قدس خرمشهر دیگر میشود.
#القُدسلَنا
#فردامیآییم
_________
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
•🖤🕊•
رفقآ!امشبزیاددعاکنیم،
اولبرایفرجآقامونبعدبقیهحاجات..
امشبتقدیریهسالمونامضامیشه..
شهادتخیلیاهمامضامیشه(:
لابهلایدعاهایقشنگتون...
دلشکستگیهاتون..
اشکهاتون..!
ماروهمدعاکنیدخیلیمحتاجیم🖐🏼💔
الهیبهحقاینشبعزیزهمگی
حاجتروابشید✨
#التماسدعا🪴
🌱@darolmahdi313
📌نکات دعای روز بیست و سوم :
1⃣خاصیت آب و شستشوی با آب:
برطرف کردن سختترین کثافتها و پلیدی ها ونجاسات است🌊
اینکه ازخدامیخواهیم که گناهانم راشستشوبده یعنی حتی گناهانی که درمن سفت شده
وپابرجا و ریشه کرده
🍂آن گناهان کوچکی که بی خیال ردمیشوم
🍁گناهان ظاهر و باطنی که دارم ومردم می بینندیانمی بینند
به وسیله آب گوارای توبه شستشوبده🤲
2⃣جمله طهّرنی....عطف به جمله قبل است ؛ یعنی اگرگناهان شسته شودباعث پاک شدن عیوب انسان میشود☁️
نتیجه اینکه :
《گناهان باعث معیوب شدن انسان میشود واگر انسان با آب توبه گناهان را شستشو دهد عیبها هم خودبه خود برطرف میشود》
✅ دونوع عیب داریم:
" ظاهری و باطنی "
همانطورکه سعی وهزینه میکنیم برای ازبین بردن عیوب ظاهری باید برای رفع عیوب باطنی نیزتلاش کنیم.
3⃣خداوند " یغفرالذنوب جمیعا " است ، همه گناهان رامی بخشدبجزشرک❗️
چون هرعضوی ازاعضای انسان جایگاهی دارد باید هر عضوی تقوای خودش راداشته باشد
تقوای دست👈کارنیک انجام دادن
تقوای گوش👈صدای نیک شنیدن
تقوای زبان👈حرف نیک زدن
اما بالاترین تقوا ، تقوای قلب است ؛
پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم بادستشون به قلبشون اشاره کردند و فرمودند :
حقیقت تقوا ، تقوای قلب است🍀🍀🍀
تقوای قلب به معنای نگهداری دل ازوسوسه های شیطانی ، ریا و تظاهر وهر انگیزه غیرخدایی اس .🍂
4⃣مقیل ازاقاله می آید یعنی گناهان ما را رایگان ببخش ای کسیکه لغزشهای گناهکاران راچشم پوشی میکنی واین ازویژگی خدایی توست🤲
#ماه_رمضان #رمضان_مهدوی
@havva_bahrami110
🌺مرکز فرهنگی دارالمهدی (علیه السلام)🌺
حبیب آباد
@darolmahdi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هر روز یک آیه راجع به امام عصر(عج)
🔵 جزء بیست و سوم
🌕 پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به امید حضرت مهدی ارواحنافداه صبر میکند
#آیات_مهدوی
#رمضان_مهدوی
_________
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
•🇮🇷🇵🇸•
آنروزنزدیکاستکهبگوییم:↓
حاجقاسمنبودیببینیقدسآزادشد..💔
#فتحقدسخونبهایت:)✌️🏼
🌷@darolmahdi313
❏شرمندهامڪہبینِدعاهایشخصےام
"عَجِّللوَليِّكَالْفَرَجَ"توآخریشده
✦ـشایدآقافقطمنتظرتوست...
✦ـمارابنویسیدیـ𝟑𝟏𝟑ـارمهدۍ🥀💔
♥️|↫#یاایهـاعزیز
🖐🏻|↫#السݪامعلیڪیابقیةاللہ
@darolmahdi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هر روز یک آیه راجع به امام عصر(عج)
🔵 جزء بیست و چهارم
🌕 حضرت مهدی ارواحنافداه تنها عادل عدل گستر
#آیات_مهدوی
#رمضان_مهدوی
_________
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
مندختر؎ازتبارِ زهرام♥️
شھادترسمتبارِمناست!
آزادۍِوطنمڪہدرخطرباشد…
فاطمۍمبارزهمیڪنم✌️🏻
🧕🏻¦⇠#چادرانهـ
🌱@darolmahdi313
خداگاهیبهمانشونمیدهکهببین
هیچکسدوستتنداره؛
ولییواشکیمیاددرگوشِتمیگه:
جزمَن ...(:🤍
#استادپناهیان🪴
«هر کس سوره توحید را در وقت خواب بخواند،خداوند گناه پنجاه ساله او را بیامرزد»🌱
•پیامبراکرم(ص)
خداراسپاسڪهبا
ماهخودمارامورد
احسانقرارداد..🌿
#صحیفهسجادیه✨
_________
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
قرآنباعثمیشودکه
وقتهایانسانبرکتپیداکند،
ازدستنرودوتلفنشود؛
ویکیازمعانیبرکتدروقتهمیناست...
•شیخجعفرناصری•
˹@darolmahdi313˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هر روز یک آیه راجع به امام عصر(عج)
🔵 جزء بیست و پنجم
🌕 حب دنیا، مانع بودن در کنار امام زمان ارواحنا فداه
#آیات_مهدوی
#رمضان_مهدوی
_________
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
•🌷✨•
هر که سوره مبارکه «اِنّا اَنزَلناه» را
هنگام افطار کردن و سحری خوردن بخواند،
در فاصله بین این دو زمان، ثواب کسی را
دارد که در راه خدا در خون خود غلطیده است.
