#نسل_سوخته
قسمت سیام: دعوتنامه
اون شب، بالشتم از اشک شوق خیس بود!
از شادی گریه میکردم.
تا اذان صبح
خوابم نبرد.
همون طور دراز کشیده بودم و به خدا و تک تک اون حرفها فکر میکردم
اول، جملاتی که کنار تصویر اون شهید بود:
- هر کس که مرا طلب کند مییابد ...
من ۴ سال، با وجود بچگی، توی بدترین شرایط، خدا رو طلب کرده بودم ...
و حالا ...
و حالا ... خدا خودش رو بهم نشون داد!
خودش و مسیرش
و از زبان اون شخص بهم
گفت
این مسیر، مسیر عشق و درده ...
اگر مرد راهی، قدم بردار.
و الا باید مورچهای جلو بری.
تازه اگه گم نشی و دور خودت نچرخی.
به ساعت نگاه کردم، هنوز نیم ساعت تا اذان باقی مونده بود.
از جا بلند شدم و رفتم
وضو گرفتم.
جا نمازم رو پهن کردم و ایستادم
ساکت ...
بیحرکت ...
غرق در یک سکوت بیپایان
...
- خدایا! من مرد راهم.
نه از درد میترسم نه از هیچ چیز دیگهای.
تا تو کنار
منی،
تا شیرینی زیبای دیدنت،
پیدا کردنت ...
و شیرینی امشب با منه،
من از
سوختن نمیترسم!
تنها ترس من، از دست دادن توئه.
رهام کنی و از چشمت
بیوفتم.
پس دستم رو بگیر و من رو تعلیم بده ... استادم باش برای عاشق شدن.
که من هیچ چیز از این راه نمیدونم.
میخوام تا ته خط اون حدیث قدسی برم.
میخوام عاشقت باشم، میخوام عاشقم بشی ...
...
دست هام رو بالا آوردم ... نیت کردم ...
الله اکبر ...
هر چند فقط برای نماز وتر فرصت بود
اما اون شب، اون اولین نماز شب من بود.
نمازی که تا قبل، فقط شیوه اقامهاش رو توی کتابها خونده بودم.
اون شب ... پاسخ من شده بود.
پاسخ من به دعوتنامه خدا
چهل روز، توی دعای دست هر نمازم، بیتردید ... اون حدیث قدسی رو خوندم.
و از خدا، خودش رو خواستم
فقط خودش رو ...
تا جایی که بیواسطه بشیم.
من
و خودش ...
و فقط عشق ..
و این شروع داستان جدید من و خدا شد.
هادیهای خدا، یکی پس از دیگری به سمت من میاومدن.
هیچ سوالی بیجواب
باقی نمیموند.
تا جایی که قلبم آرام گرفت.
حتی رهگذرهای خیابان، هادیهای
لحظهای میشدند.
واسطههایی که خودشون هم نمیدونستن ...
و هر بار، در اوج فشار و درد زندگی، لبخند و شادی عمیقی وجودم رو پر میکرد.
«خدا»، بین پاسخ تک تک اون هادیها،
خودش رو،
محبتش رو،
توجهش رو،
بهم نشون میداد.
معلم و استاد من شد.
من سوختم ... اما پای تصویر اون شهید.
تصویری که دیدنش، من رو در مسیری
قرار داد
که به هزاران سوختن میارزید.
و این ... آغاز داستان عاشقانه من و خدا بود ...
_________
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
📣📣📣 مهم و فوری:
✅ اجتماع بزرگ مردمی مدافعان حریم خانواده 🇮🇷
در دفاع از حجاب و عفاف و
مبارزه با بی بند و باری و بی حیایی
شعار اجتماع:
«حجاب من ؛ تمدن من»
پنجشنبه مصادف با ولادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام
🌹ساعت ۱۵
اصفهان میدان امام حسین علیه السلام
با خانواده تشریف بیاورید.
و به همه متدینین و متمدنین اطلاع رسانی نمایید.
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
سلام مولای من، مهدیجان♥️
سلامی از ذرهای کوچک
به روشنترین خورشید ...
سلامی از قلبی مضطرب
به بزرگترین آرامش ...
سلامی از چشمانی منتظر
به زهراییترین یوسف ...
سلامی از من که تنهاترینم
به تو که مولای منی 🤍
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤
_________
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
10.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 هر روز یک آیه راجع به امام عصر(عج)
🔵 جزء چهاردهم
🌕 امر خدا آمد ، عجله نکنید
#آیات_مهدوی
#رمضان_مهدوی
_________
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
عجیبهولیچندوقتکهازازدواجدونفر
میگذرهمیبینیچقدرشبیههمفکر
میکنند،رفتارمیکنند،ادبیاتو
رفتارشونچقدرشبیههمه...(:
پن:کسیوانتخابکنیدکهاگهبهتون
بگنقرارهشبیهشبشین،حسقشنگی
وجودتونروبگیره🤍
🌱@darolmahdi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماهرحمت،سفرهاشگستردهشد
زندهازفیضشجهانمردهشد
آسمانپرگشتهازشادیوشور
آمدهازلطفحقمیلادنور💚
#ولادتامامحسنمجتبیمبارکباد🎊
_________
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313