eitaa logo
دارالقرآن نور
1.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
161 فایل
✨ وابسته به آموزش و پرورش ناحیه یک استان قم 🔸 ویژه خواهران 🔸 آموزش دوره های مختلف قرآن و معارف از مقدماتی تا پیشرفته 🔸 آدرس: انتهای خ انقلاب نرسیده به چهار راه گلزار 📞37738518-9 مراجعه حضوری: ۸ الی ۱۲ 🔷 آی دی ثبت نام کلاس ها👇 @noor14031404
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ راز بندگی | اقیانوس محبت ✨ روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز‌ جماعت می‌خواند. امام حسین (علیه السلام) کودک بود، هر وقت رسول خدا سجده می‌رفتند، حسین بر پشت پیامبر سوار می‌شد، پاهایش را حرکت می‌داد. ✨ هنگامی که رسول‌ خدا می‌خواستند از سجده بلند شوند، حسین را آرام به زمین می‌گذاشتند و بلند می‌شدند و وقتی به سجده می‌رفتند، باز حسین می‌آمد و بر پشت رسول خدا می‌نشست و پاهایش را حرکت می‌داد. این موضوع تا آخر نماز تکرار شد. ✨ یک نفر یهودی که این صحنه را دید به عنوان اعتراض به پیامبر گفت: "ای محمد! رفتار ما با کودکان👨‍👧‍👦، مانند رفتار شما نیست." ✨ پیامبر فرمودند: "اگر شما به خدا و رسولش ایمان داشته باشید، با کودکان👬 خود با مهربانی و نوازش رفتار می‌کنید." ✨ یهودی با دیدن این رفتار محبت آمیز، به پیامبر علامند شد و همان لحظه مسلمان شد. 📚 مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۷۲ و ۷۳.  •┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•  ایتا:👈 http://eitaa.com/darolqhorannoor شاد:👈 https://shad.ir/noorqom
✍ راز بندگی | میزان حضور 💠 در یکی از جنگ‌ها که پیامبر همراه لشکر بودند، نگهبانی لشکر اسلام بر عهده‌ی عباد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بن‌‌‌ بشر و عمار یاسر بود. قرار شد نیمی از شب را عباد و نیم دیگر را عمار نگهبانی دهد. 💠 عمار خوابید و بشر مشغول نماز 🤲 شد. در آن موقع، یکی از کفار به گمان اینکه نگهبان نیست، قصد حمله کرد. از دور عباد را دید، اما تشخیص نداد که انسان، حیوان و یا درخت است. برای این‌که مطمئن شود، تیری به طرفش پرتاب کرد. 💠 تیر🏹 به عباد خورد، اما اصلا اعتنایی نکرد، تیر🏹 دیگری به او زد و او را سخت مجروح و خونین کرد، باز عباد حرکت نکرد. تیر سوم🏹 را پرتاب کرد، عباد نمازش 🤲 را کوتاه نمود و تمام کرد و عمار را بیدار کرد. 💠 عمار که دید عباد غرق در خون شده، به او گفت:《چرا بعد از تیر اول🏹 مرا بیدار نکردی؟》 عباد گفت: 《 در نماز سوره کهف می‌خواندم، دوست نداشتم آن را ناتمام بگذارم و اگر از حمله دشمن و صدمه به پیامبر و کوتاهی در نگهبانی نمی‌ترسیدم، حتی اگر جانم را از دست می‌دادم، هرگز نمازم را کوتاه نمی‌کردم.》 📚 حاج شیخ عباس قمی، سفینه البحار، ج۲،ص ۱۴۵. 🤔 وقتی سخن از خارج کردن تیر از پای امام علی علیه السلام می‌شود، با خود می‌گویم :《 ایشان امام بوده‌اند که اینقدر حضور قلب داشته‌اند. 》با خواندن این داستان، چه توجیهی برای حضور قلب دارم؟  •┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•  ایتا:👈 http://eitaa.com/darolqhorannoor شاد:👈 https://shad.ir/noorqom
راز بندگی| نیت صاف ✍ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ. ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯿﺰ تا ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﺎﻧﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻏﻼﻡ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ! 📣ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﺪ حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﺎﻧﺪ. ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺭﺍ ﺑﻪ حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ! ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﯼ بی خبر ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻧﻤﺎﺯﮔزاران ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ! 🔷ﺑﺮﺧﯿﺰ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ هستی، ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺳﺠﻮﺩ ﻭ ﺗﺴﺒﯿﺢﺍﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺭﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ! ﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻧﯿﺴﺖ! ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ! 💎ﺭﻭﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ را ﺑﻪحضرت ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﮑﺎﺭﺩ. ﻭحضرت حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﻣﺸﺘﯽ ﺗﺨﻢ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺷﯿﺪ! ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺟﺰ ﻋﻠﻒ ﻧﯿﺴﺖ ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺍﺯحضرت ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﺪ!⁉️ ⚠️حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﻤﻞ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ! ﻟﺬﺍ ﻣﻦ ﮔﻨﺪﻡ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﭙﺎﺷﯿﺪﻡ، ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ!!!! ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﯽ ﻧﯿﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ!  •┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•  ایتا:👈 http://eitaa.com/darolqhorannoor شاد:👈 https://shad.ir/noorqom
✍ راز بندگی| کلاغ 💠 روزی پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه‌ و آله و سلم در مسجد نشسته بودند.در آن موقع شخصی وارد مسجد شد و شروع به نماز خواندن 🤲 کرد. رکوع و سجود را بسیار با عجله خواند و ارکان نماز 🤲 را نیمه کاره انجام داد. 💠 حضرت فرمودند: مانند کلاغی که به زمین نوک می‌زند،خم و راست شده و نماز خواند، اگر او با چنین نماز خواندی 🤲 از دنیا برود، به دین من نمرده است. 📚كافى، کلینی، ج ۳، ص ۲۳۸. 🤔 نمره‌ی سرعت نماز من چند است؟!  •┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•  ایتا:👈 http://eitaa.com/darolqhorannoor شاد:👈 https://shad.ir/noorqom
✍ راز بندگی | برای خدا 🔆 روزی دو شتر 🐪بزرگ و چاق برای رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم هدیه آوردند. حضرت به اصحاب خود فرمودند:《آیا کسی در میان شما هست دو رکعت نماز 🤲 بخواند و در قیام، رکوع، سجود و وضو به فکر امور دنیایی نباشد تا من یکی از این دو شتر 🐪 را به او بدهم؟》 🔆 کسی جواب نداد. سه بار سخنشان را تکرار کردند، باز پاسخی نشنیدند. در این هنگام امام علی علیه السلام فرمودند:《 من از اول تا آخر نماز 🤲 به مسائل دنیا فکر نمی‌کنم.》 🔆 امام علی نماز 🤲 خواند. جبرئیل نازل شد و گفت:《 ای رسول خدا یکی از دو شتر 🐪 را به علی بده.》 🔆 رسول خدا فرمود: 《من با علی شرط کرده بودم، قلبش❤️ یاد امور دنیا نباشد، ولی علی در سلام نماز 🤲 به این فکر کرد که شتر بزرگ یا چاق را بگیرد.》 🔆 جبرئیل فرمود:《 ای محمد، خداوند می فرماید که علی فکر می کرد شتر بزرگ یا چاق را قربانی کند و در راه خدا صدقه بدهد. فکر علی در سلام نماز 🤲 برای خدا بود نه برای دنیا.》 🔆 رسول خدا یک شتر 🐪 از آن دو شتر 🐪 را به علی داد. 📚 ابن شهر آشوب ،مناقب‌ آل‌ ابی طالب، ج۱، ص۳۰۲. 🤔 از امروز با خودم قرار گذاشتم بعد از نماز، فکرهایم را روی ورق بنویسم، ببینم سر نماز فکرم چند جا می‌رود؟ چند تا از فکرهایم برای خدا است و چند تا برای مشکلات خودم هست؟  •┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•  ایتا:👈 http://eitaa.com/darolqhorannoor شاد:👈 https://shad.ir/noorqom
راز بندگی۱۳| خاطره شهید ●دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می کردند، علت را پرسیدم ، گفتند : "وقت نماز است " همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین جا فرود بیا تا نماز اول وقت بخوانیم.خلبان گفت : "این منطقه زیاد امن نیست اگر صلاح می دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم " شهید صیاد گفتند :"هیچ اشکالی ندارد .. ما باید همین جا نمازمان را بخوانیم .. ● " خلبان اطاعت کرد و هلی کوپتر نشست.با آب قمقمه ای که داشتیم وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم وقتی طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند ایشان فرمودند : "بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید ، اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا را دارید و هم آخرت را .. " 🌷 ●شهادت: ۱۳۷۸/۱/۲۱ - تهران توسط گروهک صهیونیستی منافقین  •┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•  ایتا:👈 http://eitaa.com/darolqhorannoor شاد:👈 https://shad.ir/noorqom