📚#مفاتیحالجنان
🌙@darolmahdi313
#تلنگرانه
میدونیدغیبتچکارمیکنه؟
توبیایروزهبگیری؛
نمازبخونی؛
انفاقبکنی؛
صفاولنمازهمیشهباشی..
بعدیکیبیادهمهایناروراحتببره!ٰ
همینقدرراحت...💔
˹@darolmahdi313˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ اگه ما مردم رو امیدوار به ظهور کنیم اما ظهور رخ نده ایمان مردم نابود نمیشه؟
صحبت های بسیار دقیق استاد پناهیان
🌸@IslamLifeStyles
🌺مرکز فرهنگی دارالمهدی (علیه السلام)🌺
حبیب آباد
@darolmahdi313
دارالمهدی حبیب آباد🇵🇸
#نسل_سوخته قسمت سی و هفتم: تلخترین عید توی در خشک شدم و مادربزرگم مبهوت که چرا یهو حالتم، صد و هش
#نسل_سوخته
قسمت سی و هشتم: میمانم
دیگه همه، بیحس و حالی بی بی رو فهمیده بودند.
دایی، مادرم رو کشید کنار:
- بردیمش دکتر ... آزمایش داد. جواب آزمایشها اصلا خوب نیست. نمونه برداری
هم کردند. منتظر جوابیم ...
من، توی اتاق بودم؛ اونها پشت در.
نمیدونستن کسی توی اتاقه ...
همون جا موندم.
حالم خیلی گرفته و خراب بود.
توی تاریکی یه گوشه نشسته
بودم و گریه میکردم.
نتیجه نمونه برداری هم اومد.
دکتر گفته بود بهتره بهش دست نزنند.
سرعت
رشدش زیاده و بدخیم ...
در واقع کار زیادی نمیشد انجام داد.
فقط به درد و ناراحتیهاش اضافه می شد.
مادرم توی حال خودش نبود.
همه بچهها رو بردند خونه خاله تا اونجا ساکت باشه.
و بزرگترها دور هم جمع بشن و تصمیمگیری کنند.
برای اولین بار محکم ایستادم و گفتم نمیرم. همیشه مسئولیت نگهداری و مراقب از
بچهها با من بود.
- تو دقیقی ... مسئولیت پذیری ... حواست پی بازیگوشی و ... نیست.
اما این بار، هیچ کدوم از این حرفها، من رو به رفتن راضی نمیکرد.
تیرماه تموم
شده بود.
و بحث خونه مادربزرگ، خیلی داغتر از هوا بود.
خاله معصومه پرستار بود با چند تا بچه.
دایی محسن هم یه جور دیگه درگیر بود و
همسرش هفت ماهه باردار.
و بقیه هم عین ما، هر کدوم یه شهر دیگه بودند
و
مادربزرگ به مراقبت ویژه نیاز داشت.
دکتر نهایتا ۶ ماه رو پیشبینی کرده بود.
هم میخواستند کنار مادربزرگ بمونند
و ازش مراقبت کنند، هم شرایط به هیچ کدوم اجازه نمیداد ...
حرفهاشون که تموم شد، هر کدوم با ناراحتی و غصه رفت یه طرف.
زودتر از همه
دایی محسن، که همسرش توی خونه تنها بود و خدا بعد از ۹ سال، داشت بهشون
بچه می داد.
مادرم رو کشیدم کنار:
- مامان ... من میمونم!
من این ۶ ماه رو کنار بی بی میمونم.
_____
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
#نسل_سوخته
قسمت سی و نهم: حرفهای عاقلانه
مادرم با اون چشم های گرفته و غمگین بهم نگاه کرد:
- مهران ... میفهمی چی میگی؟ تو ۱۴ سالته! یکی هنوز باید مراقب خودت باشه. بی بی هم به مراقبت دائم نیاز داره . دو ماه دیگه مدارس شروع میشه. یه چیزی بگو
عاقلانه باشه ...
خستهتر از این بود که بتونم باهاش صحبت کنم.
اما حرف من کاملا جدی بود و
دلم قرص و محکم.
مطمئن بودم تصمیمم درسته.
پدرم، اون چند روز مدام از بیرون غذا گرفته بود.
این جزء خصلتهای خوبش بود.
توی این جور شرایط، پشت اطرافیانش رو خالی نمیکرد و دست از غر زدن هم برمیداشت.
بهم پول داد برم از بیرون غذا بخرم.
الهام و سعید و بچههای دایی ابراهیم و دایی مجید، هر کدوم یه نظر دادند.
اما توی خیابون، اون حس، الهام ... یا خدا ...
با هر
اسمی که خطابش کنی، چیز دیگهای گفت.
وقتی برگشتم خونه، همه جا خوردن
و پدرم کلی دعوام کرد.
و خودش رفت بیرون غذا بخره.
بیتوجه به همه رفتم توی آشپزخونه و ایستادم به غذا درست کردن.
دایی ابراهیم
دنبالم اومد:
- اون قدیم بود که دخترها ۱۴ سالگی از هر انگشتشون شصت تا هنر میریخت.
آشپزی و خونهداری هم بلد بودند. تو که دیگه پسر هم هستی. تا یه بلایی سر
خودت نیاوردی بیا بیرون.
- بچه که نیستم خودم رو آتیش بزنم. میتونید از مامان بپرسید. من یه پای کمک
خونهام. حتی توی آشپزی ...
- کمک ... نه آشپز! فرقش از زمین تا آسمونه ...
ولی من مصممتر از این حرفها بودم که عقبنشینی کنم.
بالاخره دایی رفت اما
رفت دنبال مادرم ...
_________
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313