شهید «محمد حسن هدایت» به روایت شهید «محمد رضا تورجی زاده» :
🚩 قرار بود عملیات ما ساعت ده شب بیستم فروردین شروع شود. رفتم با محمد حسن خداحافظی کنم. بوی عطر خاصی می داد. بویی که تا به حال به مشامم نرسیده بود. یقین کردم این آخرین خداحافظی است.
🔰 بعد از عملیات والفجر مقدماتی به هر جایی که ممکن بود، سر زدم؛ اما خبری از او نبود.
⬅ یکی از بچه های گردان را دیدم. گفت: زیاد دنبال او نگرد. دیروز قبل از این که با او خداحافظی کنی، داوطلب شد برای نگهبانی. مفاتیح اش را برداشت و رفت. در همان سنگر نگهبانی وصیت نامه اش را نوشته بود. در همان سنگر امام زمان (عج) را زیارت کرده و از ایشان مژده شهادت را در این عملیات را دریافت کرده بود...
#امتداد_مسیر_شهادت
@darmasirroshd
2.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲صبح مون را با دعای صباح با صدای شهید گلستانی شروع کنیم.
شاید که نظر شهید امروز صبح به همه کسانی باشه که دعا رو با نوای ایشون زمزمه می کنند.
#چله_مراقبه
#امتداد_مسیر_شهادت
@darmasirroshd
قطره ای از بصیرت در وصيتنامه «شهید محسن گلستانی» :
۞ فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ ۚ وَمَنْ يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا
مومنان بايد در راه خدا با آنان كه حيات مادى دنيا را بر آخرت ترجيح دادهاند جهاد كنند و هركس در جهاد به راه خدا كشته شود يا فاتح گردد زود باشد كه او را در بهشت ابدى اجرى عظيم دهيم. قرآن كريم :سوره نساء -آيه ۷۴٫
طبق آيه شريفه و چندين آيه ديگر مشابه همين آيه،خداوند متعال وظيفه مسلمين را در قبال دين اسلامى كه بر گزيدهاند مشخص نموده،كه ما نبايد تا زمانى كه انسان نماهايى حيوان صفت،كه زندگى دنيوى را بر عالم آخرت ترجيح دادهاند وجود دارند، دست از مبارزه عليه مشركان به خدا و اين دنياپرستان بى دين برداريم.
#امتداد_مسیر_شهادت
@darmasirroshd
👈 با محسن رفته بوددیم زیارت امام رضا (ع). محسن محو تماشای امام رضا (ع) بود و من غرق در آینه کاری های حرم.
بهش گفتم: ببین چقدر کار کردند.
نگاهی کرد و گفت: آره! قشنگه.
اما زیبایی اش برای این است که کسی نمی تواند «خودش» را توی این آئینه های شکسته ببیند. زائر اگر بخواهد سیمش به امام رضا (ع) وصل شود، باید دل شکسته باشد.
🌺 بعد ادامه داد: من از امام رضا (ع) چیزی خواسته ام که انشاء الله به زودی برآورده می کنند.
از زیارت که برگشتیم، یک ماه نشد که خواسته اش برآورده شد. میل شهادت داشت.
#چله_مراقبه
#امتداد_مسیر_شهادت
@darmasirroshd
🌺قسمتی از وصیت نامه شهید حمید باکری:
به هیچ چیز غیر از خدا و آنچه خدائی است دل نبندید❤️
#امتداد_مسیر_شهادت
@darmasirroshd
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💯 توبه نامه شنیدنی شهید علیرضا محمودی که جا داره هر روز گوشش کنیم
#چله_مراقبه
#امتداد_مسیر_شهادت
@darmasirroshd
✳ گوشه ای از متن وصیت نامه دانش آموز شهید علیرضا محمودی پارسا:
🔰 حال که انقلاب پرشکوه اسلامی به اوج خود رسیده است، خوب است که همگی دست در دست یکدیگر نهاده و در پیشبرد انقلاب کوشش کنیم.
💠آمریکای جهان خوار و هم پیمانانش برای شکست این انقلاب حداکثر تلاش خود را می کنند، اما ما می دانیم «ید الله فوق ایدیهم» دست خدا بالاترین دستهاست و این دست خداست که توطئه های دشمنان جهان خوار را در هم می کوبد.
#چله_مراقبه
#امتداد_مسیر_شهادت
@darmasirroshd
📛 درس نمیخواندیم. به خیال خودمان فکر میکردیم مبارزه کردن واجبتر است.
👌 محمد نصیحتمان میکرد؛ میگفت: «این چه حرفیه افتاده توی دهن شماها؟ یعنی چی درس خوندن وقتمان رو تلف میکنه؟ باید هم درس بخونید هم مبارزتون رو بکنید. آدم بیسواد که به درد انقلاب نمیخورد.»
#امتداد_مسیر_شهادت
@darmasirroshd
🤔گاهی اوقات ممکنه کار تشکیلاتی ما عین پرورش نفس اماره باشه
گاهی کار تشکیلاتی کردن و فحش خوردن راحت تر از درس خوندنه🤭
گاهی هم به اسم کار تشکیلاتی و هیئتی تنبلی ها و بی برنامگی هامونو لاپوشانی میکنیم🤫
درس مجاهده علمی رو از شهید یاد بگیریم، عکس رو باز کنید و بخونید👆
#امتداد_مسیر_شهادت
@darmasirroshd
عشق یعنی مثل پروانه سوختن روایت شهادت «علی عرب»:
کولهپشتیاش را محکم بسته بود. کوله سنگین بود.
پر بود از خرج و موشک آر.پی.جی.
داشتیم پشت سر هم به ستون از داخل معبر رد میشدیم.
سنگرهای دشمن در 200 متریمان قرار داشتند.
آرامآرام و بی هیچ صدایی جلو میرفتیم. اطرافمان میدان مین بود. کوچکترین صدایی فاجعه به بار میآورد…
ناگهان کولهپشتی علی گلوله خورد. و خرجهای آر پی چی آتش گرفتند… و علی شعلهور شد.کولهپشتی علی محکم بسته شده بود و خرجها هم خیلی سریع آتش گرفته بودند.
امکان اینکه کولهپشتی علی را باز کنیم نبود.
همه بهتزده داشتند علی را نگاه میکردند. شعلههای آتش لحظه به لحظه بیشتر علی را در کام خودشان میکشیدند و همه هر لحظه منتظر بودند که علی «فریاد بزند» و دشمن شروع به تیراندازی کند.
علی همانطور که داشت میسوخت، نارنجکهایش را از خودش جدا کرد و یک کار دیگر هم کرد. دستش را گرفت «جلوی دهانش»و مظلومانه روی زمین افتاد. فقط میشد نگاه کرد. شعلهها ذره ذره علی را میسوختند و علی جلوی چشمهای ما داشت جان میداد. علی «داشت جان میداد» ولی «جلوی دهانش را محکم گرفته بود». آتش کم کم داشت سرد میشد.
فرمانده رسید کنارش. دستش را روی شکمش گذاشت دستش فرو رفت. به صورتش دست زد، سوخته بود. پرسید : علی تویی؟ در حین سوختن گفت: حاجی تو برو. فقط یک چفیه در دهان من بگذار تا صدایم در نیاید وگرنه عملیات لو می رود.
علی چفیه را با دست گرفت و به دهانش فشار داد و دیگر هیچ حرفی نزد و در همان حالت به لقا الله پیوست.
#چله_مراقبه
#امتداد_مسیر_شهادت
@darmasirroshd
☪خاطره رمضاني پدر «شهید عرب» :
✍در یکی از عملیات ها علی از ناحیه پشت مجروح شد.بعد اینکه عمل جراحی انجام شد علی را چند روز بستری کردند،
هنوز درمان تمام نشده بود که به جبهه برگشت ولی فرمانده او را به مرخصی برای استراحت فرستاد.
🤔 روزی را که علی آمد به یاد دارم وقتی او را دیدم احساس کردم مریض شده ، علی بچه پرتحرک و شادی بود اما این بار اینطور نبود وقتی از او سوال می کردم می گفت: من خوبم ، اما من که مطمئن بودم اتفاقی افتاده یک شب پنهانی به در اتاقش رفتم اما در قفل بود. این کار هر شبش بود.
😞همیشه بعد از خوردن افطاری و مناجات درب اتاقش را قفل می کرد و دیگر ما نمی دانستیم چه می کند. من شک کردم از پنجره بیرون نگاهی به اتاق انداختم دیدم علی زیر پیراهنش را درآورده و به سینه خوابیده و پنکه را با تمام سرعت روشن کرده ، خیلی که دقت کردم دیدم انگار از چیزی در عذاب است، که در همین حین علی مرا دید و وقتی فهمید من دیده ام از من قول گرفت که چیزی به بقیه خانواده نگویم . بعد تمام ماجرا و اینکه پشتش 18 بخیه خورده را برایم تعریف کرد .
♨️چون او همیشه لباس رزم به تن داشت و این لباس ها ضخیم بودند بخیه ها گرم می شدند و به طور دردناکی می سوختند. و علی در اتاق اینکار را میکرد.البته باید بگویم که او همراه همه سحر بلند میشد و سحری (ماست) می خورد و روزه می گرفت و این خاطره در هر ماه مبارک رمضان برای من تداعی می شود.
#امتداد_مسیر_شهادت
@darmasirroshd