرم هستند، شایسته رهبری دینی مردم نخواهند بود. اینان به حیوانات چرنده بیشتر شبیه‌اند تا به انسان! آری چنین است که وقتی برای انتقال دانش، فرد شایسته‌ای یافت نشد، علم هم با مرگ حاملان آن می‌میرد. 🔻خداوندا، تو هرگز زمین را از حجت قائم که یا ظاهر است و مشهور یا پنهان است و هراسان، خالی نمی‌گذاری، تا دلایل آشکار تو باطل نشود. این حجت‌های الهی چند نفر هستند و کجایند؟ به خدا سوگند، این حجت‌های الهی کمترین تعداد و بزرگترین نقش و مقام و منزلت را دارند. خداوند به وسیله آنان دلایل و نشانه‌های خود را حفظ می‌کند تا آنان نیز این دلایل و نشانه‌ها را به افرادی نظیر خود بسپارند و در دل‌های همانند خود بکارند. 🔻علم و دانش از راه حقیقت به آنها هجوم آورده است؛ پس آنان با نسیم روح‌افزای یقین هم‌آغوش شده اند. آنچه مردم خوش‌گذران دشوار می‌شمارند، آنان آسان می‌انگارند و ایشان به چیزهایی خو گرفته‌اند که نادان‌ها از آنها وحشت دارند و با تن‌هایی که جان آنها را به ملکوت اعلا آویخته است، در دنیا به سر می‌برند. 🔻ای کمیل، آنان جانشینان خداوند در زمین و دعوت‌کنندگان به دین او هستند. آه! آه! چقدر مشتاق دیدارشان هستم. برای خودم و شما از خداوند آمرزش می‌طلبم. 📚منابع: ۱.الخصال، ج۱، ص۱۸۶ ۲. الغارات، چ۱، ص۸۹ ۳. نهج البلاغه، قصار ۱۴۷ ۴. شیخ مفید، الامالی، مجلس۲۹، ح۳، ص۲۴۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت نود و هفتم ❇️ از کم بودن رهروان حق نگران نباشید 🔻[ از جمله تذکرات من به مردم این بود: ] ای مردم، در پیمودن راه راست، از کمی شمار روندگان نهراسید؛ زیرا اکثر مردم در اطراف سفره‌ای جمع شده‌اند که سیری آن کوتاه و گرسنگی آن طولانی است. ای مردم، رضا و غضب، همه مردم را در پیامد آن شریک می‌سازد و همه افراد جامعه در نتایج خشنودی و خشم مشترک‌اند؛ چنان‌که دست و پای ناقه ثمود را یک نفر قطع کرد، اما عذاب آن تمام قوم ثمود را در بر گرفت؛ زیرا همگی آن را پسندیدند. خداوند سبحان می‌فرماید: "فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَىٰ فَعَقَرَفَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ؛ آنها یکی از یاران خود را صدا زدند. او به سراغ این کار آمد و ناقه را پی کرد. پس بنگرید عذاب و انذار‌های من چگونه بود! " 🔻و می‌فرماید: " فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا وَ لَا يَخَافُ عُقْبَاهَا؛ و ناقه را پی کردند؛ از این‌رو پروردگارشان آنها را به سبب گناهانشان درهم کوبید و با خاک یکسان کرد و خداوند هرگز از فرجام این کار بیم ندارد." 🔻آگاه باشید، اگر از کسی درباره قاتل من سوال شود و پاسخ‌دهنده بر این گمان باشد که قاتل من اهل ایمان است، پس او هم در زمره قاتلان من به شمار می‌رود! ای مردم، آن‌کس که راه آشکار را بپیماید، به آب می‌رسد و هرکس از بیراهه برود، منحرف می‌شود و سرگردان می‌ماند. ❇️ اهمیت حقّ النّاس [ بر بالای منبر کوفه بودم که گفتم: ] 🔻ای مردم، گناهان سه دسته اند: [ تنگی نفس به من دست داد که لحظاتی نتوانستم سخن بگویم، یکی از مخاطبان برخاست و گفت: یا امیرالمومنین، فرمودی سه نوع گناه وجود دارد، ولی تفسیر نکردی‌. توضیح دادم: ] 🔻بلی، خواستم آن را توضیح دهم؛ ولی تنگی نفس مانع شد. اکنون توضیح می‌دهم. گناهان سه دسته‌اند: گناهی که آمرزیده شود و گناهی که آمرزیده نشود و گناهی که امید آمرزش دارم، ولی بیمناک هم هستم. 🔻اما گناهی که آمرزیده است، گناه آن بنده‌ای است که خداوند او را در دنیا به سبب گناهش عقوبت کند؛ زیرا خدا عالی مقام‌تر و کریم‌تر از آن است که بنده خود را دو بار عقوبت کند. 