✍ راز بندگی | سبک شمردن 🌿 ابوبصیر، یکی از شاگردان برجسته امام صادق عليه السلام می‌گوید: در هنگام وفات حضرت صادق مدینه نبودم. پس از سفر، برای تسلیت سراغ ام حمیده، همسر امام رفتم. وقتی مرا دید به شدت گریه کرد و فرمود: ای کاش هنگام وفات حاضر بودی. 🌿 در آن هنگام امام فرمودند: اقوامم و هر کس به من محبت دارد را خبر کنید تا بیایند. وقتی همه دور بستر جمع شدند، امام فرمودند:《 کسی که نمازش را سبک بشمارد، هرگز شامل شفاعت ما نمی‌شود.» 📚بحارالانوار، مجلسی، جلد۸۲، صفحه ۲۳۶. ✅ سبک شمردن نماز چیست؟ یعنی نماز می‌خوانم اما با تاخیر، عجله، بی‌حالی و بی‌توجهی. در یک جمله، کارهای دیگرم را به نماز ترجیح می‌دهم. 🤔 با نمازهایی که می‌خوانم چقدر شفاعت شامل حالم می‌شود؟  •┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•  ایتا:👈 http://eitaa.com/darolqhorannoor شاد:👈 https://shad.ir/noorqom
✍راز بندگی |نماز شب دائم امام خمینی (ره) 📿نماز شب امام خمینی پنجاه سال ترک نشد. امام در بیماری، در صحت، در زندان، در خلاصی، در تبعید، حتی در روی تخت بیمارستان قلب هم نماز شب می‌خواند. امام در قم بیمار شدند و به دستور اطباء می‌بایست به تهران منتقل شوند. هوا بسیار سرد بود و برف می‌بارید🌨، یخبندان عجیبی در جاده‌ها وجود داشت امام چندین ساعت در آمبولانس بودند و پس از انتقال به بیمارستان قلب باز نماز شب خواندند. شبی که امام از پاریس به سوی تهران می‌آمدند تمام افراد در هواپیما خوابیده بودند و تنها امام در طبقه بالای هواپیما نماز شب می‌خواندند✈️ و شما اگر از نزدیک دیده باشید، آثار اشک بر گونه‌های مبارک امام حکایت از شب زنده‌داری و گریه‌های نیمه شب وی دارد. جالب این است که امام همیشه موقع نماز عطر و بوی خوش مصرف می‌کردند و شاید بدون بوی خوش سر نماز نایستاده باشند، حتی در نجف هم که نماز شب را پشت بام می‌خواندند در همان پشت بام نیز یک شیشه عطر داشتند. 📚 سرگذشت‌های ویژه، ج ۲، ص ۵۱.  •┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•  ایتا:👈 http://eitaa.com/darolqhorannoor شاد:👈 https://shad.ir/noorqom
🔰دو فقیر ی که هرکدام ذکری بر لب دارند ! 🔴 عین الدوله که از وزرای قاجار بود ... روزی از خانه بیرون آمد و دو فقیر را دید که پشت در خانه ی او نشسته اند و هرکدام ذکری بر لب دارند ؛ یکی می گوید : « کار، خوبه عین الدوله درست کنه " و دیگری می گوید : " کار، خوبه خدا درست کنه ». 🔹عین الدوله وقتی این صحبت ها را شنید ، خوشش آمد و دستور داد که یک سکه ی اشرفی درون ظرفی بگذارند و روی آن غذا بکشند و به فقیر اولی که از او تعریف می کرد ، بدهند. 🔸آن فقیر، که به طمع پول نشسته بود ، ظرف غذا را گرفت و با ناراحتی آن را به فقیر دومی داد . فقیر دومی هم غذا را خورد، پول را برداشت ، و رفت . 🔹عین الدوله فردای آن روز، باز فقیر اولی را بر در خانه ی خود دید. گفـت : «مـگر دیـروز پول را برنـداشتی ؟ دیگر چه می خواهی؟» 🔸فقیر گفت «ما که پولی ندیدیم ؛ اگر منظورت ظرف غذاست که آن را به فقیر دیگری دادم.» 🔵عین الدوله لبخندی زد و گفت : « بله ؛ حقیقت را همان فقیر می گفت ! کار خوبه خدا درست کنه، عین الدوله سگ کیه ؟» 💎امام جواد (علیه‌السلام) می فرماید : «الثِّقَةُ بِاللَّهِ تَعَالَى ثَمَنٌ لِكُلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَى كُلِّ عَالٍ. اعتماد کردن بر خدا بهاي هر چيز نفيس و گران‌بها و نرد‌باني براي هر مقام بلندي است.» 📚بدیع الحکمه، مواعظ آیت الله مجتهدی تهرانی، انتشارات بوستان قرآن، ص ۱۹۴ روایت در نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص۱۳۶ ‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎ ‎ ‌‎‎‎‎•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••  ایتا:👈 http://eitaa.com/darolqhorannoor شاد:👈 https://shad.ir/noorqom
