eitaa logo
در محضر علما
866 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
15 فایل
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ادمینmiead313@ کانال در محضر علما وابسته به مرکز فرهنگی مسجدالنبی(ص) می‌باشد .
مشاهده در ایتا
دانلود
📋 حضرت امیرالمومنین علیه السلام در کوچه های کوفه قدم می‌زد کنیزی را دید که گریه میکند. فرمود: چرا گریه می کنی؟ کنیز گفت: ارباب مـن پولی داد تا گوشت خریداری کنم ، حال که گوشت را خریده به منزل بردم ارباب می‌ گوید: گوشت مرغوب نیست پس بده ، و نیز قبول نمی‌کند. نه قصاب می‌پذیرد ونه صاحب من، مرا به منزل راه می دهد امیرمومنان علیه‌ السلام همراه آن زن به‌قصابی آمد واز قصاب خواست که گوشت را عوض کند، یا پول را بدهد قصاب عصبانی شد ، و چون حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام را نشناخت مشتی بر سینه امـام کوبید و گفت از مغـازه خارج شو ، این معامله به شما ربطی ندارد امیرمومنان علیه السلام بیرون آمد و کنیز رابه خانه اربابش برد. اوحضرت راشناخت وبه احترام حضرت از کنیز گـذشت. همسایگانِ قصاب اطراف او جمع شده و گفتند: می‌ دانی مشت بر سینه‌چه کسی زدی؟ او علی علیه السلام بود مرد قصاب امیرالمومنین علیه السلام را دوست داشت، اما نمی شناخت، از جسارت و گناه خودس ناراحت شد و بـرخی نوشتند: با سـاطور قصابی آن دست که بر سینه امام کـوبید را قطع کرد واز حضرت هم طلبید. امیـرالمومنین علی علیه السلام ضمن دلداری اورا شفا داد. سخنران مرحوم خبازیان منبع: بحارالانوار ج۴۱، ص ۲۰۳-۲۰۴ و یا الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۵۸
📋 آقا امیرالمومنین علی علیه السلام به اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی به حال‌ ابوذر می سوزد خدا رحمتش کند. اصحاب علت را سوال کردند؟ مولا فرمـودند آن شبی کـه به دستور مامـوران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانه او رفتند چهار کیسه اشـرفی به ابوذر دادنـد تا با عثمان بیعت کند ابوذر ناراحت شد و به ماموران گفت شما دو توهین به‌من کردید، اول آنکه فکر کـردید من علی فروشم و آمـدید من را بخرید و دوم بی انصاف ها آیا ارزش آقاچهار کیسه است؟ شما باچهار کیسه اشرفی می‌خواهید من علی فروش شوم؟ اگر تمام ثروت های دنیا را جمع کنید با یک تار موی علی عوض نمی‌کنم و آن ها را بیرون کرد ... امیرالمومنین گریه می کرد و فرمود: به خدایی که جـان علی دست اوست قسـم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان عثمانی محکم بست سه ‌شبانه روز بود او و خانواده هیچ ‌نخورده بودند. باشیم برای دو لقمه‌ی بیشتر ،علی فروشی نکنیم. الکافی جلد ۸
📋 حکیمی می‌ گفت: زنده بودن حرکتی است افقی ازگهواره تاگور. امازندگی کردن حرکتی است عمودی ، از فرش تا عرش. زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست هدف ما در زندگی بی مشکل زیستن نیست، باانگیزه زیستن است. سلطان دل ها باش ، اما دل نشکن. پله بساز، اما از کسی بالا نرو. دورت را کن ، ولی در شلوغی ها خودت را گم نکن. طلا باش ، اما خاکی