🔻و گناهی که بخشیده نمی‌شود، ظلم بندگان به یکدیگر است. خدای متعال هنگامی که بر خلقش تجلی کرد، سوگند یاد کرد و فرمود: به عزت و جلالم سوگند، از ستم هیچ ظالمی نگذرم هرچند او، زدن مشتی یا فشردن دستی باشد یا ضربه حیوان شاخدار به حیوان بی شاخ باشد! پس خداوند قصاص بندگان را از یکدیگر گیرد تا ستمی از کسی نزد کسی نماند. آنگاه خداوند آنان را برای حساب مبعوث کند. 🔻و دسته سوم گناهان، گناهی است که خداوند آن را از خلقش پنهان داشته و توفیق توبه از آن گناه را به گنهکار داده است. گنهکار از گناهش بیمناک و به پروردگارش امیدوار است. پس ما برای او همان حالی را داریم که خودش آن حال را برای خود دارد؛ یعنی برای او امید رحمت داریم و برای او از عذاب خدا هم بیمناکیم. 📚منابع: ۱. قران کریم، سوره قمر، آیه ۲۹ تا ۳۰ ۲. قرآن کریم، سوره شمس، آیه ۱۴ تا ۱۵ ۳. الارشاد، ج۱، ص۲۷۶ ۴. نعمانی، الغیبه، ص۲۷ ۵. کافی، ج۲، ص۴۴۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت نود و هشتم ✳️ حوادثی در شهر کوفه 🔸نهایت ساده زیستی 🔻[ زندگی من در کوفه از طریق محصولات کشاورزی که در مدینه داشتم، اداره می‌شد. گرچه به مردم کوفه نان و گوشت می‌دادم، خودم با خرما گذران زندگی می‌کردم و به مردم کوفه می‌گفتم: ] 🔻ای مردم کوفه، اگر روزی که شهر شما را ترک می‌کنم، غیر از اثاث منزلی که با خود آورده‌ام و همچنین غیر از این مَرکب که سوارش بوده‌ام و خادمی که همراه داشته‌ام، چیز دیگری همراه من دیدید، مرا خائن بدانید. ✳️ من برای شما، همانند کهف برای اصحاب کهف هستم 🔻[ قضاوتی پیش آمد که علیه مردی حکم دادم. وی ناراحت شد و گفت: حکمی صادر کردی که اموالم را از دست دادم و خانواده‌ام آسیب دید. به قنبر گفتم: ] ای قنبر، مردم را برای اجتماع همگانی به هنگام نماز، فراخوان. [ مردم جمع شدند و من خطبه‌ای برای آنان ایراد کردم: ] 🔻من و همه کسانی که از حقایق روزگار عبرت گرفته‌ایم، بر این واقعیت اتفاق نظر داریم که هرگاه محصولی بر اساس تقوا به دست آمده باشد، ضایع نمی‌شود و ریشه هر درختی که با تقوا رشد کرده باشد، تشنه نمی‌ماند. همه خوبی را در کسی باید جست که منزلت خویش بشناسد و در نادانی انسان همین بس که منزلت خود را نشناسد. منفورترین خلق نزد خدا کسی است که خداوند او را به خود واگذاشته باشد، از راه راست منحرف شده، به سخنان بدعت‌آمیز دل داده باشد، همراه افرادی همانند خود، در تاریکی فتنه‌ها مردم را بفریبد، در ظاهر بر نماز و روزه مراقبت کند و با این ظاهر‌سازی، برای پیروانش فتنه‌ها تدارک بیند! 🔻مردم عوام او را دانشمند؛ ولی او حتی یک روز هم مرد دانش نبوده است! هر روز صبح به دنبال چیزی می‌رود که اندکش بهتر از بسیار آن است و در نهایت با آبی گندیده سیراب می‌شود و از آنچه برایش سودی ندارد بهره می‌برد! با این وضع، در میان مردم برای قضاوت می‌نشیند و برای رفع شبهات نسخه می‌پیچد و خود را ضامن حل مشکلات مردم معرفی می کند... پس به کجا چنین حیرت‌زده روانه می‌شوید و از اهل بیت پیامبرتان روی بر می‌تابید؟! 🔻من از سنخ همان ساکنان کشتی نوحم که هر کس بدان پناه برد، نجات یافت. افسوس و حسرت بر کسی که از این کشتی عقب بماند و بدان رو نیاورد! من در میان شما همانند غار اصحاب کهف هستم که با پناه‌بردن به آن در امان ماندند. من در میان شما همان "باب حطّه" هستم که بنی‌اسرائیل با ورود به آن نجات یافتند و هر کس تخلف کرد، هلاک شد. 