⚜️حکایت بداخلاقی⚜️ پدری برای از بین بردن بد‌اخلاقی و زود عصبانی نشدن فرزندش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و به او گفت: هر موقع عصبانی شدی یک میخ به دیوار روبرو بکوب! روز اول پسرک ۳۰ میخ به دیوار کوبید و روزها و هفته‌‌های بعد توانست با کمتر کردن عصبانیت خود میخ‌های کمتری به دیوار بکوبد. پسرک کم کم آموخت که عصبانی نشدن از فرو کردن این میخ ها به دیوار سخت آسان‌تر است و به این ترتیب پسرک این عادت خود را ترک کرد و شادمانه به پدر خود گفت که سربلند بیرون آمده. این بار پدر به او یادآوری کرد حالا به ازای هر روزی که عصبانی نشود یکی از میخها را از دیوار خارج کند، روزها گذشت تا بالاخره یک روز پسرک به پدرش رو کرد و گفت همه میخ‌ها را از دیوار درآورده است. پدر دست او را گرفت و به آن طرف دیوار برد و به او گفت حالا به سوراخ‌هایی که در دیوار به وجود آورده‌ای نگاه کن! این دیوار دیگر هیچ وقت دیوار قبلی نمی‌شود. وقتی عصبانی می‌شويد حرفهايی را می‌زنيد كه پس از آرامش پشيمان می‌شويد كه در حالت خوشبينانه از طرف مقابل معذرت‌خواهی می‌كنيد اما تاثير حرفهايی كه در حالت عصبانيت زده‌ايد مانند فرو كردن چاقویی بر بدن طرف مقابل است، مهم نیست چند مرتبه به شخص روبرو خواهید گفت معذرت می‌خواهم مهم این است که زخم چاقو بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. ‌‌‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎ ‎ ‌‎‎‎‎•••┈✾~ 🍃🪴🍃~✾┈•••  http://eitaa.com/darolqhorannoor
همسر پادشاهی دیوانه ای را دید ، كه با كودكان بازی می كرد و با انگشت بر زمین خط می كشید. پرسید: چه می كنی؟ گفت: خانه می سازم. پرسید: این خانه را می فروشی؟ گفت: می فروشم. پرسید: قیمت آن چقدر است؟ دیوانه مبلغی را گفت! همسر پادشاه فرمان داد كه آن مبلغ را به او بدهند ، دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت كرد. هنگام شب پادشاه در خواب دید كه وارد بهشت شده، به خانه ای رسید، خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند: این خانه برای همسر توست...!! روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید: همسرش قصه ی آن دیوانه را تعریف كرد! پادشاه نزد دیوانه رفت و او را دید كه با كودكان بازی می كند و خانه می سازد. گفت: این خانه را می فروشی؟ دیوانه گفت: می فروشم. پادشاه پرسید: بهایش چه مقدار است؟ دیوانه مبلغی را گفت كه در جهان نبود! پادشاه گفت: به همسرم به قیمت ناچیزی فروخته ای! دیوانه خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده میخری... میان این دو، فرق بسیار است...!!! 💫ارزش كارهای خوب به این است كه برای رضای خدا باشد نه برای معامله با خدا ‌‌‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎ ‎ ‌‎‎‎‎•••┈✾~ 🍃🪴🍃~✾┈•••  http://eitaa.com/darolqhorannoor
*🍇 حبه انگور 🍇* 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 *داستان قشنگی است* روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد، دوست پدرم بود. گفت داستان بنا شدن این مسجد قصه عجیبی دارد. روزی شخص ثروتمندی دو کیلو انگور می خرد و به خدمتکار خود می گوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و خود به سر کار می رود. عصر به خانه می آید و می گوید:لطفا انگور را بیاورید تا بخورم. همسرش می گوید: من و فرزندان انگور ها را خورده ایم. مرد می گوید: دو کیلو انگور خریدم، یه دانه هم برای من نگذاشته اید؟! سپس از خانه خارج می شود. همسرش او را صدا می زند اما او هیچ جوابی نمی دهد. اول به مغازه املاک سرمی زند. _جایی که زمین خرید و فروش می شود_ می گوید: یک قطعه زمین می خواهم در بهترین جای شهر آن را می خرد سپس نزد پیمانکار ساختمان می رود. از او می خواهد همراهش برود‌‌. او را با خود می برد و زمینی که خریده است را نشان می دهد. به پیمانکار می گوید: می خواهم مسجدی برای من بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید. پیمانکار تمام وسایل و کارگران را می آورد و شروع به ساختن مسجد می کند. مرد ثروتمند به خانه برمیگردد. همسرش با نگرانی می پرسد: کجا بودی ؟ مرد می گوید: الان اگر بمیرم خیالم راحت است. شما حتی با یک خوشه انگور هم بیاد من نیستید در صورتی که بین شما زنده هستم، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟ الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده است. 400 سال است و این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می باشد. چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت. ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد. محبوب ترین مردم تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند.😔 ‌‌‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎ ‎ ‌‎‎‎‎•••┈✾~ 🍃🪴🍃~✾┈•••  http://eitaa.com/darolqhorannoor