دارالمهدی حبیب آباد🇵🇸🇮🇷
سلام و ݩــــوࢪ عاشقاݩِ مہــــدے✋😇 قࢪارِ توی کانالموݩ یہ مسابقہ برگزاࢪ کنیم☺️ مسابقهے👇👇👇 (عــِطࢪِ
#شناخت_امام_زمان
#قسمت_اول
چگونه از امام غایب(عج) بهرهمند شویم؟
امام عصر(عج) در توقیع مبارک به شیخ مفید(ره) چنین فرمود: «ما در مراعات حال شما سهل انگار نیستیم و هرگز شما را فراموش نمی کنیم، و گرنه سختی ها و تنگناهای فراوانی به شما می رسید و دشمنان، شما را نابود می کردند».
یکی از سوالات رایج درباره مهدویت و امام مهدی(عج) مسئله نحوه بهره مندی از ایشان در عصر غیبت است، اینکه «آیا غیبت و عدم امکان رویت آن حضرت(عج) مانعی بر دریافت فیض وجودی شان است یا خیر؟»، سوالی است که روایات و بزرگان به آن پاسخی قانع کننده داده اند.
علامه طباطبایی(ره) در پاسخ به این پرسش که «چگونه میتوان از امام غایب بهرهمند شد؟» میفرماید: «امام معصوم وظیفه هدایتی خود را به دو گونه اِعمال میکند:
1- هدایت به معنای ارائه طریق؛
2- هدایت به معنای ایصال به مطلوب.
امام برای اجرا و اِعمال هدایت نوع اول نیاز به حضور فیزیکی در میان مردم دارد؛ اما برای هدایت نوع دوم نیازی به حضور جسمانی و مراوده حضوری با مردم را ندارد.
به تعبیر دیگر، باید دانست که وظیفه امام، در بیان صوری و ظاهری معارف و راهنمائی ظاهری مردم خلاصه نمیشود؛ بلکه امام همانطور که وظیفه راهنمایی ظاهری مردم را به عهده دارد همچنان ولایت و رهبری باطنی اعمال را نیز بر عهده دارد و اوست که حیات معنوی مردم را تنظیم میکند. بدیهی است که حضور یا غیبت جسمانی امام در انجام وظیفه هدایتی نوع دوم تأثیری ندارد؛ زیرا امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد اگرچه از چشم جسمانی ایشان پنهان است.1
باید توجه داشت آنچه از فوائد وجود امام(عج) و مشروط به حضور ایشان بیان گردیده است، تنها بخش کوچکی از آثار وجود آن حضرت(عج) است، چون تاثیر امام معصوم (ع) در نظام آفرینش، والاتر از آن است که به امور خاص و مشروط به حضور مشهودانه محصور شود.
چنان که در برخی روایات، امام معصوم(ع) به چراغ هدایت تشبیه گردیده اند، این تعبیری متوسط درباره یک جنبه از منافع آن وجود مبارک(عج) است. همان طور که برخی روایات با تعبیری کامل تر و رساتر ، امام زمان (ع) را به آفتابی عالمتاب تشبیه کرده اندکه به جهان روشنایی می بخشد.
باید توجه داشت همچنان که نتابیدن خورشید، هرچند از پسِ ابر، به فراگیری ظلمت و شدت برودت می انجامد و حیات زمین و زمینی را ناممکن می سازد، اگر عنایت و افاضه ولیّ خدا و انسان کامل عصر(عج) – هرچند از پس پرده غیبت نبود– سختی ها و تنگنای معیشت و کینه توزی دشمنان، به دوستان خاندان عصمت امان نمی داد، همچنان که امام عصر(عج) در توقیع مبارک به شیخ مفید(ره) چنین فرمود: «ما در مراعات حال شما سهل انگار نیستیم و هرگز شما را فراموش نمی کنیم، و گرنه سختی ها و تنگناهای فراوانی به شما می رسید و دشمنان، شما را نابود می کردند: انّا غیرمهملین لمراعاتکم و لاناسین لذکرکم؛ لولا ذلک، لنزل بکن اللأواء و اصطلمکم الأعداء». 2
مرحوم آیت الله العظمی بهجت نیز در سخنانی با عنوان «امام زمان (عج) ما را می بیند!»، به این نکته که غیبت مانع توجه امام زمان(عج) به ما نمی شود، اشاره کرده است؛ در ذیل بخش هایی از این سخنان مرور می شود:
«روایت است وقتی امام زمان(عج) ظهور کردند بدون هیچ دستگاهی پنج ندا به اهل عالم می کنند و همه عالم این ندا را با زبان خودشان می فهمند؛ این فرق بین اعجاز است تا نداهایی که با اسباب بلند می شود.
ایشان ندا می دهند: «ألا یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشان؛ ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام سحقوه عدوانا».
اگر کسی معرفت بیابد، می فهمد مسئله غیبت و ظهور امام(ع) این است که ما ایشان را نمی بینیم اما ایشان ما را می بیند، ما صدایشان را نمی شنویم، ایشان صدای ما را می شنود.
سیدحسن نامی از مدرسان نجف، در فشار اقتصادی واقع می شود و تصمیم می گیرد 40 روز عریضه ای برای امام زمان(عج ) بنویسد و آن را یا در آب بیندازد یا در گوشه ای از اتاق بگذارد تا روز چهلم.
وی می گوید: روز چهلم رسید در حالی که من فراموش کرده بودم؛ ناگهان شنیدم کسی صدایم می کند، در حالی که در خانه بسته است و کسی جز من در خانه نیست!
قدری صبر کردم و دوباره شنیدم کسی من را صدا کرد و نام پدرم را هم برد، فهمیدم که این خیال نیست و واقعیت دارد، اما کسی را نمی دیدم.