🔻رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در آخرین حج خود سخنی فرمودند که آن را برای شما باز می‌گویم. او فرمود:" من در میان شما چیزی را باقی می گذارم که اگر بدان تمسّک کنید، هرگز گمراه نشوید و آن، کتاب خدا و عترت و اهل بیت من است." 📚منابع: ۱. الغارات، ج۱، ص۴۴ ۲. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۰۰ ۳. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۱ ۴. الارشاد، ج۱، ص۲۳۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت نود و نهم ✳️ هر‌گاه سکوت کردم، اصرار نکنید 🔻[ عبدالرحمان‌بن‌ابی‌لیلی برخاست و گفت: ای امیرالمومنین، هرچه انتظار کشیدیم که درباره خودت و حوادث پس از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله سخنی بگویی، انتظار ما به جایی نرسید. آیا وقت آن نرسیده است که به ما بگویی سکوت و کناره‌گیری شما در دوران خلفای پیشین با دستور رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بود یا تشخیص خود شما بود؟ من در پاسخ او گفتم: ] 🔻ای عبدالرحمان، هنگامی که خداوند متعال رسولش را به جوار رحمت خود برد، هیچ کس از مردم برای جانشینی آن حضرت شایسته‌تر از من نبود؛ ولی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با من عهدی بسته بود و من متعهد شده بودم که غیر از طریق ملایمت، راه دیگری اختیار نکنم و از اختلاف‌افکنی و جنگ بپرهیزم. پس از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله اولین چیزی که از حق ما ضایع شد، خمس بود که از ما دریغ کردند و گذران زندگی بر ما سخت شد و قریشیان در گرفتن حق ما طمع ورزیدند. 🔻من به گردن مردم حقی داشتم که اگر به سهولت می‌دادند، آن را می پذیرفتم و به انجام وظیفه برمی‌خاستم؛ ولی این‌طور نشد و زمان خاص آن نیز سپری شد. وضع من همانند مردی بود که از مردم طلبی دارد و به آنان مهلتی داده است. اگر مردم حق او را پیش از پایان‌یافتن مهلت بدهند، سپاسگزار آنان می‌شود و اگر مهلت به پایان رسد، آن مرد حق خود را می‌گیرد، ولی دیگر از مردم تشکر نمی‌کند. 🔻من همانند کسی بودم که طریق مدارا با مردم را در پیش می‌گیرد، ولی مردم قدر او را نمی‌شناسند! و البته یکی از نشانه‌های هدایت، کم‌بودن طرف‌داران آن در میان مردم است! 🔻اگر من سکوت کرده‌ام، شما مرا از سخن‌گفتن معذور بدارید، که اگر ضرورتی به سخن‌گفتن باشد، با شما به گفت‌وگو خواهم نشست؛ پس درباره آنچه من سخن نمی‌گویم، شما هم اصرار نورزید. 📚منابع: ۱. شیخ مفید، الامالی، مجلس۲۶، ح۲، ص۲۲۳ ۲. مناقب آل‌ابی‌طالب، ج۱، ص۲۷۳ ۳. کشف الغمه، ج۱، ص۳۷۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صدم ✳️ برای سکوت دلیل داشتم 🔻[ به من خبر رسید که بین مردم بحث‌هایی مطرح شده و دیدگاه‌های مختلفی درباره عملکرد من پس از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ابراز شده است. دستور دادم مردم در مسجد حاضر شوند و خطبه‌ای ایراد کردم: ] ای مردم، به من خبر داده‌اند که شما چنین و چنان گفته‌اید! بدانید که من در آنچه به‌جا آورده‌ام، از سیره و سنت انبیا پیروی کرده‌ام. خدای متعال در قرآن می‌فرماید: " لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ مسلما" زندگی رسول خدا برای شما الگویی نیکو بود". 🔻اولین پیامبری که من از سیره و سنت وی پیروی کردم، حضرت ابراهیم است که به مردم زمان خود فرمود: "وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ؛ و از شما و آنچه به‌جای خدا صدا می‌زنید، کناره‌گیری می‌کنم". حال اگر بگویید که ابراهیم بدون دلیل این سخن را بر زبان آورد و بدون اینکه از دست قومش ناراحت باشد آن‌ها را ترک کرد، قطعاً کفر گفته‌اید و اگر بپذیرید که به‌دلیل ناراحتی از قوم خود کناره‌گیری کرد، پس وصی پیامبر به طریق اولی می‌تواند از مردم خود کناره بگیرد. 