📋 امیرالمومنین علی علیه السـلام شبی از مسجد کوفه به سوی خانه خویش حرکت کرد ، درحالی‌که کمیل بن زیاد حضرت را همراهی می کرد. در مسیر از کنار خانه مردی گذشتند که صدای قرآنش باصدای زیبا بلند بود کمیل در دل از صوت او لذت برد و از روحانیت او خوشحال شد. بدون این که چیزی به زبان بیاورد. امیرمومنان علی علیه السلام رو به سوی اوکرد و فرمود: سر و صدای این، مایه مجاب تو نشود، زیرا او اهل دوزخ است وبه زودی خبر آن را به تو خواهم داد! مدتی گذشت تا سـرانجام کار خوارج به آنجا رسید که در مقابل علی علیه السلام ایستادند، حضرت با آنها جنگ نمود ، در حالی که قرآن را آنگونه که نازل شده بود حفظ داشتند امیرالمومنین علیه السلام روبه کمیل کـرد ، در حالی که در دست داشت و سرهای آن کافـران طغیانگر بر زمین افتاده بود، بانوک شمشیر به یکی از سرها اشاره کرد و فرمـود: ای کمیل این‌سَرِ همان شخصی است که آن شب تلاوت نمود و حالِ او تعجب تو را برانگیخت.... منابع : تفسیر نمونه جلد۱۹ ص ۳۹۷ و سرگذشت‌های تلخ و شیرین قرآن ج۲ صفحه ۲۲۰
📋 من از کودکی آموخته‌ام که هر صبح، دستان شیفته ونازک پریش خیالم را در دستان مبارک تو جای دهم ودعای بخوانم و با تـو پیمان بندم که لحظه ای بی تو نفس نکشم. قلم، این یار دیرینه‌ام راجز برای تو اجیر نکنم تاچون من اسیر نگاه و عنایتت باشد من از کودکی، به قلب عاشق خویش آموختم کـه جز در غم غیبتت نشکند و جز برای دیدارت نتپد و جز تو ، به کـسی پناه نبـرد. قلب سـوخته ی من آموخته است که هـر صبح جمعه ، با دیگر ندبه کنان شعله‌ ور شود، بسوزد و مویه کند ؛ تا چنین، سند دلباختگی خـود را ثبت کند. مـن بزرگ شـده‌ ام به دیدارت ونفس کشیدن در باغستان ظهورت .... بـارالها ، ای خدای هـدایت ، ای خدای مـهدی و ای آفریننده انتظار! تو را به واژه مقدس هدایت و انتظار سوگند میدهم که دستان ما را بگیر و از قعر تحیّر به در آر و در دستان سبز مهدی ات قرار ده! خدایا آن شهاب فروزنده را در نگاه ما نمایان ساز و با آمدنش، گیتی رانور باران کن. به قلم سرکار خانم ناهید طیبی
📋 مردی از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله سوال کرد: آیا شما گمان می کنید که بهشتیان میخورند و می آشامند؟ حضرت فرمود: بله ، قسم به خدا هر فردی در بهشت قوه وقدرت صد مرد را دارد و به صد نفر غذا می خورد و نوشیدنی می نوشد. مرد سوال کرد: بهشت که جای پاک و پاکیزه است و جای کثافات و آلودگی نیست... پس این ها پس از خوردن و نوشیدن به دستشویی پیدا کنند چه کار می‌کنند؟ حضرت فرمود آنچه را که خورده‌اید به صورت عرق خوشبو که بوی مشک و عنبر میدهد، از بدن خارج می‌گردد و دیگر احتیاج به دستشویی ندارد. روایتی دیگر یک نصرانی از امام باقر علیه السلام سوال کرد : چگونه است که اهل بهشت غذا ومیوه ونوشیدنی میخورند اما تغوّط (دفع) نمی کنند و به دستشویی نمیروند؟ در دنیا مثالی برای من بزن. حضرت در پاسخ فرمود : در شکم مادر از غذایی‌که مادر میخورد، می خورد اما در عین حال تغوّط نیز نمی کند و دستشویی هم ندارد منابع : بحار جلد۸ صفحه ۱۴۹ به نقل از تنبیه الخاطر . بحار جلد ۸ ص ۱۲۲
📋 حواسمان به رُک بودن‌ها باشد بعضی وقتها حواسمان نيست که‌ چه راحت با حـرفی که می زنیم چگونه يک نفر را به هم میريزيم! چند نفر را به جان هم می‌ اندازيم. چه دلخوری هايی به جای می گذاريم و .... حواسمان نيست؛ ما رُک می گوييم و رد می‌شـويم و می‌گذاريم به پای رُک بودنمان ، اما يک نـفر ممکن است گير کند، بين کلمه های ما ، بين های ما و این را بدانیم دلی را که می شکنيم ارزان نيست...