باز در عین ندیدن، این صوت را شنیدم: «شما گمان می کنید ما از حال شما مطلع نیستیم و شما خیال می کنید ما نمی دانیم در چه حالی هستید؟»
همین که این صدا را شنیدم گویی حاجتم رفع شد و دیگر احتیاجی ندارم.
...
معرفت ما ناقص است والا حضرت(عج) که ما را می بیند ... ما کارمان خراب است».3
آنچه بیان شد ثابت می کند، غیبت مانعی برای بهره مندی از وجود مقدس امام زمان(عج) نیست بلکه ایشان علی رغم غیبت، حواس شان به مردم است و آنها را در شرایط سخت و دشوار تنها نمی گذارند چنان که شرح
دارالمهدی حبیب آباد🇵🇸🇮🇷
سلام دوستان ان شاءالله از فرداشب یه رمان مذهبی خوب میذاریم کانال به نام #هرچی_تو_بخوای نویسندها
─┅༅ـــ✾❀﷽❀✾ـــ༅┅─
🌈 #قسمت_اول
🌈 #هرچی_تو_بخوای
-سلام مامان خوب و مهربونم
-علیک سلام دختر خوب و مهربونم.بیا بشین باهم چایی بخوریم.
-چشم،بابا خونه نیست؟
-نه،هنوز نیومده.
برای خودم چایی ریختم و روی صندلی آشپزخونه رو به روی مامان نشستم...
مامان نصف چاییشو خورده بود و به من نگاه میکرد.
گفتم:
_مامان!از اون نگاهها میکنی،بازم خبریه؟
مامان لبخند زد و گفت:
_خوشم میاد زود میفهمی.
-مامان،جان زهرا بیخیال شین.
-بذار بیان،اگه نخواستی بگو نه.
-مامان،نمیشه یه کاریش کنین،من نمیخوام فعلا ازدواج کنم.میخوام درس بخونم.
-بهونه نیار.
-حالا کی هست؟
-پسرآقای صادقی،دوست بابات.
-آقای صادقی مگه پسر داره؟!!!
مامان سؤالی نگاهم کرد.
-مگه نمیدونستی؟
بعد خندید و گفت:
_پس برای همین باهاشون گرم میگرفتی؟!!
-مگه دستم به سیما و سارا نرسه.داداش داشتن و به من نگفتن.
مامان لبخند زد و گفت:
_حالا چی میگی؟بیان یا نه؟
بالبخند و سؤالی نگاهش کردم و گفتم:
_مگه نظر من برای شما مهمه؟
مامان لبخند زد و گفت:
_معلومه که مهمه.میان،اگه نخواستی میگی نه.
خندیدم و گفتم:
_ممنونم که اینقدر نظر من براتون مهمه.
مامان خندید.گفتم:
_تا حالا کجا بوده این ستاره ی سهیل؟
مامان باتعجب نگاهم کرد.با اشاره سر گفتم
_چیشده؟
-مطمئنی نمیدونستی پسر دارن؟!!
-وا!!مامان یعنی میگی من دروغ میگم؟!
مرموز نگاهم کرد و گفت:
_پس از کجا میدونی اسمش سهیله؟
جا خوردم....
یه کم به مامانم نگاه کردم،داشت بالبخند به من نگاه میکرد.
سرمو انداختم پایین.وسایلمو برداشتم برم توی اتاقم،مامان گفت:
_پس بیان؟
گفتم:
_اگه از من میپرسین میگم نه.
-چرا؟
بالبخند گفتم:
_چون نمیخوام سارا و سیما خواهرشوهرام باشن.
سریع رفتم توی اتاقم...
منتظر عکس العمل مامان نشدم.حتما میخواست بهم بگه دختره ی پررو،خجالت بکش.
وسایلمو روی میزتحریرم گذاشتم و روی تخت نشستم.
دوست نداشتم برام خاستگار بیاد.
درسته که خوشگلم ولی بیشتر حجاب میگیرم که کمتر خوشگل دیده بشم،اما نمیدونم حکمتش چیه که هرچی بیشتر حجاب میگیرم تو دل برو تر میشم.
با همه رسمی برخورد میکنم.
تا وقتی هم که مطمئن نشم خانمی که باهاش صحبت میکنم پسر یا برادر مجرد نداره باهاش #گرم_نمیگیرم،فقط لبخند الکی میزنم.
با آقایون هم #رسمی_تر برخورد میکنم.تا مجبور نشم با مردهای جوان #صحبت_نمیکنم.با استادهای #جوان کلاس نمیگیرم که مبادا مجرد باشه،با استادهای پیر هم کلاس نمیگیرم که مبادا پسرمجرد داشته باشه.خلاصه همچین آدمی هستم من.
مامان برای شام صدام کرد....
بابا هم بود.خجالت میکشیدم برم توی آشپزخونه. حتما بابا درمورد خواستگاری صحبت میکرد،ولی چاره ای هم نبود.
-سلام بابا،خسته نباشید.
-سلام دخترم.ممنون.
مامان دیس برنج رو به من داد و گفت:
_بذار روی میز.
گذاشتم و نشستم.سرم پایین بود.مامان بشقاب خورشت رو روی میز گذاشت و نشست.باباگفت:
_زهرا
بدون اینکه سرمو بالا بیارم گفتم:
_جانم
-مامانت درمورد خانواده ی آقای صادقی بهت گفته؟
به مامان نگاه کردم و گفتم:
_یه چیزایی گفتن.
-نظرت چیه؟بیان؟
سرم پایین بود و با غذام بازی میکردم.
آقای صادقی و خانوادهش آدمهای خوبی بودن ولی....
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
⚠️ #کپی_فقط_با_ذکر_نام_نویسنده_مجاز_میباشد
__
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313