─┅༅ـــ✾❀﷽❀✾ـــ༅┅─
🌈 #قسمت_هشتم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃
نگاهش نمیکردم. گفتم:
_بله.
-میشه لطف کنید صداشون کنید؟
-الان صداشون میکنم.
رفتم تو دفتر بسیج و به حانیه گفتم یکی بیرون کارت داره.
حانیه دوستم بود.
گفته بود داداش مجرد نداره.دوباره با بقیه خداحافظی کردم و پشت سر حانیه رفتم بیرون.
چند قدم رفتم که حانیه صدام کرد.برگشتم سمتش.گفت:
_خونه میری؟
-آره
-صبرکن با امیــــــن میرسونیمت.
-نه،ممنون.خودم میرم،خداحافظ.
-نگفتم میخوای برسونیمت یا نه.گفتم میرسونیمت.
از لحنش خنده م گرفت.
بهش نزدیکتر شدم.نزدیک گوشش گفتم:
_میخوای با نامزدت دور بزنی چرا منو بهونه میکنی؟
لبخندی زد و گفت:
_بیا و خوبی کن.
بعد رو به پسری که کنارش بود گفت:
_ابوطیاره تو کجا پارک کردی؟
پسر گفت:
_تا شما بیاین من میام جلوی در.
بعد رفت.به حانیه گفتم:
_نگفته بودی؟خبریه؟
-آره،خبرای خوب.به وقتش بهت میگم.
سوار ماشین شدیم....
حانیه که خونه ما رو بلد بود به پسر جوان آدرس میداد.
مدتی باهم درمورد کلاسها صحبت کردن بعد حانیه برگشت سمت من و بی مقدمه گفت:
_ایشون هم 🌷امین رضاپور🌷 داداشمونه.
خنده م گرفت،اما خنده مو جمع کردم و یه نگاهی به حانیه کردم که یعنی آره جون خودت.
حانیه گفت:
_راست میگم به جون خودش.امین پسرخاله مه و برادر رضاعی من.
گیج شده بودم.
سوالی به حانیه نگاه کردم.لبخند میزد.معنی لبخند حانیه رو خوب میدونستم.
تو دلم گفتم خدایا قبلنا میذاشتی تکلیف یکی رو معلوم کنم بعد یکی دیگه میفرستادی.
تو فکر بودم که حانیه گفت:
_زهرا خانوم رسیدیم منزلتون،پیاده نمیشید؟! میخوای یه کم دیگه دور بزنیم؟!
بعد خندید.
من یه نگاهی به اطرافم کردم.جلوی در خونه بودیم.
من اصلا من اصلا متوجه نشده بودم.خجالت کشیدم.
حانیه گفت:
_برو پایین دیگه دختر.زیاد بهش فکر نکن.خیره ان شاءالله.
سؤالی نگاهش کردم.
لبخند طولانی ای زد.بالاخره خداحافظی کردم و پیاده شدم.
حانیه شیشه پایین داد و باخنده گفت:
_لازم به تشکر نیست،وظیفه شه.
اینقدر گیج بودم که یادم رفت تشکر کنم....
قلبم تند میزد.
تشکر مختصری کردم و سریع رفتم توی حیاط.
پشت در...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
⚠️ #کپی_فقط_با_ذکر_نام_نویسنده
______
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
صاحبالزمانم🫀
هرکس در هوای تو نفس کشید، آرام شد هرکس دل به یاد تو داد، جان گرفت هرکس نام تو را برد، عزیز شد اتصال با تو، اتصال با تمام خوبیهاست اتصال با تو، برکت است، زندگی است اتصال با تو، تمام خیر است ✨#العجلیامھدی 💙 •➜ @darolmahdi313
دارالمهدی حبیب آباد🇵🇸🇮🇷
☀️ ﷽ #نکات_معرفتی ۱ 🔖 اولین قدم برای ارتباط هرچه بیشتر با امام عصر عجل الله تعالی فرجه اصلاح اعتقاد
☀️﷽ #نکات_معرفتی ۲
بدانیم دوستان !!
شیطان و نفس و دنیا بیکار نیستند، اگر لحظهای درگیر امام زمانت نباشی دنیا درگیرت میکند !!
تا زمانی که از امام زمانت غافل نباشی احدی از دشمنان تو توان منحرف کردن تو را ندارند، زیرا طبق روایات امام کهف الحصین (پناهگاه مستحکم) است ...
شایسته است یکبار هم شده به جای اینکه به امام زمان بگوییم سرم شلوغ است و ذهنم درگیر دنیا است، به دنیا بگوییم سرم شلوغ است و ذهنم درگیر مولایم امام زمان است !!
🔸أللَّھُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّڪَ ألْفَرَج🔸
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
•➜ @darolmahdi313
2.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیا که حضرت صدیقه چهارده قرن است
کُنَد برای ظهورت دعا "بنفسي أنت"
#صاحبنا
•➜ @darolmahdi313
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) ❤️
خدارو شاکرم که یک روز دیگه چشمانم را گشودم و میتوانم باشما سخن بگویم 🤲🏻🌱
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
______
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
🏴مجلس عزاداری حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
🔹ویژه خواهران🔹
🔖اطلاعات بیشتر در پوستر
|•🌻•| @darolmahdi313
ثق تماماً:
من يحبك سيكسر الف حاجز ليصل اليك.
یقینا مطمئن باش:
هرکسی که تو را دوست دارد هزار مانع را
برایِ رسیدن به تو خواهد شکست..🙂♥
|•🌻•| @darolmahdi313
#حدیثیدلگرمکننده
⭐️ریشههای چادر خانم حضرت زهرا سلام الله علیها؛ نجاتبخش از 🔥آتش جهنم❗️
👈رسولخداصلیاللهعلیهوآله فرمودند:
💥روز قیامت وقتی که فاطمه وارد بهشت میشود، چادرش بر روی صراط کشیده شده، باقی میماند.
یک طرف آن در حالی که او در بهشت است، بدست اوست؛ و طرف دیگر آن در صحرای محشر است.
📣پس منادی پروردگارمان ندا میدهد:
ای محبان فاطمه به ریشههای چادر فاطمه سرور زنان جهان چنگ بزنید.
🟢هیچ محب فاطمه نمیماند، مگر اینکه به آن چنگ میزند، تا جایی که بیشتر از هزار هزار. فئام از آتش جهنم🔥 نجات مییابند .
💥پرسیدند: هر فئام چند نفر است؟
حضرت فرمودند: هزار هزار (یک میلیون) نفر!
📚بحارالأنوارط-بيروت، ج٨،ص٦٨
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
|•🌻•| @darolmahdi313