📋 طبق فرمایش اهل بیت علیهم السلام دادن، یکی از راه های بسیار مؤثر در رفع بیماری‌های انسان‌ است. البـته این‌تنها یکی از آثار صدقه دادن است. پیامبر خدا صلی‏ الله ‏علیه وآله فرمودند بیمارانتان را باصدقه درمان كنید كه آن، بیماری‏ ها و آفت‏‌ ها را از شما دور می‏ كند. امـام کاظم علیه السلام هم فرمودند: بیماران خود را با صـدقه دادن درمان کنید؛ مـن چیزی نمی‌شناسم که سریع تر از همه چیز اجابت شود جز صدقه و هیـچ چیزی را نمی شناسم که برای نافع باشدو زودرس باشد، جز صدقه دادن دین، انسان را فراموش نکرده، لذا در این مورد هم برای کسانی که توانایی مالی برای پرداخت صدقه ندارند راه جایگزین ارائه کرده. پیامبر صلی الله‌ علیه‌ وآله فرمود برهر مسلمانی‌ است که هر روز صـدقه بدهد. عرض کردند کسی که مـال ندارد باید چه کار کند؟ حضـرت فرمـود: برداشتن چیز آسیب رسـان از سر راه ، صدقه است. نشان دادن راه‌ به کسی صـدقه است. رفتن به بیمار صدقه است. امر به معـروف و نهی از مـنکر صدقه است. جواب سلام دادن صـدقه است. منبع بحارالانوار ، جلد ۷۵ ، صفحه ۵۰
📋 مردی با خوشحالى خدمت امام‌جواد علیه السلام رسید. حضرت فرمودند: چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالى؟ عرض کرد ای پسر رسول‌ الله، از پدر شما شنیـدم که فرمودند: بهترین روز شادى انسان ، روزى است که خداوند انجام کارهاى نیک و خیرات و احسانات به او دهـد و او را در حل مشکلات برادران دینى موفق بدارد امروز نیازمندان از مکان‌هاى مختلف به من مـراجعه و به خواست خداوند گرفتاریشان حل شد و نیـاز ده‌ نفر از نیازمنـدان را بر طرف کـردم ، بـه این جهت چنین سرور به من دست داده.. حضرت فرمودند: به جانم سوگند که شایسته است که چنین مسرور وشاد باشـى ، به‌ این کـه اعمالت را ضـایع نکـرده و در آینـده باطل نکنى. بحارالانوار ، جلد ۶۸ ، صفحه ۱۵۹
📋 قصابی در حال کوبیدن ساطورش بر استخوان گوسفند بود که تراشه‌ای از استخوان پریـد سمت گوشه چشمش ساطـور را گذاشت کنار و ران گوشت را بـرداشت وپیش طبیب رفت و ران را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند طبیب ران گوشت را دید طمـع کرد و گفت حالا کـه یکی به او محتاج شده باید بیشتر از او بخورد. مرهمی روی زخم گذاشت و را نکشید. زخم موقتا آرام‌ شد . قصاب به خانه رفت فردا مجددا درد شروع شد ، به ناچار یک ران گوشت برداشت و نزد طبیب رفت . باز هـم طبیب ران را گـرفت و همان کار دیـروز را کرد تا چندین روز بـه همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مـراجعه کـرد. طبیب نبـود اما طبیب در دکان بود قصاب منتظر شد ، اما طبیب نیامد بالاخـره مشکلش رابا شاگرد بیان کرد شاگرد طبیب بعـد از مـعاینه کـوتاهی متوجه استخوان شـد و با ناخن خود استخوان را ازلای زخم کشید ومرهم گذاشت و قصاب رفت طبیب که آمد از شاگرد پرسید. کسی مراجعه نکـرد. گفت قصاب باشی آمد طبیب گـفت تو چه کردی؟ شاگرد هم موضوع کشیـدن استخوان قصاب را گفت دو دست برسرش زد و گـفت: ای نادان آن زخـم برای من نان داشت ، چطور استخوان را دیدی اما نان را ندیدی. حالا حکایت این روزها همینه، مشکلات مردم دیده میشه اما مداوا نمیشه
📋 آقا علیه السلام فرمود: خداوند راهزن های مسیر های نیکی را لعنت کند. سوال کردند راهزن های مسیر های نیکی چه کسانی هستند؟ فرمود: کسی که در حقّش نیکی کنند و او کند و درحق دیگران احسان و نیکی نکند. کافی ج۴ ص۳۳
📋 ؟ امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: کسی کـه تمام شرایط را داشته باشد رفیق کامل است و الا به همان اندازه درجه او کم می‌شود، و اگر هیـچ یک از آنها را نداشت اساساً نام دوست نمی توان بر او گذاشت. اول اینکه ظاهر و باطنش یکی باشد. آنچه نسبت به تو ابـراز میدارد در دل نیز همان باشد. دوم این که خوبی تو را خوبی خود بداند و بـدی تو را بدی خود ، آبروی تو را آبروی خود بداند سوم اگر در وضع اش بهبودی حاصل شد و به ثروت دست یافت یا به مقـامی رسید رفتارش با تـو تغییر نکند؛ چهارم این که به اندازه توانایی وقدرتش از مساعدت و همراهی با تو نکند ؛ و پنجم تو را در روز گرفتاری وبدبختی به‌دست فراموشی نسپارد وتنهایت نگذارد. منبع: وسائل الشیعه ، جلد ۱۲ ، صفحه ۱۴۶
تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشٰاءُ ، خدا به هرکس که بخواهـد و شایسته و لایـق باشد، حکومت می دهد. همان طوری که به سلیمان ، یوسف ، طالـوت، ذوالقرنین و... کرد. تَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ و از هر کسی که بخـواهد حکومت را می‌ گیرد تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ ، خدا هر که رو که بخواد عزیز یا ذلیل می کنه یعنی عزّت و ذلّت فقط و فقط دست خداست. ازدیگری توقّع عزّت نداشته باشیم بِیَدِکَ الْخَیْـرُ ، آنچه که از طرف او به ما می‌رسه، چه دادن‌ ها و چه گرفتن ها، همه‌ اش خیر است. اگر چه که ما فلسفه ‌اش رو ندونیم. پس اینقدر به خداوند غُر نـزنیم. إِنَّکَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر ، خدا انجام هرکاری رو داره و همه‌ ی قدرت به دست اوست پس سـاعت زندگیمون رو به افق آدم‌ هـای ارزان قـیمت کـوک نکنیم کـه یا خـواب می ‌مونیم یا از زنـدگی عقب. در هـر شرایطی امیدمـون رو به خدا از دست نـدیم و در هـر لحظه منتظر رحمت بی ‌کرانش باشیم
آنانی کـه در سواحل اقیانوس اطلس زندگی می کنند به صید خرچنگ آبی مشغول هستند. آنها خرچنگ هایی را که صیـد می کنند در سبد می اندازند در صورتی که فقط یک در سبد باشد ، روی سبد را درپـوش می گذارند ؛ اما وقتی چند خرچنگ صید کرده باشند، هرگز درپوش سبدرا نمی گذارند می‌ دانید چرا؟ چون خرچنگ‌ها برای بیرون آمدن ، دیگری را به کناری می کشد. بنابراین هرگز هیچ کدام موفق به فرار نمی شوند این ی آدم‌های ناموفق است. آنها دست به هر کار میزنند تا دیگری را از پیشـرفت باز دارند و مانع جلو رفتن آنان شوند. آنها برای نگهداشتن دیگران داخل سبـد ، از هر وسیله ای استفاده می کنند
پیـراهن رسول خدا صـل الله علیه و آلـه کـهنه شـده بـود. شخصی دوازده درهم به ایشان هدیه داد، پیامبر پول را به علی علیه السلام داد ، تا از بازار پیـراهنی برایشان بخـرد. امیرمؤمنان علی علیه السـلام جامه‌ای بهمان مبلغ خـرید وقتی کـه خدمت پیغمبر آورد، فرمود: این جامه پربهاست پست‌ تر از ایـن برایـم بهتر است ، آیا گمان داری صاحب جامـه پس بگیرد؟ امیرالمومنین عرض کردند: نمی دانم. پیامبر فرمـود: به او رجوع کـن شاید راضی شود. علی علیه السلام پیش آن مرد رفت‌و فرمود پیغمبر می‌فرماید این پیراهن برای من پربها است و جامه ای ارزان تر از ایـن می خواهم ، صاحب جامه راضی شد و دوازده درهم را پس داد مولا فرمـود وقتی پول را پس آوردم حضرت بامن به بازار آمـد تا پیراهنی بگیـرد. در بیـن راه به کنیزی برخـورد که در گوشه‌ای نشسته و گریه میکرد جلو رفته و سبب گریه اش را پرسید گفت یا رسول الله مرا برای خریداری به بازار فرستادند وچهار درهم همراه داشتـم ، آن پول را گـم کـردم. پیغمبر چهار درهم از پـول جامه را به او داد و پیراهنی بـه چهار خریداری کرد. در راه بازگشت مرد مستمندی از ایشان تقاضای لباس کرد پیامبرهمان پیراهن را به او دادند باز بـه بازار برگشتند و با چهار درهم مانـده پیراهنی دیگـر خریدند. در راه به همـان کنیز رسید او را هنوز گریان مشاهده کرد، پیش رفته فرمود دیگر برای چه گریه میکنی؟ گفت دیر شده می‌ترسم مرا بیازارند ، فرمود تو جلو برو ما را بخانه راهنمائی کن همین‌که بـه در خانه رسیـدند. به‌ صاحب خانه سلام کـردند ، ولی آنها تا مرتبه سـوم جواب ندادند رسول خدا از جواب ندادن آنها سؤال نمـود. صاحب خانـه گفت: خـواستیم شـما بر ما زیاد شـود تا باعث زیادی نعمت وسلامتی گردد، حضرت داستـان کنیز را شـرح داده و تقاضای بخشش برای او کـردند. صـاحب کنیز گفت چـون شما تشریف آوردید او را آزاد کردم آنگاه پیغمبر فرمود دوازده درهمی ندیدم که اینقدر خیر و برکت داشته باشد دو نفر برهنه را پوشانید و کنیزی را آزاد کرد. منبع: بحار، ج۱۶، صفحه ۲۱۴
در زمانهای قدیم شخصی برای خرید به بازار برده فروش ها رفت و مشغول گشت وتماشای حجره‌ها شد. به حجره‌ای رسید كه برده‌ ای زیبا در آن برای فـروش بود و از صفـات نیک و توانایی های او هم نوشته بودند و در آخر هـم نوشته بودند ، اگر بهتر از این را هم بخواهید به حجره‌ی بعدی مراجعه فرمایید. در حجره ی بعـد هم كنیزی را دید که با خصـوصیات خـوب و توانایی های زیاد در معـرض فروش بود، بالای سر اوهم همان جمله قبلی كه اگر بهتر از ایـن را می خواهید به بعدی مراجعه کنید. آن‌ بندۀخدا كه حریص شده بود از حجره ای به حجره دیگر می رفت و برده ها را تماشا می نمود و در نهایت هم همان جمله را می‌دید تا اینكه به حجره ای رسید كه هر چه در آن نگاه كرد برده‌ ای ندید. فقط در گوشه حجره آینه ی تمام نمای بزرگی را نـهاده بـودند کـه خـودش را تمام و كمال در آینه می‌ دید. دستی بر سر و رویـش كشیـد. چشمش بـه بالای آینه افتـاد. این جملـه بر بالای آینه نوشته شده بود: چرا این‌ همه داری؟ قیافه خود را ببین و بعد قضاوت كن
روزى اميرالمؤمنين على عليه السـلام از كوفه حركت كرد و به نجف آمـد و از آن هـم گـذشت. به وادی السلام که رسیدند، قنبر گفت يا اجازه مى دهى عبايم را زير شما پهن كنم؟ حضرت فرمود: نه، اينجا محلى است كه خاک هاى مؤمنان در آن قرار دارد و پهن كردن عبـا برای آن ها مزاحمت است. اصبـغ مى گويد؛ عرض كردم يا اميـرالمؤمنين! خاك مؤمنان رادانستم چيست ، ولى مـزاحمت آن ها چگونه است؟ حضرت فرمـود: اى اصبغ اگـر پرده از مقابل چشمانت برداشته شـود، ارواح مـؤمنان را میبينيد كه در اينجا حلقه حلقه دور هـم نشسته‌اند و يكديگر را ملاقات می كنند و با یکدیگر مشغول صحبت هستند ، اينجـا جايگاه ارواح است وارواح كافران هم در برهوت قرار گرفته اند! منبع: داستان های بحـارالأنوار ، جلد ۴ ، صفحه ۵۲ شب جمعه است شـادی روح شهـدا و اموات صلواتی هدیه بفرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حاج آقا مجتبی تهرانی رحمة‌الله‌علیه: ▪️شب ِنوزدهم، شب ِ. ما دست خالی هم نیستیم، اتکای ما «حب علی علیه السلام» است.
🌹اعمال مشترک شب های قدر
وقتی ‌کسی را که‌ دوست داریم بیمار می شـود ، می گوییم الهی است. امـا وقتی که فـردی که دوست نداریم بیمار شود، می گوییم عقوبت الهی است هنگامی که کسی را کـه دوست داریم دچار مصیبتی می‌شود ، می‌گوییم از بس که خوب بـود و زمانیکه شخصی کـه دوستش نداریم ، دچار میشود‌ می‌گوییم از بس که ظالم بود مراقب باشیـم که قضا و قدر الهی را آنطور که پسند میکنیم تقسیم نکنیم. همه ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خداوند، که نامش سِتْر "پوشش" است نبود ، گردن‌ های ما از شدت خجالت خم می شـد پس عیب جویی نکنیم، در حالی که‌عیوب زیادی چون خون در رگ ها در وجود ما جاریست
شخصی از حضـرت آیت الله العظمی بـهجت درخـواست دستوری کـرد. آقا کـه همیشه مشغول ذکر بود ، سر بلند کردند و فرمودند تا می‌ توانید نکنید. بـعد هم سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند. بعد ازچند لحظه دوباره سر بلند کرده و فرمـودند: اگر احیاناً گاهی مـرتکب شدید سعی کنید گناهی که درآن حقّ‌ الناس هست نبـاشد. و باز سـر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند. بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین‌بار فرمودند اگر گناه‌ هم مرتکب شدید کـه در آن هست سـعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید وبرای آخرت نگذارید که آنجا مشکل است منبع: کتاب فریادگر توحید ، ص ٢١٨