🔻من علاوه بر سیره حضرت ابراهیم از سیره پسرخاله ابراهیم، یعنی حضرت لوط، پیروی کردم که به قوم خود فرمود: "لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَىٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ؛ ای‌کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا تکیه‌گاه و پشتیبان محکمی در اختیار من بود! با توجه به این آیه، اگر بگویید لوط قدرت لازم برای مواجهه با قومش را داشت، سخن شما کفر است و اگر بپذیرید که توانایی نداشت و نمی‌توانست مردم خویش را از زشتی‌ها دور کند، پس وصی پیامبر به طریق اولی می‌تواند از دور کردن مردم از زشتی‌ها معذور باشد! 🔻من از سیره و سنت حضرت یوسف نیز پیروی کردم که به خداوند عرض کرد: "رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ؛ پروردگارا، زندان نزد من محبوب‌تر است از آنچه اینها مرا به سوی آن می‌خوانند". اگر بگویید که حضرت یوسف به این دلیل از خداوند زندان خواست که مغضوب پروردگارش قرار گرفته بود، حتماً با این سخن کافر می‌شوید و اگر بپذیرید که یوسف برای در امان ماندن از خشم الهی زندان را انتخاب کرد و از خداوند زندان طلبید، پس وصی پیامبر به طریق اولی می‌تواند انزوا اختیار کند و معذور باشد! 🔻من علاوه بر اینها از سنت و سیره حضرت موسی پیروی کردم که فرمود: "فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ؛ پس هنگامی که از شما ترسیدم فرار کردم". اگر بگویید که حضرت موسی از میان قوم خویش بدون ترس فرار کرد، با این کلام منکر صریح کلام الهی می‌شوید و اگر قبول کنید که موسی ترسیده بود و جز گریختن چاره‌ای نداشت، پس وصی پیامبر به طریق اولی می‌تواند بیمناک باشد! 🔻همچنین از سنت و شیوه حضرت هارون پیروی کردم که به برادرش موسی گفت: " ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي؛ ای فرزند مادرم، این گروه مرا در فشار گذاشتند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند". اگر بگویید که بنی‌اسرائیل با هارون رفتار ناشایستی نکردند و او را تحت فشار قرار ندادند و تا مرز کشتن وی پیش نرفتند، حتما سخن شما به منزله انکار قرآن خواهد بود و اگر بپذیرید که آنها قصد کشتن وی را داشتند و ضعیف و خوارش شمردند، پس وصی پیامبر به طریق اولی تحت فشار قرار گرفته است و تضعیف یا حتی تهدید به مرگ می‌شود! بنابراین عذر او برای سکوت‌کردنش پذیرفتنی است. 🔻در نهایت، من از سنت و سیره حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله پیروی کردم. آن بزرگوار از میان مردم زمان خود فرار کرد و از ترس دشمنانش از مکه خارج شد و به غار پناه برد و مرا همان شب در بستر خود خوابانید. اگر بگویید که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بدون هیچ ترسی از دشمنان از مکه گریخت، حتماً با این سخن منکر واقعیت شده‌اید و اگر بپذیرید که آن حضرت نگران بود و با هراس، از مکه خارج شد و به من دستور داد در بستر وی بخوابم تا او بتواند از شهر فاصله بگیرد و در غار پناهنده شود، پس وصی آن بزرگوار به اولی می تواند بترسد و نگران باشد و از دست مردم بگریزد. 📚منابع: ۱. سوره احزاب، آیه ۲۱ ۲. سوره مریم آیه ۴۸ ۳. سوره هود، آیه ۸۰ ۴. سوره یوسف، آیه ۳۳ ۵. سوره شعراء، آیه ۲۱ ۶. سوره اعراف، آیه ۱۵۰ ۷. علل الشرایع، ج۱، ص۱۴۸ ۸. الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Darmahzareghoran ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج