eitaa logo
دارالبکاء محبان حضرت زهراء سلام الله علیها
123 دنبال‌کننده
161 عکس
115 ویدیو
3 فایل
🏴شب های جمعه کهریزک.خیابان مصطفوی.کوچه محمدی فرد.پلاک ۱۸ با مداحی؛ کربلایی حسن جلیلیان _ کربلایی مجید کاشانکی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حکایت های آموزنده
آداب آورده‌اند که شيخ جنيد بغدادي به عزم سير از بغداد بيرون رفت و مريدان از عقب او. شيخ احوال بهلول را پرسيد. گفتند: او مردي ديوانه است. گفت: او را طلب کنيد که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرايي يافتند. شيخ پيش او رفت و در مقام حيرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسيد: چه کسي هستي؟‌ شيخ گفت: منم شيخ جنيد بغدادي. بهلول پرسيد: تويي شيخ بغداد که مردم را ارشاد مي‌کني؟‌ شيخ گفت: آري. بهلول پرسيد: طعام چگونه مي‌خوري؟‌ شيخ جواب داد: اول بسم‌الله مي‌گويم و از پيش خود مي‌خورم و لقمه کوچک برمي‌دارم، به‌طرف راست دهان مي‌گذارم و آهسته مي‌جوم و به ديگران نظر نمي‌کنم و در موقع خوردن از ياد حق غافل نمي‌شوم و هر لقمه که مي‌خورم بسم‌الله مي‌گويم و در اول و آخر دست مي‌شويم. بهلول برخاست و دامن بر شيخ فشاند و گفت: تو مي‌خواهي مرشد خلق باشي درصورتي‌که هنوز طعام خوردن خود را نمي‌داني. پس به راه خود رفت. مريدان شيخ را گفتند: يا شيخ اين مرد ديوانه است. خنديد و گفت: سخن راست را از ديوانه بايد شنيد و از عقب او روان شد تا به او رسيد. بهلول پرسيد: چه کسي هستي؟‌ جواب داد: شيخ بغدادي که طعام خوردن خود نمي‌داند. بهلول گفت: آيا سخن گفتن خود را مي‌داني؟‌ شيخ گفت: آري. پرسيد: چگونه سخن مي‌گويي؟‌ شيخ گفت: سخن به‌قدر مي‌گويم و بي‌حساب نمي‌گويم و به‌قدر فهم مستمعان مي‌گويم و خلق را به خدا و رسول دعوت مي‌کنم و چندان سخن نمي‌گويم که مردم از من ملول شوند و دقايق علوم ظاهر و باطن را رعايت مي‌کنم. پس هرچه تعلق به آداب کلام داشت بيان کرد. بهلول گفت: گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمي‌داني. پس برخاست و دامن بر شيخ افشاند و برفت. مريدان گفتند: يا شيخ ديدي اين مرد ديوانه است؟ شما از ديوانه چه توقع داريد؟ جنيد گفت: مرا با او کار است، شما نمي‌دانيد. باز به دنبال او رفت تا به او رسيد. بهلول گفت: از من چه مي‌خواهي؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمي‌داني، آيا آداب خوابيدن خود را مي‌داني؟‌ شيخ گفت: آري. بهلول پرسيد: چگونه مي‌خوابي؟‌ شيخ گفت: چون از نماز عشاء فارغ شدم داخل جامه‌ي خواب مي‌شوم و پس‌ازآن آداب خوابيدن را بيان کرد. بهلول گفت: فهميدم که آداب خوابيدن را هم نمي‌داني. خواست برخيزد جنيد دامنش را بگرفت و گفت: اي بهلول من هيچ نمي‌دانم، تو قرب الي الله مرا بياموز. بهلول گفت: چون به ناداني خود معترف شدي ترا بياموزم. بدان که اين‌ها که تو گفتي همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال بايد و اگر حرام را صد ازاين‌گونه آداب بجا آوري فايده ندارد و سبب تاريکي دل شود. شيخ گفت: جزاک الله خيرا. بهلول ادامه داد: و در سخن گفتن بايد دل‌پاک باشد و نيت درست باشد و آن گفتن براي رضاي خداي باشد و اگر غرضي يا مطلب دنيا باشد يا بيهوده و هرزه بود، هر عبارت که بگويي وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشي بهتر و نيکوتر باشد و در خواب کردن، اين‌ها که گفتي همه فرع است. اصل اين است که در وقت خوابيدن در دل تو بغض و کينه و حسد مسلمانان نباشد مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org