امیرالمومنین علی علیه‌السلام فرمود خدا چهار چیز رادر چهـار چیز مخفی نمـوده. رضای خود را در ها. پـس هیچ عبادتی را کم نشمار ، شاید همان مورد رضای خدا باشد غضبش‌ را در گناهان. پس‌ هیچ وقت گناهی را کوچک نشمارید شاید همان مـورد غـضب او باشـد. استجاب خود را در دعاها. پس هیچ دعایی را اندک مپندارید شاید همان مستجاب باشد ولی و دوست خود را درمیان بندگان پس به‌ هیچ بنده‌ای بی‌اعتنایی نکنید شایـد او باشد و شـما هم نشناسید منابع: معنای الاخبار، ص ۱۱۱ - وسائل ج۱ ،ص ۸۸ - کمال الدین، صفحه ۱۷۳
مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاونـدی درکتاب شریفش فرمود: یکی از زهّاد و پرهیزگاران می‌ فرمود من با خودم عهد کردم که هرشب قبل ازخواب به انـدازه ی مُعیِنی بر محمد و آل محمد صل الله علیه و آله بفرستم یک شب یه عده از رفقا و دوستان به اتاق و حجره‌ام آمدند، با اینکه حجره شلوغ بود و تا دیر وقت طول کشید. خسته بودم ولی مثل هرشب صلوات هایم را فرستادم و بعد خوابیدم خواب دیدم ، آقا رسول الله صل الله علیه و آله وارد حجره من شدند و از تشریف فـرمائی وجود مقدس ایشان در ودیوار منور شد. حضرت به سوی من تشـریف آورند و فرمـود: کجاست آن دهانی که برمن صلوات فرستاده؟ می خواهم آن را ببوسم خجالت کشیـدم که بگویم من هستم. چون لیاقتی در خودم نمیدیدم ، ولی آنقـدر آقا الله صـل الله علیه و آله بزرگوار بودند که صورت مبارک را جلو آوردند و به صـورت من بوسه زدند. از شـدت خوشحـالی از خـواب پریـدم بطوری کـه همـه ی دوستان و رفقا از خواب بیدار شدند
بـه زندگی فکر کـن! ولی بـرای زندگی غصه نخور. ديدن حقيقت است، ولی درست ديدن ، . ادب خرجی نداره، ولی همه چيز را می خرد با شروع هر صبح فکر کن تازه به‌دنيا آمـدی. مهـربان باش و دوست بـدار و عاشق باش. شـايد فردا نباشـد. شايد فردايی باشد اما عزيزی نباشد... یادمـان باشـد با شکستن پای دیگران بهتـر راه نخواهیم رفت! یادمان باشد با شکستن دل دیگری تر نمیشویم! کاش بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با اوطرف نیستیم، با خدای او طرف هستیم
شیخ احمـد جامی بر بالای منبر گفت: مردم هرچه می‌ خواهید از من سوال کنید. زنی از میان جمعیت زد ای مـرد ادعا ی بیهـوده نکن ، خداوند رسـوایت خواهـد کرد ، هیچ کس جز علی علیه السلام نمی تواند بگوید که پاسخ تمام سؤالات را میداند شیخ گفت اگر سؤال داری بپرس. زن سـوال کرد ای که بر سر راه سلیمان‌ نبی آمد نر بود یا ماده؟ شیخ گفت سؤال دیگر نداشتی!؟ این دیگر چه سؤالی است؟ من که نبودم ببینم نر بوده یا ماده. زن گفت نیاز نبود که آنجا باشی ، اگر کمی با قـرآن آشنا بودی می دانستی. درسوره نمل آمده است که قالت نمله مشخص می شـود مورچه ماده بوده مردم هم به شیخ وزیرکی زن خندیدند. شیخ با عصبانیت گفت: ای زن با اجازه شوهـرت در اینجا هستی یا بدون اجازه؟ اگر با اجازه آمـده ای که خدا شوهرت را لعن کند و اگر بی اجازه آمده‌ای، خدا خودت را لعن کند زن پرسید: ای شیخ بگو بدانیم آیا آن زن بااجازه پیامبر به جنگ امام زمان خود ، علی علیه السلام رفته بود و یا بدون اجـازه؟ شیخ بیچـاره نتوانست جواب گوید. الغدیر ،